صلاة مسافر . خارج فقه . کتاب الصلاة .

جلسه 190 صلاة مسافر

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                  و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین . سخن در این بود که در مورد اقامه عشرة آیا وحدت محل شرط است یا خیر؟ یعنی در این ده...

Cover

جلسه 190 صلاة مسافر

آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)

00:00 00:00

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                 

و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .

سخن در این بود که در مورد اقامه عشرة آیا وحدت محل شرط است یا خیر؟ یعنی در این ده شبانه روز باید در یک محل باشد یا اینکه در محال متعدده ولی دون المسافة باشد هم اشکالی ندارد ، این عنوان بحثی بود که وارد در او شده بودیم ، روایات وارده در این باب سه دسته از روایات بود که اینها را هم در بحث قبل خواندیم ، این روایات از نظر محتوی و مدلول مختلف بود ، در بعضی از این روایات کلمه بها وجود داشت که این دو روایت بود :

روایاتی که قید بها در آن آورده شده است :

روایت اول :

«فَقَالَ إِذَا دَخَلْتَ‏ أَرْضاً فَأَيْقَنْتَ أَنَّ لَكَ بِهَا مُقَامَ عَشَرَةِ أَيَّامٍ فَأَتِمَّ الصَّلَاةَ ».

روایت دوم :

«إِذَا قَدِمْتَ أَرْضاً وَ أَنْتَ تُرِيدُ أَنْ تُقِيمَ بِهَا عَشَرَةَ أَيَّامٍ فَصُمْ وَ أَتِمَّ ».

 روایاتی که عنوان بها نداشت :

در مقابل روایاتی بود که در آنها بحثی از بها نداشت ، سؤال می کرد که :

«عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَتْرُكُ شَهْرَ رَمَضَانَ فِي السَّفَرِ فَيُقِيمُ الْأَيَّامَ فِي مَكَانٍ هَلْ عَلَيْهِ صَوْمٌ قَالَ لَا حَتَّى‏ يُجْمِعَ‏ عَلَى مُقَامِ عَشَرَةِ أَيَّامٍ ».

روایت دوم :

«عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ أَبِي الْحَسَنِ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ عَلَيْهِ أَيَّامٌ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ هُوَ مُسَافِرٌ يَقْضِي إِذَا قَامَ فِي الْمَكَانِ قَالَ لَا حَتَّى‏ يُجْمِعَ‏ عَلَى مُقَامِ عَشَرَةِ أَيَّامٍ ».

این روایات وارده در باب است ، اگر قید بها رعایت بشود و لازم باشد یعنی در همان بلده و در همان ارض خاص ؛  اگر این قید مراعا نباشد و رعایت نشود در این صورت میزان اقامه عشرة است اعم از اینکه در یک مکان یا در چند مکان باشد و لذا اگر کسی در چند قریه ای که مسافت  بین آنها مسافت شرعیه نباشد اگر قصد کرد اقامه کند باید اشکالی نداشته باشد و نماز را در همه مدت ده روز با اینکه در چند قریه است نماز را تمام بخواند ، این بحث است ، کسی فتوای به این نداده و ما هم از نظر علمی بحث می کنیم که از روایات چه استفاده می شود .

در اینجا ابتداءً این چنین به نظر می رسد که ما روایات مطلقه از قید بها را تقیید کنیم به این دو روایتی که کلمه بها در آنها وجود دارد ، بعد از تقیید نتیجه این می شود که این ده روز باید در مکان خاص باشد ، در اماکن متعدده فائده ای ندارد ، ولی اگر نتوانستیم به هر جهتی تقیید کنیم در این صورت وجهی ندارد که ما خصوصیت مکان خاص را لازم بدانیم.

ابتداءً نظر مرحوم آقای میلانی(رض) را عرض می کنیم و بعد با توجه به فرمایش ایشان چند نکته ای است که باید عرض کنیم ، پس مطلب دو تا است .

نظر مرحوم آقا در تقیید این مطلقات روایی : در مقام ثبوت دو راه وجود دارد

خلاصه نظر مرحوم آقا اینست که ایشان ادعا می فرمایند که ما دو راه برای تقیید این مطلقات داریم ، به عبارت دیگر شرطیت خصوصیت مکان خاص یا از راه مفهوم شرط است که در روایت دارد « إِذَا قَدِمْتَ أَرْضاً وَ أَنْتَ تُرِيدُ أَنْ تُقِيمَ بِهَا عَشَرَةَ أَيَّامٍ» واضح است که مفهومش اینست که اگر قصد اقامه در آن مکان نباشد در اینجا تمام جایز نیست .

راه دوم برای این خصوصیت مکان استفاده از راه تقیید مطلقات است که کاری به مفهوم شرط ما نداریم ، مطلقات آن روایات طایفه اولی و ثانیه این بود که در آنها قید کلمه بها نبود ، این دو روایت قید بها در آن موجود است ، ما آن مطلقات را به واسطه این روایات که قید بها دارد تقیید می کنیم نتیجةً این نتیجه گرفته می شود که اگر در ارض خاص قصد اقامه دارد باید نماز را تمام بخواند و اگر در یک مکان خاص نباشد و در چند مکان باشد حق خواندن نماز تمام ندارد لذا اگر کسی ماه مبارک یا ده محرم می رود جایی برای تبلیغ ، چند روستا یا محل یا قریه هست که باید منبر برود ، و این شخص هم از اول قصد ندارد که در یک جا اقامه کند بلکه اقامه در همه اینها هست ولی فاصله بین اینها هیچ کدام مسافت شرعیه نیست ، در اینجا بنابر این باید نماز را قصر بخواند ، پس تقیید را یا از باب مفهوم شرط یا از باب تقیید روایات مطلقه ، این را بیان کرده اند .

 اگر نتوانیم تقیید را ثابت کنیم ؛ در مقام اثبات دلیل بر تقیید نداریم

ایشان در اینجا ادعا می فرمایند که ما در اینجا نمی توانیم تقیید را ثابت کنیم ، ثبوتاً این دو راه هست اما در مقام اثبات دلیل بر تقیید نداریم زیرا در اصول عرض کردیم که جمله شرطیه در صورتی مفهوم دارد که شرطیت دلالت داشته باشد بر علیت تامه منحصره ، اگر ما علیت را ثابت نکنیم مفهوم ندارد ، اگر علیت را ثابت کنیم ولی علیت منحصره نباشد باز مفهوم ندارد ؛ در اینجا یک وقت است که همان طور که قبلاً عرض کردیم اقامه در مقابل سفر است ، یعنی کسی که اقامه دارد حسب مبنای مختار(مرحوم حاج شیخ هم همین طور نظر دادند و محققین هم عمدةً همین نظر را دارند بر خلاف بعضی از متأخرین) که فرموده  بودند موضوع مسافر بعد از قصد اقامه عشره از بین می رود ، این مهم است و مبنی بر همین رفع موضوع بود که خیلی از مسائل باید رعایت کند ، از جمله اینکه از آن سفری که بعد از اقامه می رود باید رعایت حد ترخص را بنماید ، اما کسانی که می گفتند موضوع از بین نرفته است که مشهور قائلند به اینکه موضوع از بین نرفته است ، به مجرد خروج از محل اقامه باید نماز را قصر بخواند و رعایت حد ترخص لازم نیست ، لذا زائری که می آید در اینجا ده روز می ماند بنابر مبنای اول از اینجا که بیرون می رود نمی تواند نماز را قصر بخواند الا بعد از خروج از حد ترخص ولی مشهور می فرمایند همین قدر که از مشهد بیرون رفت ولو از حد ترخص نگذشته باشد باید نماز را قصر بخواند) اقامه در مقابل سفر است البته معنای اقامه یک معنای عدمی نیست به معنای ترک السفر نیست ، معنای اقامه معنای وجودی است یعنی استقرار در مکان ، در مقابل مسافر که استقرار در مکان ندارد ، بله لازمه استقرار فی مکان ترک السفر است ولی شما لفظ را به معنای لازم معنا نکنید ، معنای مطابقی اقامه ، أقام فی مکانٍ أی استقر فیه ، استقرار در مقابل مسافر ، کأنه مسافر استقراری ندارد ، قراری ندارد ، ولی مقیم قرار دارد ، پس مقیم عشرة ایام قرار دارد ، بنابر این معنا نکته ای که در اینجا هست اینست که مشهور (این در حقیقت به عنوان اشکالی بر مشهور است که بعد وارد اصل مطلب می شویم) اینگونه فرموده اند اگر کسی ده روز در جایی بماند این کسی که مقیم عشرة ایام فی مکانٍ خاص است ، در اینجا مشهور گفته اند موضوع مسافر از بین نرفته است ، چیزی که هست حکمش عوض شده است ، تبدل حکم با بقاء موضوع که اشکال ندارد ، در عین حال که مسافر است و حکم مسافر قصر است ولی در خصوص این مسافری که ده روز در جایی می ماند نماز تمام است ، عنوان مسافر ما لم یرجع الی الوطن بر او صادق است ولی حکم عوض شده است ، حال اشکال اینست که اگر چنین شخصی که عنوان مسافریتش محفوظ باشد مثل اینکه در باب سفر معصیت هم هست ، اگر کسی به قصد سفر معصیت سفر کند مسافر است ولی حکمش اینست که باید نماز را تمام بخواند ، با حفظ موضوع مسافریت نماز را باید تمام بخواند ، حال اگر آمد و این شخص بعد از مسافت شرعیه ای که قصد مسافت داشت توبه کرد ، بعد از توبه دو فرسخ هم سفر داشت ، نمازش را باید چگونه بخواند؟ کسی که به سفرش معصیت کرد یا به قصد معصیت سفر کرد باید نماز را تمام بخواند ، حال می خواهد دوازده فرسخ برود ، ده فرسخ رفت و بعد از ده فرسخ توبه کرد ، آن دو فرسخ بعد را باید چگونه بخواند؟ اینجا آن مقدار از مسافتی را کی طی کرده بود محکوم بود به حکم تمام و لذا آنها که حساب نمی شود ، حال در اینجا دو فرسخ می خواهد نماز را چگونه بخواند؟ فتوی داده اند به قصر با اینکه در اینجا از نظر محاسبه این شخص مسافر شرعی نیست ، مسافری که شارع سفر او را اعتبار نکرده است ، آن مقداری که رفته است این مسافر باید تمام می خواند ، این مقداری که می خواهد برود به مقدار مسافت شرعیه نیست ما نمی توانیم آن چند فرسخی را که گذشته است را حساب کنیم ، چرا فتوی داده اند به نماز قصر ، با اینکه در وحدت سفر تبدل حکم باشد عیبی ندارد ، لذا در اینجا این بحث و اشکال مطرح می شود که اگر وحدت محل شرط باشد در اقامه از مسافریت و عنوان مسافر بودن خارج نشود و فقط حکم متبدل بشود اینست که در اینجا بعد از آن مقدار باید نماز را تمام بخواند بلا اشکال و حال آنکه اینها فرموده اند باید قصر بخواند ، به چه حساب .

مسافریت که عنوان موضوع است ، واضح است که مسافر با وحدت سفر اگر تبدل حکم پیدا کند هیچ اشکالی ندارد ، در محل بحث ما الآن بعد از آنکه ده روز در یک جا اقامت کرد بعد از این ده روز اگر یک فرسخ رفت ، در این مقدار یک فرسخ کسی گفته است نماز را قصر بخواند؟ هیچ کس نگفته است ، یعنی قاصد یک فرسخ مسیر را کسی قائل به نماز قصر نیست و حال آنکه چرا در اینجا نباید قصر باشد بنابر رأی مشهور ، بنابر رأی مشهور عنوان مسافر بودن که از بین نرفته است ، آن مقدار از ده روز به خاطر حکم شارع تخصیصاً یا حکومةً نمازش تمام شد ولی مسافر است و مقدار سفر او هم به مقدار مسافت شرعیه هم بوده است ، ده روز که در یک جا ماند تخصیصاً یا حکومةً حکم به تمام شد ، لذا یک فرسخ اگر اضافه رفت در این یک فرسخ باید نماز را علی القاعده باید نماز را قصر بخواند با اینکه گفته اند نمی شود قصر بخواند ، باید تمام بخواند ، این اشکال بر مشهور است . 

آیا اشترا به مکان خاص از ناحیه روایات وجهی دارد یا نه؟

 این اشکال بر مشهور مهم نیست ما باید به اصل حرفمان برگردیم و آن این بود که اقامه در مقابل عنوان سفر است و مقیم در مقابل مسافر است و معنای مقیم یعنی استقرار فی مکان معنای وجودی دارد نه معنای سلبی و عدمی ، حال حرف در اینست که ما در اینجا با توجه به آن معنایی که برای عنوان مقیم داریم در مقابل عنوان مسافر ، اشتراطی که برای این اقامه عشره برای مکان خاص شده است از ناحیه روایات وجهی دارد یا نه؟

بیان مقدمه بحث : اقسام اخذ شرط در موضوع و حکم

گاهی از اوقات جمله شرطیه برای بیان اینست که موضوع را معین کند ، هر جایی که تالی در جمله شرطیه از عوارض وجود مقدم باشد اینجا جمله شرطیه ما برای بیان موضوع است و در اینجا مفهوم معنا ندارد ، صورت سوم ، چون یک صورت را عرض کردیم که شرط دلالت داشته باشد بر علیت و آن هم علیت منحصره ، مثل اینکه گفته می شود إن جائک زیدٌ فأکرمه ، این جمله شرطیه واضح است که دلالت می کند بر اینکه زید دو حالت دارد ، یک حالت مجئ  و یک حالت عدم مجئ ، اگر وجوب اکرام را معلق کرد بر حالت مجئ معنایش اینست که علت وجوب اکرام مجئ زید است و ثانیاً علت هم علت منحصره است ، پس از این جمله علیت و انحصار در علیت فهمیده می شود ، قطعاً اینجا مفهوم دارد ، یعنی إن لم یجئک فلا یجب الاکرام ، این حاصل یک قسم .

صورت دوم اینست که تالی از عوارض وجودیه مقدم باشد ، در جایی که تالی از عوارض وجودیه مقدم باشد در این صورت اگر جمله شرطیه آمد این جمله شرطیه بیان تحقق موضوع است مثل « إِذَا دَخَلْتَ‏ أَرْضاً فَأَيْقَنْتَ أَنَّ لَكَ بِهَا مُقَامَ عَشَرَةِ أَيَّامٍ فَأَتِمَّ الصَّلَاةَ » واضح است که صلاة از عوارض وجودیه ورود در ارض است ، وقتی انسان در زمینی واقع شد افعالی که از شخص در آن زمین صادر می شود از عوارض وجودیه شخصی که مقیم در جایی است ، انسان ممکن است در اینجا قرائت صلاة داشته  باشد ممکن است قرائت کتاب کند و ممکن است بنشیند و طعام میل کند ، اینها همه افعالی که از شخص صادر می شود ، اینها در این قبیل از افعال ، از عوارض وجودیه مقدم هستند پس چنین جمله شرطیه ای دلالت بر تحقق موضوع می کند ، این چنین جمله شرطیه ای مفهوم ندارد .

قسم دیگر از جمله شرطیه که مفهوم ندارد اینست که تالی در جمله شرطیه متضمن اجزاء مقدم باشد ، مثلاً روایات زیادی داریم که إن صلیت فارکع ، إن صلیت فاسجد ، معنایش اینست که یعنی رکوع منحصراً در صلاة است ، یا سجده منحصراً برای صلاة است ، اینجا مفهوم ندارد بلکه معنای این جمله اینست که این تالی که عبارتست از فارکع أو فاسجد یدل علی جزء المقدم و هو الصلاة ، فهذه الجملة الشرطیه التی یکون التالی فیها من اجزاء المقدم لا تدل علی المفهوم ، جمله شرطیه این چنینی هم مفهوم ندارد ، معنایش این نیست که إن لم تصل فلا ترکع ، أو لا تسجد ، مفهوم این نیست ، زیرا بحث علیت نیست ، تا چه رسد به علیت منحصره .

کما اینکه رابعاً در جایی که جمله شرطیه مسوق به این باشد که موضوع را بیان کند ، مثل اینکه می گوید إن افطرت کفّر ، معنایش اینست که کفار منحصر است به افطار فقط؟ خیر بلکه موضوع وجوب کفاره یکی افطار است ، ولی جهات دیگر هم هست مثلاً إن ظاهرت کفّر ، موجبات دیگر کفاره هم وجود دارد ، پس در اینجا هم این چنین جمله شرطیه ای مفهوم ندارد ، چون ممکن است ما علیت را بفهمیم اما انحصار در علت نیست .

 صورت پنجمی هم هست و آن اینکه ممکن است قیدی به صورت جمله شرطیه وارد شود اما قید از قیود غالبه باشد ، ما زیاد داری در روایات که قید ذکر می شود ولی این قید از قیودی است که وارد است مورد غالب ، در سابق بحث داشیم که خیلیها قید را احترازی گرفته بودند از فرمایش مرحوم حاج شیخ عرض کردیم که این قید را قید غالب دانستند ، خلافاً لمرحوم آقای میلانی و خیلی از بزرگان ، اگر قیدی باشد به عنوان قید غالب باز در این مورد هم این چنین نیست که شخص استفاده مفهوم کند .

تطبیق ما نحن فیه از نظر جمله شرطیه وارده در روایات

 این مقدمه مفصل که بیان شد تماماً برای اینست که این دو روایت که در آن کلمه بها است آیا نسبت به آن روایات دیگر می شود موجب تقیید بشود یا خیر؟ اگر ما بتوانیم اذا دخلت ارضاً أو قدمت ارضاً فَأَيْقَنْتَ أَنَّ لَكَ بِهَا مُقَامَ این قید احترازی باشد قطعاً مفهوم دارد ، ولی اگر قید غالب باشد مفهوم می شود اخذ کرد؟ غالباً وقتی انسان به جایی وارد شد از نظر وضع خارجی ایشان می فرمایند غالباً شخصی که به جایی وارد می شود یک مکان خاصی را برای اقامه خودش در نظر می گیرید ، غالباً کسی که وارد جایی شد اقامه در همان مکان خاص را دارد یعنی نود درصد مسافرین این گونه اند ، اگر اینست این قید بها  قید غالب می شود ، اگر این شد قید احترازی نیست ، پس قطعاً چنین قیدی مفهوم نخواهد داشت ، پس فرقی بین این روایت و آن روایاتی که قید بها را ندارد نخواهد بود ، پس اگر این شد الملاک کل الملاک در تمامیت صلاة در مورد اقامه عشرة ایام قصد اقامه عشره است ، خصوصیت مکان خاص وجود ندارد ، فعلی هذا اگر در مسافات متعدده ای که دون المسافة الشرعیه باشد در بلاد و قراء متعدده ای که دون المسافة الشرعیه باشد فاصله بینها اگر بخواهد ده روز بماند در کل این ده روز باید نماز را تمام بخواند ، اعم از اینکه در یک مکان اقامه کند یا در دو قریه اقامه داشته باشد ، یا در چند قریه اقامه داشته باشد ، این حسب ضوابط فنی و علمی که هست ، و لکن فتوی نداده اند و می فرمایند احتیاط بلکه واجب است احتیاط که حتماً در مکان خاص باشد وفاقاً للمشهور .

ما حصل فرمایش مرحوم آقا

تا اینجا ما حصل فرمایش مرحوم آقا بود که مقدمه ای ذکر کردند که در کجا مفهوم است و در کجا نیست از آن مقدمه استفاده فرموده اند در ما نحن فیه به اینکه قید بها قید غالب است پس نتیجةً ما دلیلی از نظر روایات بر اینکه باید حتماً اقامه عشرة فی مکانٍ خاص باشد نداریم ، این بیان ایشان .

 مؤیدی که مرحوم آقا بیان می کنند

بعد شاهدی به عنوان مؤید ذکر می کنند و آن روایتی بود که در آن روایت داشت که اگر شخصی ضیاعی دارد که بعضها قریبٌ من بعضه ، باغاتی دارد یکی سر یک فرسخ یکی دو فرسخ و… این شخص می رود و سر می زند سؤال می کند که نماز را چگونه بخواند؟ در روایت دارد که این شخص هم نماز را تمام می خواند ، واضح است که اگر ضیاع متعدده ای دارد ظاهراً فاصله بین آنها باید کمتر از مسافت باشد ، این شخص به این اماکن متعدده می رود و نماز می خواند ، اقامه اش هم قطعاً در یک جا نیست در همه این ضیاع متعدده اقامه می کند ، نماز را باید تمام بخواند ، اگر این گونه است پس بنابر این تأیید می کند که ما از نظر روایات دلیلی بر تقیید به مکان خاص نخواهیم داشت .

فرمایش استاد : اشکال بر کلام مرحوم آقا و پذیرفتن کلام مشهور در وحدت مکان با استفاده از خود روایات

و لکن در اینجا ما وحدت مکان را می توانیم از خود ادله استفاده کنیم ، تارةً از این ناحیه که مورد روایات چه چیز بوده است؟  وقتی راوی از امام علیه السلام سؤال می کند نوعاً سؤالشان از وحدت مکان بوده است ، در روایت دارد که :

« سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَتْرُكُ شَهْرَ رَمَضَانَ فِي السَّفَرِ فَيُقِيمُ الْأَيَّامَ فِي مَكَانٍ » ظاهر فی مکانٍ یعنی مکان خاص .

روایت دیگر دارد که : « سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ عَلَيْهِ أَيَّامٌ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ وَ هُوَ مُسَافِرٌ يَقْضِي إِذَا قَامَ فِي الْمَكَانِ قَالَ لَا حَتَّى‏ يُجْمِعَ‏ عَلَى مُقَامِ عَشَرَةِ أَيَّامٍ » این اذا قام فی المکان در ذهنش اینست که اگر در یک جا اقامت کرد باید نمازش را تمام کند یا روزه را بگیرد ، مکان گرچه در کلام سائل است و لیکن مفروض سؤال اینست .

در همین دو روایتی که قید بها دارد باز هم دارد :« «إِذَا قَدِمْتَ أَرْضاً » مراد از ارض یعنی بلده خاص نه یک مملکت ، از خود این مورد روایات که عنوان بلد است این مراد است ، یا عنوان ارض که هست کل کره ارض که نیست ، اینکه معنا ندارد ، مراد همان موضع مخصوص از اوست ، و شاهد و بلکه مؤیدی هم که داریم در یک روایت داشت که امام علیه السلام فرمودند : « وَ إِنْ لَمْ تَدْرِ مَا مُقَامُكَ بِهَا تَقُولُ غَداً أَخْرُجُ أَوْ بَعْدَ غَدٍ » ظاهر این عبارت اینست که یعنی خروج از آن محل خاص ، پس خصوصیت مکان مفروض سؤال است ، پس در اینکه مورد این روایات اقامه در محل خاصی است شبهه ای وجود ندارد ، با وجود این ما چگونه بگوئیم اعم است از اینکه مکان خاص باشد یا نه ، این عمومیت را چگونه استفاده کنیم؟ یعنی امام علیه السلام که فرموده اند اگر قصد عشره داری نماز را تمام بخوان ، قصد عشره در همان مکان بحث است ، قصد عشره در چند مکان که اصلاً مورد بحث واقع نشده است ، لذا لا اقل اینست که روایت در مورد زائد بر مکان خاص مجمل باشد ، دلیل دلالتی ندارد و از این ما نمی توانیم عمومیت استفاده کنیم با وجود بودن مورد سؤال بلده و مکان خاص ، هذا اولاً .

ثانیاً عنوان اقامه در بیانی که قبلاً داشتیم گفتیم که عنوان اقامه گاهی به مکان و مأوی و منزل شخص اطلاق می شود ، گفته می شود در کجا اقامه دارید یعنی مسکن شما کجاست ، و اخری ینسب الی المحله و ثالثةً الی البلد و رابعةً الی المحافظه ، خامسةً الی المملکة و ثالثة الی القاره ، اینها همه اطلاق می شود ، اسناد اقامه به منزل و محل سکونت انسان اسناد الی ما هو له است ، این اسناد حقیقی است ، حقیقةً اقامه شخص یعنی آن مقدار مکانی که انسان به عنوان مکان جسمش را در آن قرار می دهد ، الآن اینجا می شود محل اقامه ما بالحقیقة ، اما این مدرسه محل اقامه ماست ، این اسناد مجاز است ، این محله محله اقامه ماست ، این مجاز است ، این شهر محل اقامه است این مجاز است ، هر چه توسعه پیدا کند تماماً بالنسبة به محل حقیقی ما که این مکانی است که الآن در آنجا نشسته ایم تماماً می شود اسناد مجازی ؛ بنابر این در مورد این روایات که عنوان اقامه هم در کلام معصوم سلام الله علیه آمده است و هم در عبارت سائلین از امام علیه السلام ، در اینجا خود عنوان اقامه وقتی بالذات وقتی نسبت دارد به آن منزلی که شخص سکونت دارد و بالعرض به اینها ، آن اسناد بالذات او را که در نظر بگیریم قطعاً مکان خاص در تحت او منطوی است ، یعنی اقامه به معنای اقامه بالذات که همان محل استقرار شخص است محل خاص است نه اماکن متعدده و سعه ای که در اینجا وجود دارد از انتساب بالذات خارج است ، پس چنین سعه ای را ما از خود کلمه اقامه هم می توانیم فرض کنیم ، فعلی هذا عنوان الاقامة ایضاً تدل علی وحدت المکان و المکان الخاص  ، مضافاً بر این ظهور عرفی چنین کلمه ای در چیست؟ کی گفته می شود که این شخص ده روز در اینجا اقامه کرد ، در جایی که مکان خاص باشد ، زیرا شاهدی داریم ، اقامه در وطن ، اقامه ستة اشهر در وطن شرعی ، اقامه در بلد ؛ اقامه در وطن آیا در چند مکان است یا در همان وطنی که هست اقامه منظور است؟ در همان وطنی که هست منظور است ، در آنجا وطن خاص مراد است ، ستة اشهر اقامه دارد آیا در چند جا است یا در یک جا؟ آن هم در یک جا مد نظر است ، در اینجا هم قطعاً وقتی می گوئیم اقامه عشرة یعنی اقامه عشره در یک مکان ، پس وحدت مکان از نظر ظهور عرفی هم این معنا استفاده می شود ، فعلی هذا با توجه به این امور ثلاثه ما می توانیم بگوئیم از خود روایات همان چه که مشهور فهمیده اند می توانیم استفاده کنیم که مراد وحدت مکان است ، بر خلاف فرمایشی که ایشان فرموده اند .

اشکال بر شاهدی که مرحوم آقا برای کلامشان فرمودند

اما روایت ، روایتی که نقل شد مرحوم آقا فرمودند طبق یک نقل تعبیر یقیم دارد طبق نقل دوم در آنجا دارد یطوف ، بنده اصل روایت را آورده ام که در روایتی که از فقیه و تهذیب شده است در آنجا تعبیر یطوف است به جای یقیم ، اینکه مرحوم شیخ طوسی نقل کرده اند در اینجا عنوان یقیم است ، این روایت را در مورد این آورده اند که از این استفاده وطن شرعی هم می شد ، اگر کسی در جایی مستقلاتی داشته باشد به مستقلاتش سر می زند ، سؤال می کند که ضیاعی دارد که به آنجا تردد دارد ، کجای این بحث اقامه عشره دارد ، این روایت اجنبی از محل بحث ماست ، این روایت ناظر به اینست که اگر کسی در جایی ضیاعی دارد و تردد می کند آیا مادامی که در آنجا هست می تواند نماز را تمام بخواند یا نه؟ ما گفتیم قدر متیقینش این بود که اگر شش ماه در آنجا اقامه داشته باشد مادامی که در آنجا ،  علقه ای از آن اموال است که در روایت داشتیم ولو نخله ، مادامی که تردد دارد نماز را تمام می خواند ، بحث اقامه عشره اصلاً نیست ، پس این روایتی که مرحوم آقای میلانی(رض) به عنوان شاهد ذکر کرده اند مخصوصاً به عنوان یطوف که اصلاً بحث یقیم نیست ، آن هم مؤید کلام ماست ، بنابر این اجنبی از محل بحث ماست ، فعلی هذا ایشان فرمودند احتیاط می کنیم ولی می شود فتوی داد به اینکه در اقامه عشرة ایام وحدت مکان و محل شرط است .

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین