نتایج در این جا نشان داده می شوند.
نتیجه ای مرتبط با جستجوی شما یافت نشد.
خب واضح است که همانطور که مستحضرید، مصنفین کتب و مولفین علوم در ابتدای کتاب براعت استهلال به کار می برند، الفاظی را می آورند در آنجا به حسب ظاهر معانی ظاهریه آنها مراد است، اما در ضمن اشاره است به مطالبی که در آن علم یا کتاب نوشته می شود. این است که ایشان...
آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)
خب واضح است که همانطور که مستحضرید، مصنفین کتب و مولفین علوم در ابتدای کتاب براعت استهلال به کار می برند، الفاظی را می آورند در آنجا به حسب ظاهر معانی ظاهریه آنها مراد است، اما در ضمن اشاره است به مطالبی که در آن علم یا کتاب نوشته می شود. این است که ایشان هم عباراتی که به کار برده اند گرچه معانی ظاهریه آنها منظور است، اما اشاره است به آنچه در این کتاب می آید.
این کتاب شریف از نفیس ترین آثار مرحوم صدر المتألهین رض هست که در اواخر عمر این کتاب را نوشته اند و در این خطبه کتاب هم می فرمایند، مطالبی که در این جا هست نه این که فکر کنید با قوه فکریه به حسب ظاهر نشسته باشند یا 4 جا دیده باشند و مطالب را جمع آوری کرده باشند و در این جا نوشته باشند، می فرمایند: این ها پس از ریاضات زیاد و مشقات زیادی که در راه بندگی خدا تحمل نمودند، اشراقاتی از طرف حق تبارک و تعالی به قلب ایشان شد، و الهاماتی از طرف حق تبارک و تعالی به قلب ایشان شد که آنها را به رشته تحریر در آوردند.
لذا می فرمایند مطالب ما در این جا داریم که در هیچ جا دیده نشده است، و احدی از سابقین آنها را بر زبان جاری نکرده است و بیان نفرموده اند، البته این فرمایش ایشان که می فرمایند احدی بیان نکردند، بله به رشته تحریر در نیاورده اند، ولی این نیست که بگوییم هیچ ولی از اولیاء خدا قبل از ایشان متوجه این معنا نشده باشد. چه بسا عرفائی که این بزرگواران به حقائقی می رسند اما حقائق را مکتوم نگه می دارند، و سرّش هم این است که مجاز به اظهار آنها نیستند. و لذا خود مرحوم شیخ رضوان الله علیه هم می فرمایند من این حقائق را که ملهم شدم، بعد به الهام ربانی مأمور شدم که آنها را اظهار کنم، لذا کاملین در باب طریقت هم همین طور است. بعضی از کاملین حق ارشاد و دستگیری ندارند مگر این که مأذون باشند، اذن برسد به آنها برای ارشاد. از جمله این بزرگواران مرحوم آقای انصاری رضوان الله علیه بود، که به فرمایش مرحوم استادمان رضوان الله تعالی علیه که می فرمودند: اواخر عمر آقای قاضی رضوان الله علیه بود که خدمتشان رسیدیم، عرض کردیم بعد از شما کجا برویم؟ ایشان همانطور که رو به قبله نشسته بودند دست روی سرشان گذاشتند و فرمودند: یک فردی هست (بدون این که همدیگر را دیده باشند و اسم و رسمی از هم بدانند.) در همدان به نام آقا شیخ محمد جواد انصاری، ایشان توحید را مستقیماً از حق تبارک و تعالی گرفته است. (یعنی به حسب ظاهر استادی نداشتند.) و شما پیش ایشان بروید. فرمودند: مرحله اولی که رفتیم خدمتشان مفصل است، اجمالش این است که فرمودند تا الآن بنایم بر این بود که اظهار نکنم و چیزی در این رابطه بیان نکنم، ولی مثل این که حق تبارک و تعالی نمی خواهد، که من به همین حالت ادامه بدهم و باید بیایم اظهار بکنم. لذا مطالب را شروع کردند و بیانات. و در حقیقت اولین نفری که خدمت ایشان وارد شد و این راه را به روی دیگران باز کرد مرحوم آقای نجابت رضوان الله تعالی علیه بود.
این است که این طور نیست که هر چی بهشان رسیده است بیایند بیان بکنند، اسرار است. اسرار را که نمی شود .. . بعضی 2 کلمه بلدند که آن هم از دائره صرف و نحو هم بالاتر نیست، می گویند: این ها علوم است، با این که این ها از این عالم طبع هم خارج نیست. علوم را نمی شود که همه جا گفت.
می گوید: این ها از اسرار است، وقتی این اسرار را به زبان جاری می کند، می بینیم نه این که از اسرار نیست، بلکه اصلاً قابل نقل هم نیست.
بعد آنهایی که به حقیقت رسیده اند و عنایات بهشان شده است، نمی آیند پیش هر کسی .. . و این بناء و سیره انبیاء هم هست، و سیره معصومین علیهم السلام است، بعضی فکر می کنند ائمه علیهم السلام هر چه بلد بودند را بیان کردند، آنچه که اظهار فرمودند نسبت به آنچه اظهار نفرمودند نسبت قطره ای است به اقیانوس ها،
بعد آن قطره هم باز 7 بطن دارد. مثل قرآن. کسی که در این مرتبه سِفل قرار دارد نمی تواند جسارت بکند به ائمه علیهم السلام که شما بیایید پایین تا ما بفهمیم. خب تو برو بالا تا بفهمی. پایین آوردن که نشدنی است، چیزی که مربوط به این نشئه سِفل نیست، چه طوری می خواهد در این نشئه سِفل بیاورد؟ لذا آن قدر تنزل هست آن قدر تنزل هست، که می آید به این صورت مخطوط قرآن می رسد، یا فرمایشات معصومین علیهم السلام به این صورت ظاهری بیان می شود.
پس خیلی اگر کسی بخواهد با الفاظ و کتاب لغت و معنا بخواهد سراغ معارف برود خیلی دور است از مرحله. بعد از این بدتر این است که شخص خودش را مقید به این سجن هم بکند. مقید به این جهنم بکند، این جهنم است دیگر. این دیگر هرگز از این جهنم بیرون نمی آید.
بله، اگر بفهمد واقع شده در مرحله سِفل بعد دست و پا بزند و عجز و ناله بکند، امیدی هست که نجات پیدا بکند. ولی اگر فکر بکند همه چیز هم همینه، این بدبختیه، خودش گمراه است و دیگران را هم گمراه می کند.
س: … ج: تازه فقه حقیقی هم آن معنا است. بگذریم .. و الا نظر اهل معرفت در باب فقه هم یک نظر دیگری است. که تا شخص آن معنا نصیبش نشود حتی در فهم احکام هم گیر می کند. این طور است. ولی خب حالا از باب این که ضرورت اقتضاء دارد همینی که هست. اینی که آن بزرگوار هم شهری ما وقتی خدمت مرحوم آقای قاضی رضوان الله علیه رسید برای قضیه تشرف (2 مرتبه تشرف حقیقی داشت نه خیالی) در هر 2 مرتبه هم دغدغه اش هم همین بود، که آیا این قواعد و اصول مقررة ای که هست در باب احکام و عمل به احکام، همین مجزی است یا نه؟ حضرت فرموده بودند که مجزی است. از باب اینکه ناچاریم و چاره ای نیست، این هم جمع بشود دیگر چیزی نمی ماند.
الحمد لله الذي تجلى لقلوب العارفين
آنهایی که به مقام معرفت رسیده اند، بالاترین مقام انسانی در حقیقت، مقام معرفت پروردگار عالم است، آنهایی که به مقام معرفت رسیده اند، حق تبارک و تعالی تجلی دارد در قلوب آنها، ولی چی؟
بأسرار المبدإ و المعاد
اسرار مبدأ و آفرینش را این عارفین که اهل معرفت اند پیدا می کنند، حق تبارک و تعالی به آنها عنایت می کند. لذا اگر واقف شدند به سرّ قَدَر، لم یَلُم احدٌ احداً.
و جعل نور معرفته نتيجه إيجاد الأرواح و الأجساد
و حمد ثابت است برای خدایی که قرار داده است تکویناً نور معرفت خودش را نتیجه ایجاد ارواح. ارواح را حق تبارک و تعالی برای چی خلق فرموده است؟ فقط این که این بدن را اداره بکنند و چهار روز چهار تا جفتک بزنند؟ برای این که نیست. خداوند خلق فرمود ارواح را برای این که این بدن را در خدمت بگیرند و استخدام کنند در این جا بذر معارف را که با این اعمال هست همراه عقیده و فکر صحیح به جایی برسند که اهل شهود بشوند، بعد آن حقائقی را که انسان فقط به آنها می رسد و ملائکه هم تاب رسیدن به آنجا را ندارند، آنها نصیبش بشود. لذا اگر به آن معنا رسید انسان، به حقیقت وجود خودش پی برده است و رسیده است، و در حقیقت قدر خودش را پیدا کرده است.
همانی که حضرت سید الشهداء علیه السلام فرمودند شما خلق شده اید برای جنت. جنت مطلقه جنت ذات و اسماء و صفات است. این است. به کمتر از آن نفروشید، نه این که بروید آنجا 4 کیلو بیشتر خربزه و هندوانه بخورید مثلاً، یا مثلاً آش و شله و فلان بخورید.
جنت نعیم و این اعمال مرتبه سِفل است. مراتب بالا، جنت مطلقه است، اطلاق در کلام حضرت است.
خلق شده اید برای جنت، جنت مطلقه شامل جنت ذات و اسماء و صفات همه آن مراتب عالیه می شود. و حضرات سلام الله علیهم اجمعین نظرشان به مبدأ است و به ما سوای مبدأ نظری ندارند، الا تبعاً، به اعتبار مراتب نور.
و قرار داده است حق تبارک و تعالی نور معرفت خودش را نتیجه و غایت خلق ارواح و اجساد. ارواح و اجساد همه خلق شده اند، و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون تفسیر شده است الا لیعرفون.
ف أَوْحى فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها لإدارة «1» أنوار متجسدة
در هر سمائی از این سمائات عالَم مجردات امر او را وحی تکوینی فرموده است برای اداره انوار متجسده. انوار متجسده اشاره است به عالم مثال، که آنها انوار اند ولیکن جسد دارند، ولی بدون ماده. لذا صورت در آنجا هست، اما ماده نیست. اشاره است به این که مباحثی از این کتاب مربوط به عالم مثال است، که بعضی از مشاهد این کتاب مربوط به عالم مثال است.
بتحريكات نفوس مجردة يتنور بها هذه البقاع و البلاد
در منظومه خواندیم که نفس مدبِّر بدن است، نفوس مجرده همین نفوس انسانیه است که یتنور بها هذه البقاع و البلاد. چون به هر حال این عالم ماده مسخر موجودات عالم مثال است و موجودات عالم مثال مسخر موجودات عالم عقول اند. پس عقول مدبر نفوس اند، و نفوس مدبر عالم ماده و طبیعت اند.
و ينشأ منها الكائنات و يتزين الأرض بالحيوان و النبات و الجماد
و از تحریکات نفوس مجرده نشأت پیدا می کند کائنات. اینجا کائنات چون در مقابل مخترعات و مبدعات است، مراد از کائنات موجودات عالم طبیعت است. لذا به موجودات عالم طبیعت کائنات می گویند، به موجودات عالم مثال مخترعات می گویند، به موجودات عالم عقول مبدعات می گویند. این اصطلاحی است که حکماء دارند.
و یتزین .. این عطف تفسیری می شود. به هر حال اگر خر در این عالم نباشد، آدم باید دق کند دیگر. خر چهار پا هم داریم، خر 2 پا هم هست. چون آنی که از این عالم سِفل بیرون نمی آید جزء همین خر و گاو ها هست دیگر، تعارف که نیست. و اذا الوحوش حشرت، اهل معرفت می فرمایند یعنی این حیوانات 2 پا. حالا بعضی می گویند یعنی حیوانات هم حشر دارند، خب داشته باشند، جایی از عالم که خراب نمی شود. وحوش 2 پا. بعضی از گرگ هم بدتر اند.
و كان الغرض الأصلي منها نشو الآخرة و تعميرها بنفوس طاهرة
غرض این نیست که بیاییم این جا خودمون رو فنا و فدای اینجا بکنیم، برای یک کسری شکم هم دیگر را پاره بکنیم. نه، همه این ها برای این است که اینجا یک معبری است که از این جا برویم به آن عالم بعد. برویم آن نشئه بعد، آنجا را آباد کنیم. این جا وسیله است برای آبادی آن طرف. و غرض اصلی از این کائنات نشو آخرت است و تعمیر آن.
شاهدش اینکه کجا انبیاء آمده اند در امور این دنیا اهتمام بورزند که چه جوری ساختمان بسازید و ..، گرچه اینها را هم فرموده اند ولی به عنوان هدف اصلی نیست. خانه را چه جوری بسازید، چه کار بکنید و چه کار نکنید، همه این ها را بیان فرموده اند، ولی هیچ یک از این ها به عنوان هدف اصلی نیست، آنچه که در باب مبدأ شناسی و معاد شناسی، این که انسان متوجه حق باشد، معرفت حق تبارک و تعالی را پیدا بکند چقدر بیان دارند، ولی راجع به این امور جزئی چند تا بیان دارند، خیلی کم. آن هم از باب ضرورت. و الا همانطور که حق تبارک و تعالی می فرماید به نظر خاص از وقتی دنیا را خلق کردم نظر نکردم به دنیا، یعنی به نظر خاص، و الا اگر نظر نباشد دنیا وِل می شود، ائمه علیهم السلام هم همین طور است. لذا آقا امیر المؤمنین علیه السلام گریه و ناله و شیونی که دارند برای این است که مثلاً یک تیکه خاک فدک را گرفته باشند؟ غصب است درست است، ولی مطلب بالاتر از این است که مسئله ولایت و خلافت این حضرات است. خلافت حضرات هم باز هدف اصلی نیست. خلافت برای این است که وقتی این ها خلیفة الله فی الارض باشند، قسط و عدل گسترش می دهند، نتیجه گسترش قسط و عدل این است که نفوس مستعده به معرفت خدا می رسند در چنین ظرفی. نه این که شکم و زیر شکم تأمین بشود؛ آنها هم تأمین می شود، ولیکن عمده این است که به معرفت خدا باید برسند، لذا حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه الشریف عمده برکت در زمان حضرت این است که زحمت سلوک از سالکان طریق الی الله برداشته می شود. راه صد ساله را یک شبه می پیمایند، این نعمت مهمی است، بعضی می گویند: آقا بیاید شکم مان را سیر کند و برهنه ها را بپوشاند. این ها هست، ولی این ها همه اش مربوط به عالم سِفل است، چرا بالاترش را فکر نمی کنید؟! آقا می آیند و باب معرفت و معارف که ممکن است الآن به سوی کثیری از افراد مسدود است و چاره ای نمی بینند الا این که همین طور حیران بمانند، این باب باز می شود بر رویشان. در هر کوچه می بینید 10 سلمان پیدا می کنید. چقدر جالب است. یک نانوایی بروید مثل سلمان باشد و 10 درجه ایمان، نان از دست او بگیری. این ها همه اش برای نشو آخرت و تعمیر آخرت است.
و عمارة الآخرة. واضح است که عمارة بهتر است، چون راجع به ساخت و ساز همان عمارت بهتر است، تعمیر یعنی افتادن.
به واسطه چی؟ آخرت را کی آباد می کنند؟ اهل دنیا، در آن کلام بزرگ در فصوص دارند که می فرمایند: و جعل معصیة الآدم سبباً لعمارة العالَم. مراد عمارة دنیا است. اهل معصیت عمدةً آبادانی این جاها و فلان از مفاخرشان است. می آید می گوید من چند جا آسفالت کردم و چنین کردم و چنان کردم. اهل الله یک کوچه آسفالت می کنند؟ نه، می گویند: آن طرف را درست کردم. آن طرف را تا کسی نرود، نمی بیند که آنجا چیکار کرده است، وقتی رفت اونجا می بیند، اوه، این گدا هایی که در دنیا مورد توجه کسی نبودند اگر مجلسی هم می خواستند بروند در چه مقاماتی بودند و ما به این ها به چشم حقارت نگاه می کردیم، لذا این است که بعضی از اولیاء خدا در زی فقراء هستند که این ها را کسی نمی شناسد، لذا حرمت این ها باید حفظ شود.
فخلق الإنسان و خلق من بقية طينته سائر الأكوان.
لذا انسان خلق شد. انسان کامل مراد حقیقت محمدیه صلوات الله و سلام الله علیه. در همه عوالم وجود همین است. لذا اول ما خلق الله انسان کامل است. و بقیه موجودات طفیل وجودی آن بزرگوار اند، لذا لولاک لما خلقت الافلاک. این حدیث را بعضی می گویند جزء غلو است و یا می خواهند شپش کُشی بکنند (به قول استادی داشتیم که چنین می فرمود)؛ ما روایات دیگه قطعی داریم، بلکه اصلاً از براهین قطعیه بر این است که اول ما خلق الله عقل است که نور نبینا صلوات الله و سلامه علیه است و همه به طفیل وجود او هستند. و او واسطه فیض است در کل نظام وجود از عقل بگیرید تا هیولای اولی.
فسبحان من خالق فاطر ما أقدسه و أعظمه
پس چه بسیار پاک و منزه است خدایی که اولاً خالق موجودات است و فاطر ما فی السماوات و الارض است. تعجب است، چه چیز منزه فرموده است او را از هر نقص و عیبی و اعظمه از کل شیء. که اعظم از کل حق تبارک و تعالی است.
أشكره على نعمه المترادفة و آلائه المتوافرة
نعم حق تبارک و تعالی آن به آن دارد می بارد، و ما اگر بخواهیم تمام آنات شاکر او باشیم، چون شکر هم باز به نعمت اوست، لذا آخرین مرحله شکر در فرمایش حضرت سید الساجدین علیه آلاف التحیة و الثناء می فرمایند: شکر من هم باز شکری لازم دارد، تا می رسد به عجز از شکر. لذا بالاترین مقام شکر این است که انسان بگوید خدا ما دیگر نمی توانیم شکر بکنیم، چطوری شکر بکنیم؟ أ بلسانی هذا الکال. باز در بیان حضرت سید الساجدین است. چه ادبی! ادب است آقا، وقتی با حق تبارک و تعالی سخن می گویند، هیچ هیچ هیچ، محو اند.
س: … ج: به اعتبار کثرات بله. در همان مناجات سحر هم گاهی به نحو مشاهده کثرات است، اعدله و انوره و این جوری است، باز به صورت مفرد می آورند.
نعم نعمت های ظاهری، آلاء نعمت های باطنی. المتوافرة یکی 2 تا نیست، هزاران ملک پیاپی دارند فیض می رسانند، تا ما و شمای جناب شیخ یک درس و بحثی داشته باشیم و چهار قدم راهی برویم. این جور است. کل نظام وجود به هم پیوسته است نه نا پیوسته. همه با هم مرتبط است.
و أصلي على نبيه و آله المطهرين من ظلمات الخواطر المضلة
خب یک طهارت از ذنوب در اذهان بعضی می آید، این ها اصلاً یک خاطر نستجیر بالله غیر الهی در خَطَرات و ذهن مبارکشان نیست، چون اصلاً راه ندارد باطل. همانطور که در قرآن لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه، این ها هم قرآن وجودند، باطل اصلاً در آنها راه ندارد. به هیچ وجه.
از جمله اباطیل چی هست؟ همین ماهیاتی که ما فکر می کنیم آنها شیء اند، و حال این که نادان تر از آن کسانی که این ها را اصیل هم بدانند.
این ها ابداً در اذهان مبارکه آنها و مطهره آنها راه ندارد. بلکه اول حقیقت شیء را می بینند. بر عکس ما که اشخاص را که می شناسیم اول از طریق همین ماهیاتشان می شناسیم، زید و عمرو و .. إن هی الا اسماءٌ سمیتموها انتم و آبائکم. ما أنزل الله بها من سلطان. غیر از آنی که حقیقت وجود است در اذهان شریفه حضرات راه ندارد.
المحفوظين في سماء قدسهم و عصمتهم عن طعن أوهام الجهلة
حالا چهار تا ابوبکر خر و عثمان شل و پَل و به هر حال این فسقه و کفره باشند، چیکار می توانند بکنند؟ اصلاً این ها راه ندارند. یک عُمر عایشه خبیثه و حفصه خبیثه با حضرت خاتم الانبیاء صل الله علیه و آله بودند ولی هیچی نفهمیدند. ابوبکر و عمر این همه مزاحم پیامبر اکرم و امیرالمؤمنین سلام الله علیهما می شدند، ولی یک ذره چیز نفهمیدند. بلکه این ها را همانطور که قرآن لا یزید الظالمین الا خساراً، این ها مکرر خسارتشان بیشتر شد.
لذا مکرر گفته ام که اگر عمر و ابوبکر در عهد رسول خدا صل الله علیه و آله نبودند، خباثتشان به این حد نبود و به این درجه نمی رسید.
این که حالا بعضی گفته اند این حرف را نگویید، بعض اهل معرفت این حرف را زده اند، که گناه سابقین چرا به گردن این ها باشد؟ گناه لاحقین معلوم، چرا گناه سابقین؟ بعضی در این شبهه می کنند، می گویند اهل معرفت این ها را نمی فهمند.
آقا در مقابل چه حقی این ها ایستادند؟ در مقام خاتم الانبیاء صل الله علیه و آله و سلم. حضرت ختمی مرتبت، خلاصه نظام وجود است، سابق هم حسب آیه شریفه لیغفر لک ما تقدم من ذنبک و ما تأخر، چرا ما تقدم؟ چون همه آنها در حقیقت از حقیقت ولایت محمدیه ظاهر شدند. پس سابق و لاحقی نسبت به حقیقت محمدیه ندارند، همه لاحق اند، خب اگر کسی در مقابل چنین حقیقتی بیاستید و ظلم بکند، پس قهراً قبلش هم (چون ایشان قبل و بعد ندارد) به همان نسبت ظلمشان فراگیر است. لذا ما قبل هم می شود و ما بعد هم می شود. چون ایشان به حقیقت ختمی مرتبت صلوات الله علیه اعتراض داره دیگر، سخنش به وجود حضرت به اعتبار مقام ولایتش است. خب مقام ولایت حضرت به همان اندازه سعه داره، لذا ظلم مقابل حضرت به همان اندازه تاریکی و ظلمت می آورد. لذا این ها از یهود و نصارا هم بدترند آقا.
و أستعيذ به من مس جنود الشياطين في تحرير هذه العجالة و بث معانيها إلى غير ذويها من الذين لم يتطهروا بواطنهم عن غش الجهالات و خبائث الملكات.
می فرمایند از خداوند تبارک و تعالی کمک می خواهم که این حرف هایی که ما در این مختصر نوشته ایم به دست هر نا فهمی نرسد. ما هم از خدا طلب می کنیم که خدا به ما توفیق فهم بدهد.
روایت داریم که حکمت نباید به هر کسی داده شود. آن کسی که ذهنش مستقیم نیست یا از اول به دید عناد می خواهد نگاه بکند، با او که نمی شود حرف زد، چون با دید عناد و لجاج می خواهد حرف بزند.
چیزهایی که پیرزن و مادر بزرگش از اول طفولیت بهش یاد داده، همان توی کله اش بافته شده، لذا می گوییم حقیقت محمدیه مجرد است، می گوید: نه، مجرد غیر از خدا نداریم، چون چیزی مجرد باشه می شه خدا!! خب این رو کدوم خر هم چنین حرفی را می زند؟ به این آدم چه طوری می خواهی بفهمونی؟ معنا ندارد این حرف که بین تجرد و واجب الوجود بالذات بودن ملازمه است؟ که اگر مجردی غیر حق تبارک و تعالی باشد، خدا بشود؟!
اللهم اجعل قبور هذه الأسرار صدور الأحرار و احرسها عن استراق أسماع
__________________________________________________
(1) لإرادة، د ط
(2) بنفوس طاهرة، د ط
الشواهد الربوبية في المناهج السلوكية (مقدمه عربى)، ج1، ص: 4
الأشرار المطرودة عن عالم الأنوار رب اجعل هذه الكلمات في روضة من رياض الجنة و لا تجعلها في حفرة من حفر النيران.
دل انسان هم قبر است. در هر قبری ببینیم چه چیزی قرار می گیرد. حر آنی است که مقید به این سجن عالم طبیعت نباشد. لذا این ها عده ای هستند خیال می کنند حر اند، ولی در سجن واقع اند، سجن خیال خودشان، سجن وهم خودشان.
عده ای دزد اند. بعضی می آیند عبا و نعلین آدم را می دزدند، مرحوم آقای بجنوردی رض آمده بود مشهد، گاهی اوقات تابستان ها که مشرف می شدند مسجد گوهرشاد منبر می رفتند، نعلینشان را دزد برده بود، بعد یک شیخی گفته بود: کی گفته نعلین بپوشی؟ گیوه بپوش که ندزدند.
حالا هم منظور، یک عده دزد نعلین اند، یکی عبای آدم را می دزدد. حالا در اهل علم که ان شاء الله نیست. می ری یک جایی یک سگ سنی ای کفش آدم را می دزدد. رفته بودیم حرم حضرت ختمی مرتبت صلوات الله و سلامه علیه مشرَّف بودیم، خلوت هم بود و چند تا از این عمری ها اونجا نشسته بودند، کفش خوبی هم داشتیم کفش چرمی خیلی خوبی خریده بودیم، شاید 3 – 4 بار هم بیشتر نپوشیده بودیم، گفتیم همین را ببریم سفر تشرفمان، گذاشتم کفش داری، توی دلم آمد که یکی از این سگ سنی ها کفش را می برد، برگشتیم دیدیم برد! لعنة الله علیهم.
یک عده خلاصه کفش آدم را می دزدند. می فرمایند: این زیاد مهم نیست و ناراحتی نداره. ولی آنی که بیاید دزدی بکند حرف های بزرگان را بعد برود و تعریف هم بکند، این خیلی بعد است.
س: برای تبرک کفش شما را بردند .. ج: بله، برای ننه اش!
فی روضة … اشاره است به این که قبر یا روضة من ریاض الجنة یا حفرة من حفر النیران. از این باب است. چون نیست که نشئه بعد را خودمان درست می کنیم، قبر آنجا، قبر واقعی این قبری که جسد را می گذارند که نیست. در عالم مثال که قرار می گیریم، آن واقع امر است. لذا یکی می گوید شب اول قبر برویم مؤمن را ببینیم، خب حوریه ها آمدند و ..، خب این که می شه عالم دنیا. حوریه های دنیوی دیگر تمام می شود، آنجا حوریه عالم مثال است، بعد اگر مثال هم عبور کردید، مستقیم می روید بهشت. خوشا به حال آنهایی که عالم برزخشان طی شده باشد و معطلی برزخ نداشته باشند مستقیم بروند بهشت.
دشمنان آقا امیر المؤمنین علیه السلام برزخ ندارند، صاف می روند جهنم. دوستان آقا امیر المؤمنین إن شاء الله آنهایی که به هر حال به کمال برسند و دنبال خود آقا باشند، این ها مستقیم می روند بهشت. شب اول قبر می روند بهشت.
و بعد فأقول و أنا الفقير الحقير محمد الشهير بصدر الدين الشيرازي نور الله بصيرته من معرفة الدين و شرح صدره بنور اليقين
نگاه کنید هیچ وقت خودشان را مستغنی نمی بینند، دائماً گداییم آقا، هر جا هم برسد و ترقی بکند از نظر علمی، باز گدایی آدم بیشتر ظاهر می شود. لذا فکر نکنید این ها الفاظی است که همین جوری تعارفی می خواستند ذکر کنند. این هایی که نوشته اند، نه ایشان ریاستی داشته نه شهرتی داشته نه چیزی. ولی عقیده اش این است دیگر.
خب حالا چی می فرمایید:
إني بفضل الله و تأييده لما كثرت مراجعتي إلى «1» عالم المعاني و الأسرار و ملازمتي باب حكمة الله مفيض الأنوار
می فرمایند من همین جور در حال فکر و تأمل بودم. چون با فکر است که انسان عروج می کند. همین جور هی رفتم و آمدم، مراجعه کردم مکرر به عالم معانی و اسرار و ملازم بودم با باب حکمة الله که مفیض انوار حق تبارک و تعالی است.
و طالت المهاجرة «2» عما أكب عليه طبائع الجمهور
از این چیزهایی که کله نوع متکلمین به سنگ خورده و به زمین افکنده شده است، از این قال و قیل ها فاصله گرفتم. یک روز و 2 روز نه آقا، باید انسان به هر حال اول تخلیه است و بعد تجلیه. تخلیه از چی؟ از اوهام. وهم حرف هایی که متکلمین، اشاعره و معتزله و بعضی متأسفانه از خود ما امامیه هم گفته اند و مبتلا شده اند به تبع معتزله به حرف های همان ها به صِرف این که عدل را قبول دارند، افتاده اند به ورطه حرف ها و کلماتی که لا یزیدهم الا بُعداً، از این ها می گوید فاصله گرفتم.
ریاضات آقا، تعبد به معنای تامّ، توجه به حق تبارک و تعالی همین طور. از کم شروع کرده اند که انسان دائم الذکر بشود. دائم الذکر نه یعنی این که لق لق زبان ها، مثل بعضی ها ور ور، ولی با چشمش با مردم دعوا می گیره! زبانش ذکر می گه ولی با چشمش می خواهد سر آدم را ببرد، این ها را زیاد دیدیم. توی حرم و مشاهده مشرفه، صبح تا شب می نشینند، جا نمی دهند که یکی 2 رکعت نماز بخواند.
یک دفعه در همین حرم 2 تا از اینها نزدیک بود به هم فحش خواهر و مادر بدهند، خیلی فحاشی رکیک می کردند، شدید.
منظور این ها همه باید ول بشود. از این عادات و آداب و رسوم ظاهری باید ول بشود. تمام وجود بالکلیه توجه اش به حق تبارک و تعالی. این جور هجرتی که و من یخرج من بیته الی الله و رسوله ثم یدرکه الموت فقد وقع اجره علی الله. این جور. این هجرت در حقیقت این است. از این شهر به آن شهر رفتن هم هجرت است، ولیکن هجرت واقعی آن است.
مهاجرت کردم از آنچه که با سر فرود آمده اند بر اون طبائع جمهور. که این ها همین طور سر خورده شدند در نرسیدن به حقائق.
و الإعراض «3» بالكلية إلى الحق القراح
یعنی حق خالص.
عما استحسنوه ثقة بما هو المشهور
اعراض کردم از آنچه که نیکو شمردند از باب اطمینان به آن چه که مشهور بینشان بوده.
و قلدوه خلفا عن سلف
این سلفی وهابی ها را می گویند سلفی، به اعتبار این که از همان ابوبکر و عمر خر شروع شده تا به این خر های این جا رسیده،
یک عده هم متأسفانه از ما هم سلفی گری این معنای غلط را هم دارند. چون آقای فلان شیخ این جوری گفته است، ما هم باید! وحی منزل که نیست.
اعتمادا على مشافهة الحس للمحسوس و إغماضا عن مشاهدة الواردات على القلوب و النفوس.
بیشترش این است که حرف هایی می زنند که اهل دنیا خوب می فهمند. شما یک حرفی بزنی که در خور فهم اهل این جا نیست، مسلم است که شما را طرد می کنند. و الا اگر جوری حرف زدی که .. مخصوصاً اگر نستجیر بالله العیاذ بالله دین و دنیات هم به خاطر آنها فروختی، تعظیم بی جا کردی، لذا روایت داریم که اگر کسی تعظیم بکند اهل دنیا را به خاطر دنیا، ذهب ثلثا دینه، 2 سوم دینش از بین می رود.
حالا بعضی از همین ها که به اهل معرفت این همه بد و بیراه می گویند، یک پول داری که شاید طهارت و نجاستش رو هم بلد نباشه، تمام قد بلند می شه و بعد می گوید این تواضعه. چرا تواضع به یک طلبه که ازت کمک می خواد نمی کنی؟ تواضع برای یک پول دار ریش تراش فاسق می کنی؟
چون این ها را فاصله گرفتم و از این ها رفتم، نتیجه اش چی شد؟ خداوند تبارک و تعالی هر کسی زحمت بکشد، خداوند تبارک و تعالی جزای عمل او را طبق آیه شریفه به او عطاء می کند.
قد اطلعت على مشاهد شريفة إلهية و شواهد لطيفة قرآنية
لذا قرآن خوانیدم، ولی دیدیم با سابق فرق دارد. بزرگوار آقا سید حسین همدانی رض که شارح زیارت جامعه است که از بهترین شروح زیارت جامعه است، در آنجا می فرماید من توسل داشتم یک مدتی از ایران رفتم نجف و در نجف ماندیم و عبادت و زحمت و این طرف و آن طرف، از معقول و منقول همه چیز را جمع کردیم و دیدیم خبری نشد. هیچی. انسم هم فقط با قرآن بود و صحیفه سجادیه، یعنی قرآن و دعاء. هم ولایت و هم کتاب الله، هر 2 را محکم. کأنه با یک دست قرآن و یک دست صحیفه سجادیه. تا این که یک شب که خیلی حالم شدید بود از این که به مقصد نرسیدیم و 6 سال نجف به این هدف رفته بودیم و مجاور شدیم و تا به این معنا برسیم و باب معارف به رویمان باز بشود.
تا این که ملهم شدیم که باید بیاییم خدمت آقا علی بن موسی الرضا صلوات الله و سلامه علیه، نعمت عجیبی خداوند به ما عنایت کرده، از نجف بلند شدیم و آمدیم این جا در مقدمه شموس الطالعه نوشته اند، وقتی این جا مشرف شدیم، به عنایت حضرت سلام الله علیه حجاب و پرده ها از ما رفت، قرآن را باز کردم خواندم، دیدم اه، این قرآن دیگری است، تا الآن می خواندیم این ها را نمی فهمیدیم. صحیفه را باز کردیم دیدیم چیزهای دیگری می فهمیم. اصلاً فرق کرد فهم ما و همین جور دیگر آمد.
بعد هم می گوید یکی از برکات آن عنایت همین شرحی است که بر این زیارت نوشته ام. که می گوید در این شرح به هیچ کتابی مراجعه نکردم، همه اش از واردات قبلی خودم بوده.
این کتاب هم واقعاً آقا یک کتاب درسی است، اگر هم واقعاً کتاب دیگری باشد همان کتاب الشموس الطالعه است. یک وقت هم بحثی کردیم که جمع دانشجوها بود. طلبه ها که چنین تقاضاهایی نمی کنند.
جد مرحوم دکتر عارفی که پزشک مرحوم امام بود، بودند. اهل همدان.
آن هجرت نتیجه اش این است.
و قواعد محكمة ربانية این ها سست بنیان نیست.
و مسائل نقية عرفانية
قلما تيسر لأحد الوقوف عليها إلا أوحدي من أفاضل الحكماء أو صوفي صفي القلب من أماجد العرفاء
مگر اوحدی از بزرگان حکماء بهش رسیده باشد، یا بعضی از صاف دلانی که از بزرگان اهل معرفت بودند. بلکه بالاتر چیزهایی به من رسید که در هیچ جا ندیدم.
بل تفردت بأمور شريفة عالية خلت عن مثلها زبر الأولين و إن كانوا من الأساطين
در کتب اساطین فن چه حکمت مشاء و چه اشراق دیده نمی شد، و لو این که از اسطوانه های حکمت هم بودند.
و كلت عن إدراكها أفهام الآخرين و إن كانوا من المتفطنين.
آنها نرسیده بودند و دیده نشده بود، تا چه برسد به عده ای که اصلاً ذهنشان عاجز است از این که به درک و فهم آنها برسد. چون این جا دیگر بحث تفطن نیست، بحث افاضه حق تبارک و تعالی است و قلب صاف.
لذا دارد که بعضی دیده شده است که حتی حرف زدنشان را بلد نیستند، ولی جوری خداوند معنا را به قلبشان رسانده است که واجد معنا هستند. و بعضی در روایت هم داریم جوری لفاظی می کنند ولی (متن روایت است) قلوبشان متعفن تر از هر نجاستی است، عفونت از قلبشان است. ولی آدم خبر از باطن که ندارد، می گوید عجب خطیبی است و بالا دست ندارد، چقدر قشنگ و فصیح و بلیغ حرف می زند.
هي لعمري أنوار ملكوتية يتلألأ في سماء القدس و الولاية
آنهایی که محروم اند از ولایت محمدیه صلوات الله و سلامه علیه در این جا راه ندارند.
و أيدي باسطة يكاد تقرع باب النبوة
باب النبوة اشاره است به امیرالمؤمنین سلام الله علیه، انا مدینة العلم و علی بابها. شخص وارد مدینه می خواهد بشود باید از در برود، اگر از دیوار برود می گویند دزد است و آنجا جوری هم نیست که از دیوارش هر کسی بتواند برود، آنجا ملائکه هستند و تیر آماده دارند در کمان، می زنند و او را پرت می کنند به جهنم. لذا حتماً باید از بابش رفت. لذا اگر کسی منکر ولایت باشد، به هیچ وجه به معرفت الله راه پیدا نمی کند، این از محالات است.
قد أودعنا بعضا من هذه المسائل في مواضع متفرقة من الكتب و الرسائل و كثيرا منها مما لم يمكنني أن أنص عليها خوفا من الاشتهار و حيفا عليها من الانتشار في الأقطار لقصور الطبائع الغير المهذبة عن دركها من الكتابة أو المقال قبل تهذيبها بنور الأحوال و ذلك مما يوجب الضلال و الإضلال.
چرا نمی توانم تصریح بکنم، یکی این که از اشتهار و شهرت فاصله می گرفتم، دوست نداشتند که مشهور شوند. دوم از این جهت که خود آن مطالب را احتمال می دادند که منتشر بشود در اقطار، آدم مطالب صحیح را که نباید به هر کسی بگوید، حرف های عالی را نباید به هر کسی و جمعی بگوید. حرف هایی که مخاطب خاص دارد که نمی توانی بیایی در جمع عوام و بالای منبر بگویی. آنها منحرف می شوند. لذا هر حرف و سخنی در جای خاص خودش و مخاطب خاص خودش را دارد.
مرحوم حاجی رض که در همین شهر مشهد تدریس حکمت داشتند، 3 جور درس داشتند. یک درس بود که فقط مثل مرحوم آقای شهیدی که شاگرد مرحوم میرزای شیرازی بود، می آمدند، چند نفر مجتهد مسلم پای درس ایشان می آمدند، آن درس خیلی خصوصی بود.
چه بخواهیم بنویسیم و چه از گفتار. از درکشان قاصر بودند. باید اول آن طبائع تهذیب بشوند به نور احوال. قبل از تهذیب بخواهند سراغ این ها بروند فایده ای ندارد، بلکه لا یزیدهم الا بعدا و خساراً. به نور احوال باید مهذب بشوند. که نتیجه اعمال احوال است، و نتیجه احوال مشاهده است.
یعنی از عالم اعمال، ثمرات اعمال را دیده باشند، که ثمره احوال می شود چی؟ شهود. این ترتیب را رعایت کنید. اگر قبل تهذیب بروند سراغش، هم خودشان گمراه می شوند و هم دیگران را گمراه می کنند. مثل خیلی از همین هایی که در خانقاه ها واقع شده اند، چطور خودشان چیزی نمی فهمند و بعد چهار تا نادان دور خودشان جمع می کنند و آنها را هم گمراه می کنند.