نتایج در این جا نشان داده می شوند.
نتیجه ای مرتبط با جستجوی شما یافت نشد.
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین . خلاصه بحث در مورد کسی که به ما دون المسافة می رود حاصل آنچه که عرض شد این بود که...
آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)
بسم الله الرحمن الرحیم
و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .
خلاصه بحث در مورد کسی که به ما دون المسافة می رود
حاصل آنچه که عرض شد این بود که در مورد بحث اگر ما وحدت مکان را شرط ندانیم مثل مختار مرحوم آقا(رض) بسیار واضح است که مادامی که انشاء سفر جدید از این شخص نشود در مورد مفروض بحث در ذهاب از محل اقامه الی مقصدی که دون المسافة الشرعیه است و در آن مقصد و در ایاب از آن مقصد و در محل اقامه سابق اگر انشاء سفر جدید نشود در تمام اینها باید نماز را تمام بخواند ، بنابر عدم اشتراط وحدت مکان در صدق اقامه عشرة ؛ اما علی رأی المشهور که نظر مرحوم حاج شیخ هم همین بود که قبلاً بیان ایشان و تقریب فرمایش ایشان هم عرض شد ، در این صورت باز قائل به این می شویم که مادامی که سفر محقق نشود ،این شخص محکوم است به همان حکم اقامه عشره ، زیرا اگر مسافت شرعیه از این شخص در اثناء عشره یا بعد از عشره صادر نشود که فرض بحث ما هم در همین است وجهی ندارد که نماز را قصر بخواند ،چون موضوع وجوب قصر عنوان مسافر ضارب فی الارض است و این شخص فرض بر اینست که اقامه در مکانی کرده است ، با تحقق اقامه در آن مکان که به مجرد خواندن یک صلاة رباعیه محقق می شود ، با این فرض اگر انشاء سفر جدید از نظر شرع نشود این شخص لیس بمسافر و کسی که مسافر نیست حکم صلاة او وجوب تمام است ، دو تکلیف که ندارد که هم تمام بخواند و هم قصر ، وجوب القصر تکلیف مسافر یا شرائط خاصه است ، این شخص عنوان مسافر را که پیدا نکرده است چون اقامه را قاطع سفر دانستیم ، چون اقامه قاطع سفر است و این شخص مسافر محسوب نمی شود فعلیه التمام ، لذا در رفت نماز را تمام می خواند در مقصد نماز را تمام می خواند در بازگشت از آن مقصد هم تمام می خواند و در بازگشت هم نماز را تمام می خواند ، البته این بحث هست که بعداً بحث می کنیم ، که اگر فرض گرفتیم که از مقصد انشاء سفر کرد آن یک مطلب علیحده ای است ، ولی کسی که هنوز تردید دارد که چند روز می خواهد در محل اقامه سابقه خودش بماند ، آیا اینجا می توانیم بگوئیم انشاء سفر این شخص از موقع مراجعت از مقصد است؟ یا انشاء سفر او از محل اقامه حساب می شود ، این بحث باید تنقیح شود که از کجا عرفاً این شخص به عنوان مسافر محسوب می شود ، آیا این جا بحث نظر عرفی است و یا یک امر قصدی است ، فرض کنید اگر کسی چیزی را قصد نکرده و بحث سفر هم نیست ، مردد است و نمی داند چه بکند ، در هما مثال بعد از مراجعت از کربلا می گوید چند روز در حله می مانیم اما هنوز قصد سفر شرعی که ثمانیة فراسخ است را ندارد ، آیا اینجا از همان موقع مراجعت ،می خواهد به وطن برگردد و قصد اقامه عشره ندارد اما در عین حال نمی داند چه می خواهد بکند و چند روز می خواهد بماند ، آیا می توانیم صرف مراجعت از کربلا بگوئیم این شخص مسافر محسوب می شود و یا نه بگوئیم سفر نیست ، موقعی است که ایشان عزم و جزم بر این داشته باشد که مسافت را طی کند و از آن موقع شروع شود و موقعی که عازم او شده است آن جایی است که وقتی دو یا سه روز در حله ماند وقتی می خواهد حرکت کند اینجا عازم سفر است و از اینجا باید حساب کند ، این باید در جای خودش بحث شود .
پس بناءً علی اعتبار و اشتراط وحدت المکان ایضاً نقول بأنه فی الذهاب و فی المقصد و بالایاب الی المقصد الی محل الاقامة سابقاً یتم .
و عرض شد که در دون المسافة اگر قصد رفتن دارد در ابتداء قاصد باشد در اثناء عشرة قصد پیدا شود ، بعد از اتمام عشره قصد پیدا شود ، هیچ کدام از اینها منعی ندارد ، فقط یک صورت را عرض کردیم و آن صورت استثناء هم به خاطر دلیل است و آن عبارتست از اینکه اگر از اول قصد کند پنج روز در مشهد بماند و پنج روز در شاندیز بماند این به عنوان مقیم عشرة فی مکانٍ بنابر اشتراط وحدت مکان محسوب نمی شود زیرا تأیید بر این مطلب اینست که در روایاتی که کلمه بها داشت «الا أن یقیم بها عشرة ایام» باب افعال که متعدی به باء بشود معنای اتخاذ از او فهمیده می شود ، اقام بکذا یعنی اتخذه مکاناً ، اقام بالبلده أی اتخذ البلده مکاناً و قراراً له ، در اخذ مکان در سابق هم عرض کردیم که هر موجودی از موجودات اسم خاصی دارد در اخذ مکان ، مکانی را که برای ابل است یک اسم می گذارند و … و مکانی را هم که برای انسان به عنوان قرار گاه و محل اقامت اسمش را وطن می گذارند ، پس اقام بها یعنی اتخذه مقراً و مقاماً ، مقر و مقام خودش شخص قرار داده باشد .
ترتیب بحث :
در اینجا تأییداً لما ذکرنا فرمایشی است که مرحوم شیخ فرموده اند که ما در امروز انشاء الله اولاً فرمایش مرحوم شیخ انصاری در تقریب همین رفتن به مادون المسافة خللی در اقامه شخص ایجاد نمی کند و این شخص اقامه او باطل نمی شود و بعد اشکالی بر مرحوم شیخ نموده اند و بیان آخری مرحوم آقای میلانی در تقریب بیان شیخ انصاری دارد که آن اشکال وارد نشود ولی معذلک دو اشکال دیگر بر ایشان وارد می کند ، نکته ای را هم بنده می خواهم عرض کنم که شاید به آن بیان بتوان از مرحوم شیخ دفاع کرد که این اشکال هم وارد نباشد .
فرمایش شیخ انصاری (رض)
اما شیخ (رض) در اثبات این مدعا که به قصد اقامه عشره رفتن به مادون المسافة خللی ایجاد نمی کند ، استدلال کرده اند به صحیحه ابی ولاد ، گرچه یکی از اشکالات این صحیحه اینست که اخص از مدعاست و مدعای شیخ اعم است از آن چیزی که در این صحیحه می شود به او تمسک کرد ، حال جهت اخصیت را هم عرض می کنیم ، صحیحه اینست :
«عَنْ أَبِي وَلَّادٍ الْحَنَّاطِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّي كُنْتُ نَوَيْتُ حِينَ دَخَلْتُ الْمَدِينَةَ- أَنْ أُقِيمَ بِهَا عَشَرَةَ أَيَّامٍوَ أُتِمَّ الصَّلَاةَ ثُمَّ بَدَا لِي بَعْدَ أَنْ أُقِيمَ بِهَا فَمَا تَرَى لِي أُتِمُّ أَمْ أُقَصِّرُ فَقَالَ إِنْ كُنْتَ دَخَلْتَ الْمَدِينَةَ وَ صَلَّيْتَ بِهَا فَرِيضَةً وَاحِدَةً بِتَمَامٍ فَلَيْسَ لَكَ أَنْ تُقَصِّرَ حَتَّى تَخْرُجَ مِنْهَا… »
اگر یک نماز چهار رکعتی خواندی باید مادامی که در مدینه هستی نماز را تمام بخوانی ولو اینکه ده روز هم شخص نماند ، غایت اینکه حق قصر خواندن ندارد اینست که « حَتَّى تَخْرُجَ مِنْهَا» .
نکته ای که هست اینست که مرحوم شیخ انصاری(رض) معنای « حَتَّى تَخْرُجَ مِنْهَا» را کنایه از سفر است ، خروج خروج سفری است و خروج سفری لا یتحقق الا بقصد المسافة الشرعیه ، فما دام لم یخرج منها بقصد المسافة الشرعیه بل خرج الی ما دون المسافة لا یصدق أنه خرج من المدینه ، پس خروج از مدینه خروج سفری است ، خروج سفری یعنی مسافت شرعیه را قصد کند ، پس مادامی که قصد مسافت شرعیه را نکرده است علیه التمام ، لیس له أن یقصر ، فما دام أن صلی اربعاً کان فی المدینه و خرج من المدینه الی دون المسافة یصدق أنه لم یخرج من المدینه خروجاً سفریاً ، لهذا یجب علیه التمام این کیفیت استدلال مرحوم شیخ از اینجاست .
چرا دلیل اخص از مدعاست؟
چرا دلیل اخص از مدعاست؟ مرحوم شیخ(رض) می فرماید در خروج از محل اقامه الی ما دون المسافة که یجب علیه التمام و خللی به اقامه او نمی رساند لا فرق بین أن یرید الخروج ابتداءً أو بدا له الخروج فی اثناء ایام الاقامه ، و لکن فی الروایة خاصة بالخروج بعد الورود الی محل الاقامه به قرینة« ثُمَّ بَدَا لِي بَعْدَ أَنْ أُقِيمَ بِهَا» و اما إن کان مریداً من البدو قبل الورود و الدخول الی المدینه الروایة ساکةٌ عنها ، پس بنابر این دلیل یک قسم از مدعا را شامل می شود و آن جایی که در اثناء ایام اقامه اراده خروج کند ، اما اگر قبل از خروج از مدینه قصد اقامه کند و لکن صحبت اینست که از ابتداء و اول قاصد اینست که بعد از اینکه وارد مدینه شد خارج بشود ، این را ندارد ، این از روایت استفاده نمی شود ، پس از این جهت دلیل می شود اخص از مدعا .
عمده اشکال بر مرحوم شیخ : این استظهار شما از کجای روایت استفاده می شود؟
بر فرض از این اشکال اخصیت صرف نظر کنیم ، اشکال عمده ای که بر مرحوم شیخ مشهور از بزرگان کرده اند اینست که این استظهار شما از کجای روایت استفاده می شود؟ در روایت این گونه دارد که « فَلَيْسَ لَكَ أَنْ تُقَصِّرَ حَتَّى تَخْرُجَ مِنْهَا» الخروج اعمٌ من الخروج السفری و غیر السفری ، حتی الخروج الی الترخص ایضاً خروج من المدینه ، خروج مطلقٌ یشمل الخروج الی حد الترخص الی بعد حد الترخص قبل المسافة دون المسافة الی المسافة الشرعیه ، کلها خروجٌ من المدینه ، لماذا تقولون بأن الخروج هنا یختص بالخروج السفری فقط؟ ای بقصد المسافة ، این اشکالی است که بر مرحوم شیخ نموده اند که اینجا خروج اطلاق دارد ، خروج از مدینه شامل می شود خروج تا حد ترخص ، خروج از مدینه بعد از حد ترخص قبل از مسافت شرعیه ، خروج از مدینه به قصد مسافت شرعیه ، هر سه را شامل می شود ، اطلاق تخرج هر سه را می گیرد ، چرا شما خروج را خصوص خروج سفری بیان کردید؟
جواب از این اشکال :
در جواب از این اشکال می توان چنین گفت که مراد مرحوم شیخ در اینجا اینست که حتی تخرج منها از این جهت ما به خصوص خروج سفری اختصاص دادیم نه به خروج الی حد الترخص أو الی دون مسافة الشرعیه ، وجه این تقیید اینست که این خروجی که در کلام امام علیه السلام آمده است ظهور در این دارد که خروجی باشد که لا عود فیه ، خروج الی حد الترخص قطعاً بر می گردد و یا الی دون المسافة باز مراجعت به مدینه دارد ، آن خروجی که لا عود فیه خصوص خروج مسافت شرعیه است که قاصد سفر است ، از این جهت است که مرحوم شیخ استفاده کرده اند از حتی تخرج منها خصوص خروج سفری را ، لأن هذا الخروج خصوص خروجی که لا عود فیه ، اما الخروج الی حد الترخص الی دون المسافة خروجٌ فیه عودٌ الی محل الاقامه ، لذا استفاد الشیخ(رض) من هذه الفقره من کلام امام سلام الله علیه الخروج السفری و هو الخروج الی حد المسافة الشرعیه .
پس بناءً علی هذا سر اینکه مرحوم شیخ خروج را این گونه تقیید فرموده اند به جهت ظهور کلام امام علیه السلام است که حتی تخرج منها موقعی صدق می کند در حق این شخص که عود به آن مدینه نداشته باشد و الا از نظر عرف کسی که برود و باز بخواهد برگردد به محل اقامه نمی گویند از مشهد خارج شد می گویند هنوز مشهد است و لذا وقتی خبر می گیرند با اینکه الآن به شاندیز رفته است و می خواهد برگردد نمی گویند این شخص مشهد نیست بلکه می گویند هنوز چند روز دیگر در مشهد هست ، پس صدق عرفی خروج به اینست که شخص قصد مسافت شرعیه را داشته باشد و الا خروج عودی خروج محسوب نمی شود عرفاً .
پس بنابر این این روایت از این نظر که در خصوص قصد خروج در اثناء اقامه عشرة خصوصیت دارد و شامل آنجایی که قصد خروج را قبل از قصد اقامه داشته باشد نمی شود این اشکال را می شود کرد ولی با قطع نظر از این آن اشکالی را که مشهور بر مرحوم شیخ(رض) کرده بودند آن اشکال وارد نیست به این بیانی که عرض شد و این عنوان خروج سفری به تکرر خروج غیر سفری از بین نمی رود و محقق نمی شود لذا در ایام اقامه چند بار هم برود و برگردد باز هم صدق می کند که إنه لم یخرج من محل الاقامه خروجاً سفریاً .
پس اشکالی که اولاً بر تمسک مرحوم شیخ به این روایت شد این بود که دلیل اخص از مدعاست .
دلیل دوم مرحوم شیخ :
نهایت عمده اشکال اینجاست ، مرحوم شیخ(رض) دلیل دومی هم آورده اند برای مدعا ، بسیاری از اکابر و معاصرین هم به همین دلیل تمسک کرده اند ، تمسک به صحیحه ای است که در مورد تنزیل قاصد اقامه عشرة منزله اهل آن بلد شده است که این روایت :
« عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَنْ قَدِمَ قَبْلَ التَّرْوِيَةِ بِعَشَرَةِ أَيَّامٍ وَجَبَ عَلَيْهِ إِتْمَامُ الصَّلَاةِ وَ هُوَ بِمَنْزِلَةِ أَهْلِ مَكَّةَ… »
مورد را مخصص ندانسته اند و تنزیل را به طور کل در تمام موارد قاصد اقامه جاری کرده اند که الذی یرید الاقامه فی بلدٍ بنحو العموم لا اختصاص بمکة ، من یرید الاقامة عشرة ایام فی مکانٍ فهو بمنزلة اهل ذلک المکان فعلیه یجب علیه کل ما یجب علی اهل تلک البلدة ، پس بنابر این کسی که اهل یک شهر است اگر تردد به مادون المسافة الشرعیه باشد باید نماز را قصر بخواند یا تمام؟ تمام باید بخواند ، در رفت و در آن مقصد و در بازگشت در همه تمام است ، لهذا اگر ما تنزیل را پذیرفتیم قاصد اقامه عشره اگر به منزله اهل آن مکانی که قصد عشرة در آنجا کرده است باشد این شخص هم در رفت و در بازگشت و در مقصد نماز را تمام می خواند ، این دلیل دوم مرحوم شیخ انصاری برای مدعایشان است .
حال کسی که اهل یک مکانی باشد قبلاً قصد کرده باشد خروج از آنجا را ، فرق نمی کند ؛ در موقعی که در آنجا هست قصد خروج بکند فرق نمی کند ؛ چند روز در وطن ماند و بعد می خواهد به جایی برود باز هم فرق نمی کند ، یک مرتبه برود فرق نمی کند ، چند مرتبه برود فرق نمی کند یک مرتبه برود فرق نمی کند ، این کسی هم که نزّل منزله اهل آن بلد هم در جمیع امور مانند او می شود .
از دلیل از نظر اشکالی که بر دلیل اول شد مصون می ماند ، مسأله اخصیت در اینجا نیست و لکن از جهات دیگری اشکال دارد :
اشکالات بر دلیل دوم شیخ
اشکال اول اینست که گرچه از نظر اخصیت وجه اول مصون می ماند ولی از جهت اخرائی این دلیل باز هم اخص از مدعاست .
نکته ای هست اینست که (اشکال اول) در روایت دارد« مَنْ قَدِمَ قَبْلَ التَّرْوِيَةِ بِعَشَرَةِ أَيَّامٍ وَجَبَ عَلَيْهِ إِتْمَامُ الصَّلَاةِ وَ هُوَ بِمَنْزِلَةِ أَهْلِ مَكَّةَ» عشره باید تمام بشود بعد از عشره اگر بخواهد برود اشکال ندارد و حال آنکه مدعای مرحوم شیخ اینست که قبل از اینکه ده روز تمام بشود یا ده روز تمام نشده باشد ، « مَنْ قَدِمَ قَبْلَ التَّرْوِيَةِ بِعَشَرَةِ أَيَّامٍ» یعنی ده روز تمام شده است این شخص به منزله اهل است ، اما در اثناء عشره هم به منزله اهل است؟ قبل از آن هم به منزله اهل است؟ قبل از آن را که نمی توانیم بگوئیم به منزله اهل است ، پس کسی که از اول قاصد این باشد که ده روز بماند و بعد از ده روز به عرفات برود این شخص بله ولی اگر در اثناء بخواهد جایی برود این را شامل نمی شود و حال آنکه مدعای مرحوم شیخ این بود که در اثناء برود خارج شود یا بعد از ده روز ، روایت تنزیل فقط خروج بعد از اقامه عشره را دارد ، این شخص وارد شد و ده روز ماند و بعد از ده روز حرکت می کند به طرف عرفات ، پس این شامل همه مدعای مرحوم شیخ نمی شود ، مدعای مرحوم شیخ اینست که خروج از محل اقامه می خواهد بعد از خروج از محل اقامه باشد یا در اثناء اقامه عشره باشد ، هر دو را می فرمایند اشکالی ندارد و حال آنکه روایت فقط صورت بعد از اقامه عشره را شامل می شود اما در اثناء اقامه عشره را شامل نمی شود .
اشکال دوم بر این دلیل : اینجا لقائلٍ أن یقول ، آیا این تنزیل بعد از تحقق عشره واقع می شود یا و یا از این جهت توقف ندارد به تحقق عشره ، با روایاتی که در رابطه با کسی که یک نماز تمام بخواند ، با توجه به آن روایات می توانیم بگوئیم تنزیل به طور مطلق است که اگر کسی قصد اقامه عشره در جایی را کرد به منزله اهل آن بلد است ، لذا از این جهت می توانیم ما بگوئیم ، کما اینکه خیلی از بزرگان این استفاده را کردند که می فرمایند به مجرد اینکه قصد اقامه می کند و یک نماز تمام بخواند به منزله اهل است چون از این تنزیل گرچه تعبیر امام علیه السلام اینست که و هو بمنزلة اهلها را بعد از این جهت آورده است ولی در این مورد این چنین است ، صرف اینکه سپری کردن ده روز لازم باشد در تحقق این تنزیل این را ما از کجا اثبات کنیم؟ با توجه به روایاتی که داریم اگر چهار رکعت نماز بتمامٍ خواند این شخص تا هر وقت که هست باید نماز را تمام بخواند و تنزیل را در اینجا تعمیم می دهد ، این گونه استفاده کرده اند ، پس بنابر این این اشکال را این گونه می شود جواب داد .
اشکال دوم بر این دلیل و هو العمده : تنزیل منزله متوطن بلا فائده است
اشکال دوم و هو العمده ، تنزیل لسانٌ تشریعیٌ ، در مباحث اصول مستحضرید که لسان تعبد چیزی را می تواند برای ما ثابت کند که در دائره وعاء تشریع قرار بگیرد ، لهذا در بحث حدیث رفع خوانده اید که مرفوع باید چیزی باشد که از آثار تعبد به شئ باشد ، آثار شرعیه و لوازم شرعیه و آن را هم مقید کرده اند به لوازم شرعیه بلاواسطه ، ما اگر مبنای بعضی از محققین که از جمله مرحوم آقای میلانی هم همین است که لازم نیست بگوئیم از آثار بلا واسطه باشد ، اگر از آثار مع الواسطه هم بود و لکن برای آن شئ مصاصٌ بالشارع بود این را می توانیم وضعاً و رفعاً در مقام تعبد ما متعبد شویم ، تنزیل یک نوع تعبد شرعی است ، یعنی شارع به لسان حکومت و دلیل حاکم توسعه داده است دائره موضوع واقعی را و یا تضییق می فرماید دائره موضوع واقعی را ، در اینجا توسعه داده است همان طور که الطواف بالبیت صلاةٌ ، اینجا هم المقیم فی مکانٍ عشرة ایام قاصداً بمنزلة اهل تلک المکان ، این تنزیل است ، کما اینکه الطواف بالبیت صلاةٌ ، المقیم فی بلدةٍ عشرة ایام مع النیة متوطنٌ تعبداً و تنزیلاً ، احکام و آثاری که به لسان تعبد وارد شود باید احکامی باشد که از آثار آن شئ است ، اینجا منزّل کیست؟ قاصد اقامه عشرة منزّل است ، منزّلٌ علیه کیست؟ متوطن ، احکام و آثاری که متوطن دارد آن احکام و آثار را برای منزّل باید بیاوریم ، احکامی که برای صلاة است باید برای طواف بیاورید از قبیل طهارت و امثال ذلک ، اینجا ما سؤال می کنیم ، آیا وجوب تمام برای کسی که اهل مشهد است خارج می شود از مشهد الی دون المسافة چرا یجب علیه التمام؟ چون لأنه متوطنٌ أو لأنه غیر مسافر ؟ لأنه غیر مسافر ، الوطن لا دخل له بالوجوب التمام ، بل کل مکلفٍ یتم الا المسافر ، بل خارج من الوطن یجب علیه التمام لا لأنه متوطن بل لأنه غیر مسافر ، فرقٌ بین هذاین العنوانین ( المتوطن أو غیر مسافر) پس بنابر این اگر وجوب تمام از آثار وطنیت باشد شما باید بگوئید بر این کسی که قصد اقامه کرده است چون به منزله متوطن است فیجب علیه التمام لأنه نزّل منزلة المتوطن ، و حال آنکه وجوب تمام از آثار وطنیت نیست ، بلکه از آثار اینست که إنه غیر مسافر ، این اشکالی است که در اینجا شده است که در حقیقت لازمه عدم الموضوع که عبارتست از عنوان مسافر لازمه اش عدم الحکم است که وجوب القصر باشد ، موضوع وجوب القصر مسافر است ، متوطنی که لم یقصد الخروج الی المسافة الشرعیه این شخص موضوع وجوب قصر که مسافر است محقق نشده است در حق او فلا یجب علیه القصر ، عدم الحکم لعدم الموضوع است ، در مانحن فیه المقیم نزّل منزلة المتوطن ، متوطن در خصوص این وجوب تمام نقشی ندارد عنوان عدم المسافر نقش دارد ، پس اینکه شیخ انصاری خواسته اند از این راه وجوب تمام را برای قاصد اقامه عشره ثابت کنند وجهی ندارد ، گرچه ما در مدعا با ایشان موافقیم و لکن ادعای ما اینست که چون این شخص به این خروجی که الی دون المسافة الشرعیه است عنوان مسافر محقق نشده است لهذا لا یجب علیه القصر بل یجب علیه التمام و به این خروج عنوان اقامه او از بین نرفته است ، کما اینکه نسبت به متوطن هم همین حرف را می زنیم و می گوئیم این شخص متوطنی که قبل از مسافت شرعیه اگر قصد کند برود باید نماز را تمام بخواند نه به خاطر اینکه متوطن است بلکه لأنه غیر مسافر ، پس دلیل در هر دو مورد اینست این خروج موجب صدق عنوان مسافر نمی شود چون عنوان مسافر صدق نمی کند لهذا بر او نماز تمام واجب است .
اشکال سومی هم هست ، البته دقت داشته باشید که ما در سابق به همین حدیث تنزیل در بحث اینکه اگر کسی قصد اقامه در بلدی را دارد آیا این تنزیل شامل این عنوان می شود که رعایت حد ترخص را قبل از ورود به محل اقامه بنماید ، الان کسی که اهل مشهد است زمانی باید نماز را تمام بخواند که به حد ترخص مشهد برسد باید نماز را تمام بخواند ، لازم نیست که وارد شهر شود ، لذا در روایت داشتیم که کسی که قصد سفر کرده است چه زمانی می تواند نماز را قصر بخواند؟ موقعی که به حد ترخص برسد و در روایت دارد که موقع بازگشت هم حکم خروج را دارد ، یعنی غایت نماز قصرش موقعی است که به حد ترخص برسد ، پس بدایت وجوب قصر حد ترخص است و نهایت وجوب قصر هم حد ترخص است ، ما اگر تنزیل را قبول کردیم می توانیم نسبت به قاصد عشره این حرف را بزنیم و بگوئیم کسی که قصد دارد ده روز در مشهد بماند زمانی می تواند نماز را تمام بخواند که به حد ترخص برسد ؟ خیر نمی توانیم این حرف را بزنیم ، کسانی که به تنزیل می خواستند اثبات کنند نمی توانند چون الآن این شخص قاصد اقامه عشره است ولی متلبس به اقامه عشره نشده است چون متلبس به اقامه عشره نشده است پس بنابر این تنزیل اجنبی است از او به خاطر اینکه موضوع در اینجا محقق نشده است تا اینکه ما منزّل را به منزله منزل علیه قرار بدهیم ، قاصد عشره است و لکن لم یتحقق الاقامة منه و لم یتلبس بالاقامه بعد ، پس بنابر این در اینجا ما در هر دو جهت باید دقت کنیم که اولاً تنزیل دائره اش تا کجاست و در چه اموری می توانیم تنزیل را جاری بدانیم .
تتمه بحث که اشکال سوم بر مرحوم شیخ انصاری است را فردا عرض می کنیم ، ببنیم می شود از این اشکال جواب داد یا نه ؟
صلی الله علی محمد و آله الطاهرین