صلاة مسافر . خارج فقه . کتاب الصلاة .

جلسه 201 صلاة مسافر

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                  و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین . خلاصه بحث : عرض شد که شیخ انصاری(رض) برای اثبات مدعا که کسی که قاصد اقامه عشره است اگر به...

Cover

جلسه 201 صلاة مسافر

آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)

00:00 00:00

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                 

و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .

خلاصه بحث :

عرض شد که شیخ انصاری(رض) برای اثبات مدعا که کسی که قاصد اقامه عشره است اگر به دون المسافة الشرعیه سفر کند در ذهاب و مقصد و ایاب نماز را تمام می خواند تمسک فرموده بودند به دلیل تنزیل ، صحیحه ابی ولاد ، که دیروز خوانده شد ، در تمسک به این صحیحه زراره اشکال شده بود به سه اشکال که اولاً این صحیحه اخص از مدعاست ، ثانیاً حکم به وجوب تمام از آثار وطن و متوطن نیست که شما نسبت به منزّل که قاصد اقامه عشره است ثابت کنید .

اشکال سوم بر مرحوم حاج شیخ

 اشکال سوم اینست که می فرمایند در مورد صحیحه این چنین دارد که اگر خروج الی ما دون المسافة در اثناء باشد اشکالی ندارد ، اگر بعد از ده روز باشد چطور؟ فرقی بین دون المسافة در اثناء یا بعد از اقامه عشره نیست ، چه در اثناء خارج شود و چه بعد از تحقق اقامه عشره از محل اقامه خارج شود ، در هر دو صورت اگر بخواهیم استدلال به این صحیحه بکنیم اشکال وارد است یعنی در تمام صور مسأله این اشکال تنزیل وارد خواهد بود ، این غیر از مسأله اختصاص روایت به خصوص خروج در اثناء است بعد از تحقق تلبس به اقامه عشره به یک صلاة تمام ، پس اولاً تمسک به صحیحه زراره اخص از مدعاست مدعای مرحوم شیخ اینست که خروج در اثناء باشد یا در بعد باشد فرقی ندارد ، از ابتداء قاصد باشد یا در اثناء قاصد باشد فرقی ندارد و حال آنکه صحیحه خروج در بعد از تحقق را دارد ، در روایت خواندیم که « مَنْ قَدِمَ قَبْلَ‏ التَّرْوِيَةِ بِعَشَرَةِ أَيَّامٍ وَجَبَ عَلَيْهِ إِتْمَامُ الصَّلَاةِ وَ هُوَ بِمَنْزِلَةِ أَهْلِ مَكَّةَ[1]» تنزیل بعد از تحقق اقامه عشره است و این خروج بعد از اقامه عشره را شامل می شود اما خروج در اثناء که مراد مرحوم شیخ ایضاً می باشد این را شامل نمی شود ، ثانیاً عرض کردیم که این دلیل تنزیل آثار شرعی را باید بار کند ، آثاری که از ناحیه منزّل علیه مترتب می شود آن آثار را باید بار کند ، آیا وجوب تمام بر متوطنی که یخرج من الوطن الی دون المسافة هل لأنه متوطنٌ فی ذلک المدینه من هذه الجهة یجب علیه التمام او لأنه لم یتحقق منه سفر الشرعی؟ واضح است که چون سفر محقق نشده است نه اینکه چون متوطن است پس شما به لحاظ اینکه امام علیه السلام مقیم عشره را تنزیل فرموده است به منزله اهل آن بلد شما نتیجه می گیرید که چون بر متوطن یجب التمام و یجب علی قاصد اقامه عشره ایضاً تمام ، این ترتب صحیح نیست ، چون وجوب تمام علی المتوطن لیس لأجل عنوان متوطن و أن ذلک المدینه وطنه ، بل لأنه لم یتحقق منه السفر ، ثالثاً اینست که این اشکال تنزیل اختصاص به خصوص کسی که بعد از عشره خارج شود ندارد ، این تنزیل نسبت به کسی که در اثناء عشره خارج شود از ابتداء قاصد سفر باشد دون مسافت شرعیه در اثناء این حال پیدا شود که می خواهد به دون المسافة سفر کند ، بعد از تحقق عشره قصد حاصل شود ، هیچ فرقی در این صور نخواهد داشت و تنزیل در هیچ یک از اینها اثبات وجوب تمام را نخواهد کرد .

 پس خلاصه کلام اینکه عمده دلیل بر وجوب تمام حسب مبنای مختار اینست که شخصی که در جایی قصد اقامه کرده است به تحقق اقامه اولاً سفر قطع می شود علی خلاف رأی المشهور و ثانیاً بعد از قطع سفر تا انشاء سفر جدید شرعی از او حاصل نشود محکوم است به اینکه باید نماز را تمام بخواند چون کل مکلفٍ یتم الا کسی که مسافر باشد و مسافر ضارب فی الارض اگر از این شخص تحقق پیدا نکرد مادامی که وضع پیدا نشد باید نماز را تمام بخواند چه بعد از رفتن به آن مقصد که به محل اقامه بر می گردد قصد اقامه جدیده داشته باشد یا نداشته باشد ، کلام ما در اینست که این شخص که محلی را به عنوان اقامه عشره اختیار می کند در اثناء یا بعد یا از ابتداء سفری را به دون المسافة الشرعیه می پیماید و قصد این سفر را می خواهد ابتداءً داشته باشد یا در اثناء داشته باشد و یا بعد پیدا بشود ، حسب مبنای مختار هیچ فرقی ندارد در تمام این صور که یجب علیه التمام ، چه بعد از رفتن به آن مقصد و بازگشت به محل اقامه اقامه جدیده ای را قصد بکند یا نکند ، چه مقداری از آن عشرة ایام مانده باشد یا نمانده باشد ، در تمام اینها مبناءً عرض کردیم که هیچ اشکالی ندارد و یجب علیه التمام .

إنما الکلام در اینست که کسانی که به مبنای حکومت یا تخصیص( مخصوصاً تخصیص ، مثل مرحوم شیخ طوسی(رض)و کثیری از متأخرین لذا کسی که قصد اقامه کرده است می فرمایند این شخص مسافرٌ و لکن تبدّل حکمه ، همان طور که اگر مسافری قصد حرام بکند در سفر که سفر به عنوان اصل سفر یا مقصد سفر معصیت باشد یجب علیه التمام مع أنه مسافرٌ ، مثلاً قاصد سفر است تا تهران ، تا سبزوار که رفت مشکلی نداشت ولی از آنجا وسوسه نفس پیدا کرد به قصد اینکه فعل حرامی انجام بدهد ، اینجا قصدش عوض شد ، یا نفس سفر مثلاً زنی که مأذونه بود از ناحیه زوج برای سفر ولی به آنجا که رسید شوهر او را منع کرد ، سفر معصیت بشود یا به قصد معصیت باشد ، مسافر هست و لکن با اینکه مسافر است یجب علیه التمام تخصیصاً ، در مانحن فیه هم همین طور فرموده اند که این شخص که یرید الاقامه عشرة ایام فی مکانٍ مسافرٌ و لکن هذا المسافر الخاص یجب علیه التمام بالدلیل الخاص ، این خروج تخصیصی است) این شخصی که ما به دلیل خاص می گوئیم با اینکه مسافر است یجب علیه التمام وقتی از محل اقامه خارج شد مسافر است ، مشهور متأخرین این گونه فتوی داده اند مخصوصاً آن کسی که قصد اقامه مجدداً دارد ، می فرمایند در رفت به آن مقصد دون المسافة ، در آن مقصد و مراجعت از آن مقصد که قصد اقامه جدیده دارد باید نماز را تمام بخواند ، بر اینها اشکال وارد است و باید از این اشکال جواب بدهند ، زیرا این شخص مسافر است و دلیل خاص فقط در دائره زمان اقامه فرموده است نماز را تمام بخواند و این موقعی که از محل اقامه خارج شده است مخصوصاً بنابر اشتراط وحدت مکان ، که مشهور هم قائل به وحدت مکان هستند و هم اینکه قائل به تخصیص شده اند ، کسی مبناءً وحدت محل را در تحقق اقامه عشره شرط می داند اولاً و وجوب تمام علی قاصد الاقامة عشرة را به دلیل خاص می دانند ثانیاً ، اینها در مورد کسی که قصد اقامه جدیده دارد بعد از مراجعت در این رفت و مقصد و بازگشت نماز را تمام می خواند با اینکه مسافرٌ ، دلیل در اینجا در رابطه با محل اقامه است نه نسبت به کسی که خارج از محل اقامه است ، چه دلیلی داریم ؟ اگر دلیل را صحیحه تنزیل بدانیم ، عرض کردیم اشکالش این بود که عنوا وطن که مقتضی وجوب تمام نیست تا بعد از آنکه به منزله متوطن شد تنزیلاً بگوئیم یجب علیه التمام ، لذا متوطنی که خارج از وطن است الی دون المسافة الشرعیه یجب علیه التمام پس این فردی که نزّل منزلة المتوطن یجب علیه التمام ، این هم اشکالش این بود که متوطن موضوع برای حکم به وجوب تمام نیست ، باید جواب بدهند ، بالاخص می فرمایند اشکال در فرض دوم و صورت اخری است و آن صورتی که بعد از مراجعه به محل اقامه قصد اقامه عشره ندارد و می خواهد دو یا سه روز بماند ، اینجا را هم مشهور که مبناءً هم به وحدت محل معتقدند و هم به تخصیصاً حکم به وجوب تمام را قائل شده اند اینجا گیر می کنند ، حال نسبت به کسی که مجدد می خواهد قصد اقامه عشره بکند شاید بتوان یک وجهی را گفت ولی نسبت به اینجا چه می خواهند بگویند ، این شخص مسافر است ، دلیل خاص هم که در دائره مدت اقامه عشرة در آن محل واحد یدل علی وجوب التمام و هذا الفرد خرج من محل الاقامه و دلیل خاصی هم درباره کسی که خارج از محل اقامه است نداریم ، وقتی دلیل خاص نبود حسب المبنا باید طبق این مبنا بگوئیم نماز قصر باشد با اینکه فرموده اند نماز را تمام بخواند ( این اشکال است.)

در اینجا یک راه وجود دارد و آن اینست که بگوئیم این شخصی که از این محل اقامه خارج شد بعد از اتمام عشرة ایام به آن دون المسافة که می رود و بر می گردد از الآن انشاء سفر کرده است و متلبس شده است به سفر و واضح است کسی که انشاء سفر کرده باشد لازم نیست که طی مسافت ثمانیة فراسخ شده باشد تا نماز بر او قصر باشد ، بلکه همین قدر که متلبس به سفر شد شرعاً که به عبور از حد ترخص است این باید نماز را قصراً بخواند ولو اینکه ثمانیة فراسخ را در طی سه یا چهار روز طول بدهد ، مثلاً سن بالائی دارد و مرکب هم ضعیف است می خواهد آرام آرام طی مسیر کند ، این هست فرسخ را در طی چهار یا پنج روز تمام کند ، در تمام این مدت باید نماز را قصر بخواند چیز واضحی است ، این هست ؛ اما آیا در همه صور همین طور است ، در یک صورت می شود ما تصحیح کنیم و وجهی که بخواهیم ذکر کنیم در یک صورت است ، ولی در آن صورتی که الآن تصمیم سفر ندارد ، می گوید برویم چند روز شاندیز باشیم و بعد برگردیم ببنیم چه می شود ، قصد سفر ندارد که مراجعت به وطن کند ، پس در این سفری که خارج شد از محل اقامه انشاء سفر به معنای مسافت شرعیه نکرده است ، این مسافت تلفیقیه هم که در اینجا حساب نمی شود ، و لذا ما این بحث را قبلاً عرض کردیم که اگر کسی مسافت متکرره که شخص دو فرسخ را چهار مرتبه برود و بیاید ، می توانیم بگوئیم این شخص مسافت شرعیه را طی کرده است و نماز قصر باشد؟ کسی ابداً قائل نشده است ، مسافتی که به عنوان مسافت شرعیه که ثماینة فراسخ باشد ؛ و لذا اگر شش فرسخ رفت و دو فرسخ برگردد به خاطر کاری ، آیا این دو فرسخ را می توانیم اضافه کنیم و بگوئیم مسافت شده است؟ خیر باید قاصد مسافت شرعیه باشد یا امتداداً ثمانیةً فراسخ و یا تلفیقاً که رفتش حداقل چهار فرسخ باشد ، یا اگر بگوئیم رفت و برگشت او مجموعاً هشت فرسخ بشود ، نه اینکه بخشی از سفر را بخواهد مکرر انجام دهد و بعد آن را هم محاسبه کند ، بنابر این عمده اشکال اینست و این اشکال ما را وادار می کند که حساب کنیم آیا به مجرد خروج از محل اقامه یکون مسافراً؟ یا موقع مراجعت از مقصد مسافر است؟ این هم کلیت ندارد ، زیرا گاهی از اوقات ممکن است شخص موقعی که از مقصد خارج می شود دو یا سه روز بماند و هنوز مردد است ، این زیاد واقع می شود ، فعلاً تصمیم خاصی برای رفتن ندارند ، نماز را در این مدت چه باید کرد؟ انشاء سفر نشده است ، تصمیم به اینکه سفر برود ندارد ، مردد است ، اینجاست که ما به معضل می خوریم ، و لذا اشکالی که مرحوم آقا بر بزرگان و مشهور فرموده اند اینست .

 اما علی قول المختار ما مشکلی نداریم

بنابر مسلکی که اختیار شد ما هیچ مشکلی نداریم زیرا مبنایی که ما اختیار کردیم اولاً عنوان مسافر از شخص مقیم سلب می شود ، اگر موضوع سلب شد حکم هم که وجوب قصر باشد برداشته می شود ، پس تحت عنوان اولی کل مکلفٍ یتم این شخص باید نماز را تمام بخواند ، تا زمانی که انشاء سفر جدیدی از او صادر نشود نه به عنوان اینکه مقیم به منزله متوطن است بلکه چون این شخص هنوز مسافر نشده است و غیر مسافر یجب علیه التمام ، المسافر یجب علیه القصر و غیر مسافر یجب علیه التمام ، این دو متضاد با یکدیگرند ، این شخص که الآن در اینجا ده روز مانده است و دون المسافة رفته است و برگشته است چه قصد داشته باشد و چه نداشته باشد این شخص الآن مسافر محسوب می شود یا مسافر نیست ؟ واضح است که اگر انشاء سفر نکرده است مسافر نیست ، پس مادامی که انشاء سفر نکرده است و متلبس به سفر نشده است یجب علیه التمام لأنه غیر مسافرٍ ، ما مشکلی نداریم ، کسانی که در اینجا از باب تخصیص یا از باب حکومت قائل به وجوب تمام شده اند خیلی مشکل دارند و عرض کردیم که دلیل تنزیل هم فائده ای به حال آنها نخواهد داشت به بیانی که دیروز عرض شد که آنچه از احکام روی عنوان وطن و متوطن رفته باشد به تنزیل می توانیم بر منزّل بار کنیم که منزّل عبارتست از قاصد اقامه عشره و اما اگر چیزی روی عنوان وطن و متوطن نرفته باشد نمی توانیم بار کنیم ، پس دلیل تنزیل که قاصد اقامه عشره به منزله اهل آن بلد باشد این هم نفعی به حال اینها نخواهد داشت ، لذا در این روایت که قبلاً خوانده شده بود ممکن است بگوئیم این روایت اختصاص دارد به خصوص مکه ، و آن هم برای کسی که عشرة ایام در حق او تحقق پیدا کرده  باشد قبل از ترویه ، استفاده کلی از او نکنیم بلکه قصیةٌ جزئیه ، زیرا با این مبنا اصلاً سازش ندارد با توجه به اشکالاتی که عرض کردیم .

 فرمایش حضرت استاد در عدم پذیرش فرمایش مرحوم آقا در مورد اینکه تمام مستند به متوطن بودن باشد

  ما در سابق وقتی همین دلیل تنزیل را عرض کردیم از کجای کسانی که تمسک به این روایت کرده اند این را ما به عهده آنها می توانیم بگذاریم که آنها روی عنوان وطن و وطنیت حکم به وجوب تمام را برای منزّل خواسته اند ثابت کنند؟ روایت اینست « مَنْ قَدِمَ قَبْلَ‏ التَّرْوِيَةِ بِعَشَرَةِ أَيَّامٍ وَجَبَ عَلَيْهِ إِتْمَامُ الصَّلَاةِ وَ هُوَ بِمَنْزِلَةِ أَهْلِ مَكَّةَ[2]»  این شخص به منزله اهل مکه است ، اهل مکه از به هر جهتی ، کما اینکه در آن روایت زراره هم نبود ، این که ما بگوئیم به عنوان متوطن ، این عنوان انتزاعی ماست و الا به منزله اهل که شد ، چرا اهل اگر دون المسافة خارج بشوند ، از این نظر اگر مبناءً ما خروج موضوعی بدانیم مشکلی نیست ولی عمده اشکال اینست که چون اینها تخصیص یا حکومت قائلند اینها از این جهت است که گیر می کنند ، چون به منزله اهل در آنچه که مربوط می شود به صلاة او ، پس باید آنچه را که اهل مکه دارند داشته باشد ، اگر به عنوان تخصیص باشد ما مشکل داریم ، ولی به عنوان حکومت به این نحو بیان کنیم که بحثی از وطن و متوطن که نشده است و آن حکم را هم آنها نگفته اند از باب عنوان متوطن است لذا از این جهت می شود دفاع کرد ، مثل مرحوم آقای خوئی که از باب حکومت می دانند از این جهت می شود از ایشان دفاع کرد که این به عنوان متوطن نیامده است که شما اشکال کنید که حکم به وجوب تمام برای خارج از وطن نه به عنوان اینست که او متوطن است بلکه به عنوان اینست که لأنه لیس بمسافر و اینجا هم لیس بمسافر ، تنزیل شده است و او را به منزله غیر مسافر فرض کرده است ، اگر منزّلٌ علیه مسافر نیست ، پس این شخص هم مسافر به منزله اهل آنجا شده است یعنی لیس بمسافر تنزیلاً ، اگر لیس بمسافر بنابر این اشکالی نخواهد داشت که یجب علیه أنه تمام لأنه لیس بمسافر ، لیس بمسافر تنزیلاً پس در این تنزیل دائره تنزیل توسعه پیدا کرده است و شامل مدت اقامه و مادامی که انشاء سفر جدید نکند همه را شامل می شود ، یعنی ما لم یقصد السفر الشرعی یکون بمنزلة اهل مکه فکما أن اهل مکة اذا خرجوا من مکه یجب علیهم التمام ما لم ینشاء السفر شرعی فکذلک علی هذا الفرد منزّل منزلتهم ، پس مسافر قاصد عشره نزّل منزله اهل آن بلد و دائره تنزیل تخصیص ندارد به مدت اقامه آنها بلکه توسعه پیدا می کند ، این تنزیل از زمان شروع اقامه تا زمانی که قصد سفر جدید نکرده است وجود دارد ، ولی نه به عنوان وطنیت باشد که اشکال مرحوم آقا در جمیع فروض و اقسامی که ذکر فرموده بودند وارد باشد بلکه در هیچ یک از آن اقسام با این بیان وارد نخواهد بود ، این نکته بود که دیروز اشاره کردیم که نسبت به این قسمت از فرمایش مرحوم آقا عرضی داریم ؛ پس بنابر این دائره تنزیل را توسعه می دهیم و تنزیل فقط برای مدت اقامه نشده است ، از تلبس به اقامه تا زمانی که انشاء سفر نکرده است نزّل منزلتهم ، چون نزّل منزلتهم یجب علیهم التمام کما  یجب علیهم التمام ، اما تمامیت به جهت وطنیت است یا غیر ذلک است آن که در این روایت هم بیان نشده است و کسانی هم که تمسک به این روایت کرده اند ظاهراً سخنی از این جهت هم به میان نیاورده اند ، اگر ما بگوئیم آنها قائل به وجوب تمام شده اند چون متوطن است ، و متوطن یجب علیه التمام لأن متوطنٌ پس منزّل هم یجب علیهم التمام لأنه نزّل منزلة المتوطن ، در این صورت اشکالات وارد می شود ولی اگر از اول گفتیم بر متوطن یجب علیه التمام نه به عنوان متوطنٌ لأنه غیر مسافر ، ما اینجا می گوئیم این شخص به عنوان غیر مسافر تنزیلاً ( حسب قول قائلان به حکومت) به منزله غیر مسافر است ولو اینکه واقعاً مسافر است ولی شارع این شخص را غیر مسافر می بیند ، تا زمانی دائره تنزیل هست که انشاء سفر جدید نکرده باشد ، پس بنابر این این اشکالاتی که از ناحیه تنزیل و اشکال عقلی که ایشان وارد کرده بودند این گونه قابل دفاع است .

اما در اینکه در مورد تلفیق می فرمایند سفر مکرره را نمی توانیم جزء مسافت حساب کنیم مطلبی است که در سابق در بحث ثمانیة فراسخ  مبسوطاً بحث شد اینجا هم می فرمایند ، در اینجا مقدمه ای دارد که انشاء الله فردا عرض می کنیم .

پس تا اینجا با این بیانی که شد ظاهراً غیر از اشکال اول که دلیل اخص از مدعاست ولی دلیل دوم و سوم نباید وارد باشد .

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین


[1] : وسائل الشيعة / ج‏8 / 464 /  باب 3 ؛  باب عدم اشتراط العود في يومه أو ليلته في وجوب القصر عينا على من قصد أربعة فراسخ ذهابا و مثلها إيابا ….. حدیث شماره  3

[2] : وسائل الشيعة / ج‏8 / 464 /  باب 3 ؛  باب عدم اشتراط العود في يومه أو ليلته في وجوب القصر عينا على من قصد أربعة فراسخ ذهابا و مثلها إيابا ….. حدیث شماره  3