نتایج در این جا نشان داده می شوند.
نتیجه ای مرتبط با جستجوی شما یافت نشد.
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین . اعتبار توالی ایام از دو راه کلام ما به اینجا منتهی شد که در مورد اقامه اعتبار توالی ایام از...
آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)
بسم الله الرحمن الرحیم
و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .
اعتبار توالی ایام از دو راه
کلام ما به اینجا منتهی شد که در مورد اقامه اعتبار توالی ایام از دو راه ممکن است ، راه اول راهی است که مشهور و معروف قائلند و آن اینست که چون وحدت مکان شرط است ، اگر شخص در میان این ایام به جای دیگری برود یک یا دو روز ، قطعاً صدق نمی کند اقامه در مکان واحد و اگر اقامه فی مکان واحد صدق نکرد قطعاً شرطیت وحدت مکانیه رعایت نشده است ، پس به جهت تحفظ بر وحدت مکان لا محاله باید ما این ایام را متتالیةً در یک جا قرار بدهیم.
راه دوم که راه که شاید راه بهتر هم باشد ، اینست که ما بعد از آنکه عشرة ایام را به عنوان ظرف ندانستیم ، خلافاً لکثیر از فقهاء به عنوان موضوع هم ندانستیم بلکه به عنوان حد قرار دادیم که اکابر از محققین هم قائل به این حدیت شده اند مثل مرحوم حاج شیخ(رض) بنابر این مبنا این حد کمیةٌ واحدةٌ متصلة ، این کمیت واحده که عبارت باشد از مأتین و اربعون ساعة ، لا یتحقق مع التفرق لهذا باید این شخص این عشرة ایام را صورت متوالی و بدون فصل بیاورد ، نظیر اینکه تقدیر می فرمایند ماء کر را به رطل ، یا بر اساس وزن حدود کیلو ، آیا این به عنوان کمیت متصله است یا کمیت متفرق؟ کمیةٌ واحده است لذا اگر فرض کنید که نصف این آب کر در یک جا باشد و نصف دیگر در جای دیگر نمی توانیم بگوئیم چون مجموعش به این مقدار است پس کر است ، خیر باید ماء واحد به این مقدار برسد ، کار به وزن نداریم ، همان گونه که در اینجا کمیت متصله منظور است در ما نحن فیه هم این مقدار از زمان به عنوان کمیت متصله منظور است نه مثل اطعام ستین مسکین که با تفرق هم می سازد ، شصت مسکین در یک جا باشند و یا در چند زمان باشد درست است ، چون در آنجا کمیت به نحو اتصال منظور نیست ، پس کمیت به دو نحو می شود لحاظ شود یکی کمیت به وصف اتصال و یکی کمیت به نحو مطلق متصلةً کانت أو منفصلة ، کمیت در عشرة ایام کمیت متصله است ، لهذا اگر این عشرة متتالیة بود این کمیت متصلةً محقق شده است و اگر متفرق بود کمیت متصلةً محقق نشده است ، پس علت اشتراط توالی ایام اینست که شرطیت کمیت متصله است ، چون کمیت عشرة ایام به نحو الاتصال اخذ شده است ، نه به نحو مطلق ، چون به نحو اتصال اخذ شده است با این قید این مقید با این قید لا یحصل مع التفرق و حصول او به اتصال و توالی است و توالی موجب اتصال می شود ، فعلی هذا این هم راه دوم .
قطع نظر از این در روایات این وجود ندارد .
مسأله : وحدت مکان به چه چیز محقق می شود؟
مسأله دیگری که هست بعد از فراق از اشتراط توالی بر می گردیم به مسأله وحدت مکان ، یکی از بحثهایی که باید بشود اینست که ما مآلاً اختیار کردیم که یکی از شرائط اقامه عشرة وحدت مکان بود ، وحدت مکان به چه چیز محقق می شود ، تا کجا و تا چه حدی عنوان وحدت مکان محقق است ، آیا مجموعه بلد واحد تا آن آخرین بیوت و منازلی که در یک بلده وجود دارد اینها به عنوان مکان واحد محسوب می شود؟ یا زائد بر آن تا حد ترخص هم داخل در مکان واحد است که اگر شخصی در جایی قصد اقامه کرد تا حد ترخص اطراف آن بلد هم می تواند رفت و آمد کند و همه داخل در عنوان مکان واحدند ، دو احتمال وجود دارد :
یک احتمال اینست که ما بگوئیم وحدت مکان لا یتحقق الا به اینکه شخص از دائره آن مکان خارج نشود ، ولو الی حد الترخص ، کسی که قصد اقامه عشرة ایام در مشهد کرد از شهر مشهد نباید خارج شود و حق عبور از شهر مشهد را ندارد حتی دون حد ترخص .
احتمال دوم اینست که تا حد ترخص در صدق عنوان وحدت مکان ضرری نمی رساند و شخص اگر در مدت ده روز ولو از شهر خارج شود ولی به حد ترخص نرسید اگر رفت و آمد کرد اشکالی ندارد زیرا مکان مکان واحد است .
در روایات تنها عنوانی که هست اینست که عنوان عشرة ایام ، در دو روایت کلمه بها داشت یعنی در همان بلده یا ارض ، غیر از این چیزی دیگری نیست و ما از روایات نمی توانیم این را استفاده کنیم .
فرمایش شهید اول و شهید ثانی : تا از حد ترخص خارج نشود وحدت مکان از بین نرفته است
ظاهراً اولین کسی که این کلام را دارد مرحوم شهید اول بوده است و به تبع ایشان شهید ثانی ، بقیه هم از این دو بزرگوار تبعیت کرده اند که اینها آمده اند قید کرده اند که شخص اگر قصد در یک مکانی ده روز بماند تا حد ترخص می تواند خارج شود ولی از حد ترخص خارج نشود ، اگر از حد ترخص خارج نشود وحدت مکان حفظ شده است ، لذا الآن در رساله های عملیه هم همین طور می نویسند که اگر شخص قصد کرد اقامه در مکانی را مادامی که در آنجا هست اگر از حد ترخص عبور نکند قصد اقامه او درست است و وحدت مکان محقق شده است و اشکالی هم ندارد .
در روایات بحثی از اینکه از حد ترخص خارج نشود و اینکه از بلد خارج نشود نیامده است و فقط عنوان بلد دارد و یا در بعضی از روایات عنوان ضیاع داشت و یا در بعضی عنوان فی ارضٍ داشت و دیگر عنوان آخری که بشود از آن استفاده حد ترخص کنیم در روایات تصریح نشده است .
اشکال مرحوم آقا
در اینجا یک اشکالی مرحوم آقای میلانی کرده اند که این اشکال هم واضح الورود است زیرا شما اگر در صدق وحدت مکان تا حد ترخص را به عنوان مکان واحد حساب می کنید باید در مقام قصد سفر مبداء سفر باید از حد ترخص به بعد حساب شود ، مبداء سفر را نباید از انتهاء بلد حساب کنید بلکه بعد از انتهاء بلد تا مادامی که در حد ترخص قرار گرفته است اینها مبداء سفر نیست ، ولو اینکه الآن به قصد سفر خارج شده است ، موقعی که از حد ترخص که خفاء الاذان و خفاء الجدارن بود تا آنجا که رسید از آنجا باید هشت فرسخ را حساب کند نه از قبل از آن و حال آنکه این بزرگواران عمدةً مبداء سفر را از همان آخرین بیوت بلد می دانند ، اگر مبداء سفر آخرین بیت بلد باشد پس بنابر این نهایت بلد هم همان آخرین بیوت باید باشد ، و خروج از آن بیوت نهائی بلد مخل به صدق وحدت مکان باید باشد و نتیجةً قصد اقامه او به هم می خورد ، اگر آن میزان باشد ؛ اگر در صدق بلد تا حد ترخص را جزء بلد می دانید و شاهدش هم اینست که شما می گوئید اگر تا حد ترخص خارج نشود صدق می کند که در مکان واحد بوده است ، اگر این میزان است پس باید ابتداء سفر را از حد ترخص حساب کنیم ، جمع بین اینکه ابتداء سفر من آخر البلد و اینکه از مکان واحد خارج نشده است اذا لم یخرج من حد الترخص جمع بینهما جمع بین متنافیین است ، این دو کلام با هم قابل جمع نیست ، بله اگر دو قائل می بودند اشکالی نداشت ، کسانی که قائلند به اینکه تا از حد ترخص خارج نشوی داخل در همان بلد واحد هستی و لذا مبداء سفر را بعد از آن قرار بده و جمع دیگری می گفتند شما اگر از بیوت بلد خارج شده اید از مکان واحد خارج شده اید و نتیجةً ابتداء سفر را هم باید از همانجا حساب کنید ، اگر دو طائفه از بزرگان بودند اشکالی نداشت ولی اگر یک فقیه از یک طرف قائل است به اینکه مبداء سفر آخر بیوت البلد و همین فقیه قائل است به اینکه ما لم یخرج من حد الترخص لا یصدق أنه خرج من البلد ، این اگر از یک نفر صادر شد جمع بین متنافیین است و این دو کلام با هم جمع نمی شوند چون معنای ابتداء سفر یعنی آنجایی که از بلد خارج شده است ، اگر از بلد خارج شده است پس از آن مکان واحد خارج شده است و از آن طرف می گوئید اگر تا حد ترخص خارج نشد وحدت مکان باقی است ، پس معنایش اینست که هنوز سفر او شروع نشده است و ابتداء سفر باید از حد ترخص به بعد باشد ، این دو کلام را کنار هم بگذاریم با هم جمع نمی شود که شما هم قبل از خروج از حد ترخص را بگوئیم یصدق أنه فی مکانٍ واحد و ابتداء السفر یکون من آخر بیوت البلد قبل الوصول الی حد الترخص ، این دو کلام با هم متنافی هستند و قابل جمع نیستند .
علی ای حالٍ اینکه این اشکال وارد باشد یا نباشد ثمره عملی ندارد ، تنافی بین کلام این بزرگان باشد و این اشکال هم وارد ، ولی عمده بحث اینست که در صدق وحدت مکان ملاک و معیار چیست ، آیا ضابط عرف است یا اینکه شارع مقدس در اینجا به تصرفی که کثیراً در باب متفاهمات عرفیه دارد تصرفی فرموده است ، لذا چاره ای نیست جز اینکه اول ما روایات وارده را بخوانیم و بعد ببینیم از این روایات چه چیزی می شود استفاده کرد ، عمدةً راجع به کسانی است که وارد مکه می شوند ، حال روایات را بخوانیم تا ببینیم به برکت روایات چه چیزی می شود استفاده کرد .
روایات وارده در ما نحن فیه
روایت اولی از حضر باقر سلام الله علیه که شیخ طوسی روایت می کند :
روایت اول :
«قَالَ: مَنْ قَدِمَ قَبْلَ التَّرْوِيَةِ بِعَشَرَةِ أَيَّامٍ وَجَبَ عَلَيْهِ إِتْمَامُ الصَّلَاةِ وَ هُوَ بِمَنْزِلَةِ أَهْلِ مَكَّةَ»اگر به منزله اهل مکه شد اهل هر شهری مادامی که از حد ترخص آن شهر خارج نشده اند صدق می کند که داخل همان شهر است « فَإِذَا خَرَجَ إِلَى مِنًى وَجَبَ عَلَيْهِ التَّقْصِيرُ» از ضروریات مذهب شیعه است که باید قصر بخواند ، در منی سه روز می ماند مجموعاً «فَإِذَا زَارَ الْبَيْتَ أَتَمَّ الصَّلَاةَ وَ عَلَيْهِ إِتْمَامُ الصَّلَاةِ إِذَا رَجَعَ إِلَى مِنًى حَتَّى يَنْفِرَ » .
اینجا بعد از آنکه مجدداً از زیارت بیت برگشت برای مبیت شب یازدهم و دوازدهم ، این شخص که مجدداً برگشت ، اینجا در خروج اولی بعد از ده روز دارد که « وَجَبَ عَلَيْهِ التَّقْصِيرُ» اما اینجا دارد که« وَ عَلَيْهِ إِتْمَامُ الصَّلَاةِ » مادامی که از منی کوچ نکرده است باید نماز را تمام بخواند .
واضح است نسبت بین منی و مکه آن زمان حد ترخص بوده است و الآن متصل به شهر شده است .
روایت دوم :
«قَالَ: اسْتَأْمَرْتُ أَبَا جَعْفَرٍ فِي الْإِتْمَامِ وَ التَّقْصِيرِ قَالَ إِذَا دَخَلْتَ الْحَرَمَيْنِ فَانْوِ عَشَرَةَ أَيَّامٍ وَ أَتِمَّ الصَّلَاةَ فَقُلْتُ لَهُ إِنِّي أَقْدَمُ مَكَّةَ- قَبْلَ التَّرْوِيَةِ بِيَوْمٍ أَوْ يَوْمَيْنِ أَوْ ثَلَاثَةٍ قَالَ انْوِ مُقَامَ عَشَرَةِ أَيَّامٍ وَ أَتِمَّ الصَّلَاةَ » .
در روایت قبل ده روز قبل آمده بود و در اینجا یک یا دو روز قبل از ترویه ، می فرمایند نیت کن و این یک یا دو روزی که هست حساب می شود و نماز را هم تمام بخوان ، حال این بحث است که موقعی که در آنجا هستی نماز را تمام بخواند یا نه ؟ دارد که نماز را تمام بخوان و أتم الصلاة ، حال در مراجعت هم تتمه این یک یا دو روزی که مانده است را تکمیل کن ، کأنه این رفتن دو یا سه روز در آنجا خللی در تحقق ده روز وارد نمی کند ، لذا دو یا سه روز الآن مانده است و الباقی که هفت یا هشت روز باشد را تکمیل کند به بعد از مراجعت از منی .
واضح است که در عرفات از ضروریات مذهب ماست که باید نماز را قصر بخواند ، حتی از نظر سیر تاریخی دارد که زمان آن کلب اول و دوم و سوم هم نماز را قصر می خواندند ، آن سومی لعنة الله علیهم تغییر داد بعد از اینکه مدتی هم خودش نماز را قصر خواند و گفت که نماز را در عرفات تمام بخوانید ، بدعتی بود که آن خبیث ایجاد کرد .
اینها باید بحث شود و لذا کسی از فقهاء شیعه عمل نکرده است که در عرفات کلاً باید نماز را قصر بخواند و از ضروریات هم هست .
روایت سوم :
«مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الرَّجُلُ يَكُونُ لَهُ الضِّيَاعُ بَعْضُهَا قَرِيبٌ مِنْ بَعْضٍ يَخْرُجُ فَيُقِيمُ فِيهَا يُتِمُّ أَوْ يُقَصِّرُ قَالَ يُتِمُّ » .
قریبٌ کنایه از اینست که به حد مسافت شرعیه نمی رسد ، در مجموع این باغها ده روز می ماند ، اینجا سابقاً عرض کردیم که این روایت را مؤید برای مبنای خودشان قرار داده بودند در بحث قبل عرض کردیم که خصوصیت ضیاع اقتضاء تمامیت را دارد نه مسأله اقامه در آنجا و یقیم هم ناظر به اقامه معتبره شرعیه نیست ، بلکه مراد همان اقامه عرفیه است ، اطلاق دارد عنوان یقیم از این نظر که چند روز بماند ، یک روز بماند یا دو روز بماند یا یک ماه بماند ، علی ای حالٍ ممکن است کسی از این جهت در دلالت این روایت خدشه کند که این روایت مربوط است به ضیاع و خصوصیت ضیاعی اینست که باید شخص نماز را تمام بخواند نه عنوان اقامه ، این هم یک روایت .
روایت چهارم :
« إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يُقَصِّرُ فِي ضَيْعَتِهِ فَقَالَ لَا بَأْسَ »
عنوا لا بأس است کأنه می شود در ضیعه شخص مخیر است که بعضی از فقهاء فتوای به تخییر هم داده اند ، اینجا ممکن است یتم به اعتبار خصوصیت ضیعه ای باشد ، بنا بر این از یک جهت اجنبی از محل بحث ما می شود ولی نکته ای که هست اینست که عمدةً روایتی که خواندیم که شخص یوم یا یومین وارد مکه می شود و در آنجا داشت که شخص وقتی از مکه خارج شد یتم الصلاة و دیگر ندارد در عرفات یا در منی ، به طور مطلق دارد که بعد از اینکه در آنجا ماند قصد کند سه روز را در اینجا مانده است تکمیل کند بقیه ایام را به این ادامه ، این روایت هم سنداً ضعیف است و هم دلالةً احدی از فقهای شیعه به آن عمل نکرده اند ، پس مائیم و غیر از این روایت باقی روایات علی الخصوص آن روایت منزله که روایت منزله را ما در چندین جا خوانیدم که اگر کسی اقامه در شهری کرد به منزله اهل آن شهر می شود ، که عمدةً هم تنزیل در بحث مکه آمده است ، حال باید بحث کنیم که آیا تنزیل از جمیع جهات است یا تنزیل من حیث قصر و التمام است ، بعضی تعمیم در منزلت استفاده کرده اند ، بعضی تعمیم استفاده نکرده اند و تخصیص دادند تنزیل را به خصوص قصر و تمام ، در سابق گفتیم که ظاهر تنزیل تعمیم است و اختصاص به خصوص رعایت قصر و تمام ندارد و لذا از همین تعمیم هم استفاده می کردیم که اگر کسی در جایی قصد اقامه کرد اگر خواست از آن محل اقامه خارج شود باید رعایت حد ترخص را بکند و بعد نماز را قصر بخواند ، مثل اهل آن شهر .
این حاصل روایات وارده ، اما آیا می توانیم در محل بحث ما که در مورد اقامه عشرة ایام آیا حق دارد تا حد ترخص برود یا حق ندارد ، بعضی قائلند به اینکه از بلد حق ندارد خارج شود و دون حد ترخص و گفته اند در کل ده روز یک یا دو ساعت می تواند خارج شود و عده ای هم قائلند به اینکه هیچ اشکالی ندارد و هر روز هم می تواند به حد ترخص برود و برگردد ، یک بحث دیگری هم هست و آن اینست که دون مسافت می تواند برود یا نه ، بعضی قائل شده اند گرچه قول نادر است ولی قائل شده اند که دون مسافت هم می تواند در این ایام برود ، حال یک یا چند بار باید بحث شود .
پس مبانی اینست که اگر وحدت مکان را شرط دانستیم چه باید گفت و اگر شرط ندانستیم در اینجا خیلی دستمان باز است و به هیچ یک از آن دو راهی که قائل شدیم برای وحدت مکان قانع نشدیم به مسأله وحدت مکان ، اینجا برود یا نرود و … راه ندارد ، از آن مسأله ضیاع بعضی بخواهند استفاده کنند که وحدت مکانیه شرط نیست و لکن عرض کردیم در باب روایات وارده در مورد ضیاع خصوصیت ضیعه ای است که اقتضاء تمامیت را دارد نه مسأله اقامه او ، چون عنوان یقیم ظهور ندارد در مسأله اقامه شرعیه ، بلکه یقیم یعنی دو یا سه روز یا چهار روز ، اعم از اینکه اقامه شرعیه باشد یا غیر شرعیه ، تحقیق در مفاد این روایات انشاء الله فردا .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین