خارج فقه . کتاب البیع .

جلسه 45 بیع

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین إنه خیر ناصرٍ و معین، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی لقاء یوم الدین. تعریفی که مرحوم شیخ رض برای بیع فرمودند پس از آنی که برخی از تعاریف ذکر شده را ذکر فرمودند، قبول نداشتند و...

Cover

جلسه 45 بیع

آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)

00:00 00:00

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین إنه خیر ناصرٍ و معین، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی أعدائهم أجمعین من الآن إلی لقاء یوم الدین.

تعریفی که مرحوم شیخ رض برای بیع فرمودند پس از آنی که برخی از تعاریف ذکر شده را ذکر فرمودند، قبول نداشتند و مورد خدشه وارد ساختند، می فرمایند اولی این است که تعریف بشود بیع، به انشاء تملیک عینٍ بمال.

اشکالاتی که بر تعریف محقق کرکی رض و دیگر تعاریف می شد، بر این تعریف نمی شود.

تعبیر به انشاء هم که فرمودند چون بیع اعم است از صحیح و فاسد، الفاظ معاملات اختصاصی به صحیح ندارند، لذا این تعبیر را کرده اند که هم بیع صحیح داخل است و هم بیع فاسد.

برخی از بزرگان مثل مرحوم سید در مصابیح تعبیرشان این است که انشاء تملیک عینٍ بعوض. بعید نیست که مرحوم شیخ رض از ایشان تعریف را گرفته باشد، و فقط کلمه عوض را به مال تغییر داده اند. چون عوض اعم از مال است، و چون در بعضی از اقسام غیر مال شبهه بود از این که آیا می شود عوض قرار بگیرد یا خیر، یا به لحاظ این که ملکیت درش صادق نبود، یا به لحاظ این که مالیت درش صادق نبود؛ لذا کلمه عوض را تغییر دادند و به جایش کلمه مال را آوردند.

علی ای حال این هم یکی از تعاریف است، انشاء تملیک عین بمال، مال را هم اعم از عین و منفعت می دانند.

صاحب کفایه رض و میرزا رض و برخی از تلامذة ایشان بر تعریف مرحوم شیخ رض اشکال کرده اند. دقت بفرمایید که اشکال چیست و اشکالات دیگری باز بر این تعریف هست، از جمله اشکالی که مرحوم حاج شیخ رض دارند، بعد ببینیم از این اشکالات می شود جواب داد یا خیر.

اشکالی که صاحب کفایه رض و میرزا رض دارند این است که می فرمایند، تملیک انشائی اگر این تملیک انشائی مادة بِعتُ باشد، تملیک انشائی از همان مادةِ بِعتُ، خب انشاء مادة بِعتُ بالصیغه معقول نیست. منظور از تملیکی که انشاء می شود، یعنی تملیکی که به واسطه بِعتُ باشد، فرمودند بیع انشاء تملیک عینٍ بمال. این انشاء تملیک اگر مراد مادة بِعتُ و امثال ذلک باشد، یعنی بیع بِعتُ است. انشاء بیع، به انشاء تملیک که عبارت است از همان بِعتُ گفتن، یعنی انشاء بالصیغه. این همان اشکالی بود که سابق بر تعریف محقق کرکی رض شد که انشاء لفظ به لفظ معنا ندارد. پس همان اشکال بعینه در این جا وارد خواهد شد. کما این که برخی هم این ادعاء را کرده اند، که اشکالی که بر محقق کرکی رض وارد کردند عیناً بر خود مرحوم شیخ رض هم وارد است.

خب، واضح است که چیزی که می تواند وجود انشائی پیدا بکند، معناست. چون معنا ممکن است وجود انشائی پیدا بکند به لفظ. وجود حقیقی داشته باشد. مراتبی می توانیم برای معنا از لحاظ وجود داشته باشیم. ولی لفظ فقط یک وجود که همان وجود لفظی است.

موجود انشائی، و چیزی که به انشاء وجود پیدا کرده است، دیگر چند مرتبه از وجود ندارد، آنی که قبول می کند انشاء را، خودِ معناست. اما آن مُنشَأ به انشاء دیگر قبول نمی کند وجود انشائی را. پس قابلِ وجود انشائی نفسِ معناست، نه چیزی که وجود پیدا کرده باشد به انشاء.

به عبارت دیگر معنا در مطلق مشتقات بیع، بِعتُ بایَعَ یَبِیعُ بایعٌ، معنا چیست؟ معنا نفس تملیک است، نه انشاء تملیک. ما معنای بیع را می خواهیم تعریف کنیم یا لفظ بیع را؟ معنای بیع را تعریف می کنیم. معنای بیع عبارت است از نفس تملیک، نه انشاء تملیک که مرحوم شیخ رض فرمودند. ایشان فرمودند بیع انشاء تملیک عین بمال. چیزی که قابل انشاء هست در حقیقت نفسِ معناست، نه مُنشَأ، چرا چیزی که انشاء شده است و وجود پیدا کرده است به وجودِ انشائی، آن دیگر قابل انشاء نیست، چون تحصیل حاصل است. انشاء چیزی باید بکنید که هنوز وجودِ انشائی پیدا نکرده است، که با انشاء وجود پیدا می کند.

ذاتِ تملیک است که قابلیت انشاء را دارد، نه تملیک مُنشَأ. بیع چیست؟ لفظ بیع منظور است یا معنا؟ لفظ بیع را که نمی خواهیم تعریف کنیم، چرا که لفظ بیع که قابل انشاء تملیک نیست. لفظ بیع وجودی دارد که عبارت است از همان وجود لفظی، معنای بیع است که می خواهد وجود پیدا بکند. حالا معنای بیع خود تملیک است یا انشاء تملیک؟ معنای بیع خود تملیک است، خود بیع مُنشَأ است، نه این که انشاءِ تملیک باشد. یعنی تملیک موجود است، تملیک معناست. – حالا اصلا نگویید تملیک موجود. چون در مقام تعریف ماهیت اصلاً وجود اخذ نمی شود، چه در ماهیات اعتباریه و چه در ماهیات حقیقیه که وجود حقیقی دارند. ماهیات مقولیه هم این طوری است و ماهیات اعتباریه هم این طوری است، که وجود در تعریفشان نیست، لذا انشاء را ما نباید بیاوریم در تعریف بیع. – بیع نفس تملیک است، نه انشاء تملیک. انشاء یعنی ایجاد، ایجاد و وجود در حریم ماهیت اشیاء دخالت ندارند. بیع انشاء تملیک نیست، بلکه بیع خود تملیک است.

پس بنابرین چون در معنای مشتقات اونچه که در حریم ماهیت مشتقات من حیثُ هی وجود دارد، باید بیاورید، چیزی که از حریم ماهیت مشتقات خارج است نباید بیاورید. لذا این اختصاص به بیع هم ندارد، شما هر ماهیتی از ماهیات را می خواهید تعریف کنید، ذات و ذاتیات او را باید تعریف کنید، چیزی که از دائره ذات و ذاتیاتش خارج است نباید بیاورید، پس بیع یعنی ماهیت بیع.

معنای بیع چیست؟ معنای بیع انشاء نیست، انشاء یعنی ایجاد. ایجاد و انشاء از حریم ماهیت بیع خارج است. پس آوردن انشاء را در ماهیت بیع، خلاف واقع است. چرا؟ برای خاطر این که انشاء و ایجاد، نه در معنای بیع، بلکه در سائر مشتقاتی که از بیع هست، اگر حسب مشهور بگوییم، در هیچ کدام از آن ها وجود و انشاء دخالت ندارد. این یک اشکال.

و همین جا می شود اشکال دومی را ذکر کرد. و آن این است که واضح است که بیع واقع است در سنخ انشائیات، یعنی قابل انشاء است. کما این که نکاح و هبه و … قابل انشاء هست، یکی از چیزهایی که قابلیت برای انشاء هست بیع می باشد. حالا، بیعی که قابل انشاء هست و در حیز انشاء قرار می گیرد تعریف می شود به انشاء تملیک. لازمه اش این است که انشاء در حیز انشاء قرار بگیرد، این هم اشکالی است که بعضی از بزرگان کرده اند.

این اشکال دوم چون خیلی عمیق نیست، همین جا جوابش عرض بکنم. این اشکال واضح است که وارد نیست، چون مرحوم شیخ رض نمی خواهند بفرمایند که بیعی که واقع شده در حیز انشاء او را انشاء کنید، که انشاء در حیز انشاء قرار بگیرد، بیع قابل انشاء هست، اما خود بیع انشاء که نیست. بیع انشائی است، بیع مُنشَأ است. پس اگر تعبیر می کند بیع انشاء است، از این نظر ما گیر و مشکلی نداریم. چون نمی فرماید که بیع انشاء شده در حیز انشاء قرار بگیرد و انشاء بشود. بیع قابلٌ للإنشاء. و عبارت ایشان هم می خواهد همین را بفهماند، که بیع در حیز انشاء قرار می گیرد. آیا این حرف غلط است؟ نمی خواهد بگوید بیع واقع در حیز انشاء، انشاء می شود. لذا این اشکال در حقیقت بی ربط است، و به مرحوم شیخ رض نباید این را وارد کرد. گرچه مستشکل بزرگ است. خود عبارت مرحوم شیخ رض دارد اشکال را ردّ می کند. و می فرمایند بیع انشاء تملیک است، نه بیع انشاء شده، یا بیعی که واقع در حیز انشاء شده، این بیع واقع در حیز انشاء، انشاء می شود، که بعد بگویید انشاء در حیز انشاء قرار نمی گیرد. بیع قابلٌ للإنشاء؛ خب خیلی خب، مرحوم شیخ رض می فرماید بیع انشاء تملیک است، مگر غیر از این چیز دیگری می فرمایند؟ یعنی چی؟ یعنی بیع قابلیت این معنا را دارد که انشاء تملیک کنید.

پس عمدة همان اشکال اول است که عرض کردم، که بر اساس بحث عقلی است که در هیچ مقوله ای از مقولات، چه مقولات عرضی و چه مقولات اعتباری، غیر از ماهیت شیء هیچ چیزی دخیل نیست، شما هر یک از اعراض را بخواهید تعریف کنید، بحث وجود را نمی آورید، بحث جوهر و انواع جوهر را بخواهید بیاورید، وجود در تعریف هیچ کدامشان دخیل نیست. وقتی تعریف می کنید ماهیت نفس را، نمی گویید که شیء ای است که وجود دارد. در نفس و عقل و سائر جواهر مادی و اعراض و ماهیات اعتباری، وجود دخالتی ندارد. خب.

این اشکال قابل جواب هست، و حاصل آن جواب هم با تصرفی که بنده در فرمایشات مرحوم حاج شیخ رض دارم، عرض می کنم. – اشکال دوم را برخی از تلامذة مرحوم حاج شیخ رض دارند ولی مع ذلک اشکالی بود که در حقیقت نمی شود بگوییم در ردیف اشکالی است که مرحوم حاج شیخ رض دارند. آن اشکال خیلی سطحی به نظر می رسد. علی ای حال منسوب است به بعض تلامذه ایشان و بنده نمی توان واقعاً قبول بکنم که چنین اشکالی از ایشان صادر شده باشد. که گفتند لازمه اش این است که انشاء در حیز انشاء قرار بگیرد. –

و اما این اشکال عمدة که اشکال مرحوم حاج شیخ رض است این است: – البته تحت عنوان اشکال هم مطرح نکردند، مقدمه ای دارند که نتیجه آن گرفته می شود که ایشان در حقیقت می خواهند اشکال بکنند بر مرحوم حاج شیخ رض – و آن مقدمه بر این اساس است، یک کبرای کلی را بیان می کنند که در ماهیت هیچ یک از مقولات و ماهیات، چه از سنخ مقولات باشد و چه از سنخ امور اعتباریه باشد، مثل بیع و نکاح و امثال ذلک، در هیچ کدام از این ها پای وجود به میان نمی آید، و اساساً وجود دخالتی ندارد. و حال آن که مرحوم شیخ رض در تعریف بیع آمده است، انشاء را در تعریف قرار داده است. لذا اشکال این است که داخل کرده اند در معرِّف چیزی را که هیچ گونه دخالتی در معرِّف ندارد. چون در معرِّف باید چیزی بیاید که دخیل در ذات معرَّف باشد، به عنوان جنس و فصل. پس معرِّف اجزاء قوامیة معرَّف را بیان می کند، و مقوِّمات معرَّف را باید در معرِّف بیاوریم، اگر تعریف تعریف حقیقی باشد.

خب، این اشکال.

از این اشکال خود این بزرگوار جواب می دهند، و حاصل جوابشان این است که اگر غرض مرحوم شیخ رض از تعبیر به انشاء تملیک عینٍ بمال، این باشد که انشاء به عنوان مقوِّم بیع است، که اگر انشاء نباشد ماهیت بیع محقق نمی شود، – حالا بحث تحقُّق را نیاورید، در مقام تقرُّر ماهوی اش می خواهیم بگوییم، تحقق هم تعبیر می کنیم به این اعتبار. نه این که پای أحد الوجودَین به میان بیاید. – در حاقِّ ذات بیع که اگر این انشاء نباشد، ذات بیع دیگر نیست، بیع ذاتی نخواهد داشت. شما اگر حیوان و ناطق را بگیرید انسانی نمی ماند، انسان به همان حیوان و ناطق است؛ حالا اگر انشاء را بگوییم که همین جور در تعریف داخل است، اشکال وارد است. انشاء و وجود داخل در ماهیت بیع نیست، کما این که داخل در هیچ از ماهیات اعتباریه یا مقولیه نیست.

ولی اگر منظور این باشد که این ذات کی تحقق پیدا می کند؟ یا به عبارت دیگر این ذات دارای 2 حصه است، یک حصه آن به وسیله انشاء است. آن حصه خاصه از بیع را ایشان چون مدّ نظر داشتند، انشاء را آوردند. بیع مانند خود تملیک، 2 نحوه از وجود را می شود قبول بکند، یک وجود انشائی مثل این که شخص بگوید مَلَّکتُک الدار. ولی در ادامه این کلام نه از نظر عرف و نه از نظر شرع، ملکیت نیاید، ملکیت اعتباریه از نظر عرف و شرع در عَقَب این مَلَّکتُک گفتن، نیاید. این تعبیر می شود به ملکیت انشائیه. در مقابل ملکیت حقیقیة که سبب سبب تام باشد و بعد از انشاء ملکیت هم پشت سر او بیاید، یا از نظر عرف یا از نظر شرع. – چرا این جوری تعبیر می کنیم؟ می گوییم ملکیت انشائیه أعم از ملکیت حقیقیة است، ملکیت حقیقیة انشاء دارد، مع شیءٍ آخَر، و آن عبارت است از آثار. ولی ملکیت انشائیة متوقف نیست بر وجود آثار. ممکن است آثار بیاید بعد از او و ممکن است نیاید. چرا؟ چون ایشان می خواهند بیع را اعم از صحیح و فاسد معنا بکنند، صحت به معنای ترتُّب اثر، و فساد به معنای عدم ترتُّب اثر، این 2 امر خارج از ماهیت بیع است. لذا ما بیع را انشاءِ تملیک می دانیم، یعنی آن حصه ای از تملیک که عبارت است از تملیک انشائی، آن را می خواهیم بیان بکنیم. که بیع عبارت است از تملیک انشائی در مقابل تملیک حقیقی –

واضح است که بیع، به منزله احاطة شخص بر شیء ای، و سلطه شخص بر شیء ای در خارج که نیست. وقتی می گوییم زید مالک این دار است، یعنی آمده در این جا تکویناً احاطه ای پیدا کرده است؟ مثل احتواء و احاطه ای که فرض کنید ظرف بر مظروف دارد؟ خیر این جور احاطه ای که نیست. احاطه ای که لباس انسان بر انسان دارد، این جور احاطه ای است که شخص مالک چنین احاطه ای بر مملوک داشته باشد؟ ابداً این معنا که نیست. پس قهراً یک امر اعتباری است، این امر اعتباری حصة ای از ملکیت را تشکیل می دهد که از او به بیع تعبیر می کنند.

حالا مرحوم شیخ رض که انشاء را در تعریف بیع آوردند، نخواستند بفهمانند که در تعریف ماهیت بیع انشاء وجود دارد، که اشکال بکنند که در ماهیت هیچ یک از مقولات و اعتباریات وجود را نمی شود اخذ کرد، و با قطع نظر از وجود ماهیت را باید در نظر بگیریم. بلکه منظورشان این است که آن حصه ای از ملکیت که قابلیت این را دارد که انشاء بشود، که به وسیله انشاء حصة می شود، آن عبارت است از بیع.

بیع آن حصة خاصة ای است که قابلیت انشاء را دارد، در مقابل ملکیت حقیقیة ای که قابل انشاء نیست. پس حصة خاصة از انشاء تملیک بیع است. نخواستند بگویند که این انشاء دخیل است در ماهیت بیع، بلکه در تحصُّص ملکیت به حصة خاصة ای که مسماة است آن حصة به بیع، انشاء دخالت دارد، پس دخالت داشتن در تحصُّص به حصة خاصة أمرٌ، و دخیل بودن در ماهیت بیع أمرٌ آخَر.

اشکال مبنی بر این بود که انشاء در ماهیت بیع دخالت داشته باشد، و حال آن که مرحوم شیخ رض انشاء را در ماهیت بیع نمی خواهند دخیل بدانند، بلکه انشاء را می خواهند در تحقق آن حصة خاصة و تحصُّص آن تملیک به حصة خاصة دخیل بدانند. و دخالت در تحصُّص به حصة خاصة امری است بلا اشکال.

خب، همین جا باز یک اشکالی کرده اند که اگر این چنین است که اگر بیع انشاء تملیک است، – چون بعضی از بزرگان این اشکال را کرده اند، غیر از آن بزرگ اول، چاره ای نداریم که این اشکال را هم بگوییم و بعد دفاع کنیم که این اشکال هم وارد نیست – و آن این است که گفته اند: آقا، شما چه طور بر محقق کرکی رض اشکال کردید یا بر آنجایی که انشاء نقل تعبیر کرده بودند اشکال کردید. محقق کرکی رض تعبیر بالصیغة الخاصة را آورده بود. خب اگر این جور قابل توجیه است، آن را هم همین جور توجیه کنید، چرا اشکال کردید؟ پس همان اشکالی که بر محقق کرکی رض به واسطه آوردن جمله بالصیغة الخاصة وارد است، همان اشکال عیناً بر شما هم وارد می شود.

باید بگوییم خیلی فرق است بین فرمایش مرحوم شیخ رض با آن جمله. آن اشکال بر این اساس بود که صیغه خاصة که همان لفظ است دخیل قرار دادند، در این جا بحث لفظ و غیر لفظ نیست. ایشان می فرمایند: حصة خاصة ای که قابلٌ للإنشاء، این بیع است. اما انشاء با لفظ است یا غیر لفظ، هیچ کدام را در تعریف نیاوردند. پس بنابرین بین آوردن انشاء در تعریف و الصیغة الخاصة در تعریف، کاملاً تفاوت است و آنچه بر آن تعریف وارد بود، بر این تعریف از آن نظر وارد نیست. لذا خلط است در حقیقت کسی که ادعاء بکند که عیناً همان اشکال بر مرحوم شیخ رض وارد می بود. به عقیده بنده اگر دقت می شد چنین اشکالی اصلاً نباید می شد. – حالا ما طرحش نمی کردیم بهتر بود از این، چون حیفم می آید که در کنار مرحوم حاج شیخ رض بعضی از عبارات را بیاوریم که در آن مُستوَی از نظر دقت نیست. –

س: … ج: تملیک مُنشَأ که دیگر تمام شده است. تملیک مُنشَأ را که دیگر نمی شود انشاء کرد. بیع از انشائیات است، اگر این را می خواهند بفهمانند دیگر نمی شود بگویند تملیک مُنشَأ است.

پس بنابرین این اشکالات وارد نیست. یک اشکال هم می شود بر مرحوم شیخ رض کرد، و آن این است که گفته اند: بیع اختصاص به تملیک انشائی ندارد. ما تملیک 2 رقم داریم، حقیقی و انشائی، چون تملیک 2 قسم است، بیع را هم بگوییم که 2 قسم است بیع حقیقی و بیع انشائی. این حرف البته با توضیحی که دادیم گفتنی نیست ونمی شود زد. برای خاطر این که مرحوم شیخ رض که می فرماید بیع انشاء تملیک است، یعنی بیع از چیزهایی است که بدون سبب تحقق پیدا نمی کند، این معنا را بخواهیم بگوییم دیگر تملیک مُنشَأ هم نمی توانیم بگوییم، سبب لازم دارد. بیع از اعتباریاتی است که احتیاج دارد به اعتبار، و بدون اعتبار تحقق پیدا نمی کند.

خب، تملیک حقیقی بیع نیست، تملیک حقیقی این است که شخص احاطه بر شیء ای داشته باشد، و این از سنخ اعتباریات نیست، پس اعتبار در مقابل حقیقت است. شما ملکیت 2 رقم دارید، حقیقیة و اعتباریة، ولی بیع را نمی توانیم بگوییم که حقیقی داریم و اعتباری. بیع فقط اعتباری است و سنخ و قسم دومی در بیع وجود ندارد.

پس خلاصه مرحوم شیخ رض می فرماید تملیک انشائی، به این معنا نیست که تملیک مقیَّد به انشاء شده باشد، تا بگویید که تملیک انشائی در حیز انشاء نیست، و مورد انشاء قرار نمی گیرد؛ بلکه مراد تملیکی است که قابلٌ للإنشاء. بیع تملیکی است که قابلیت للإنشاء را دارد. پس انشاء را هم آوردند نه این که در ماهیت بیع دخیل باشد، نه این ماهیت که وجود اصلاً در او ربطی ندارد، این ماهیت اگر بخواهد ایجاد بشود، ایجاد اعتباری پیدا می کند، ایجاد انشائی دارد، نه ایجاد تکوینی در خارج، از سنخ موجودات اعتباریه است. خب این را می خواهند بفهمانند چگونه بیان می کنند؟ می فرمایند: بیع انشاء تملیک است، یعنی از سنخ موجوداتی است که در عالَم اعتبار باید بروید سراغش را بگیرید. لذا مالک قبل از مالک شدن، بایع قبل از بیع و بعد از بیع، در نظام تکوین هیچ فرقی در او ایجاد نمی شود، فقط اعتبارات است. با یک اعتبار می گوید من مالکم، با یک اعتبار دیگر آنچه را داشته است از دست می دهد. و للکلام تتمةٌ.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.