صلاة مسافر . خارج فقه . کتاب الصلاة .

جلسه 188 صلاة مسافر

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                  و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین . کلام در محدد بودن یوم به معنای بیست و چهار ساعت و جواب از دو اشکال تا اینجا ما حصل...

Cover

جلسه 188 صلاة مسافر

آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)

00:00 00:00

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                 

و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .

کلام در محدد بودن یوم به معنای بیست و چهار ساعت و جواب از دو اشکال

تا اینجا ما حصل آنچه عرض شد این بود که ما در باب اقامه عشرة ایام اولاً قائل به تلفیق شدیم بر خلاف صاحب مدارک و مرحوم علامه و برخی دیگر از فقهاء از متقدمین و متأخرین ، و ثانیاً بر مبنایی که اختیار شد که این مبنا را هم مرحوم شیخ انصاری(رض) تصریح فرموده اند و هم در فرمایش مرحوم میرزای نائینی در متأخرین هست و هم چنین تلامذه این بزرگان کما اینکه در فرمایشات مرحوم حاج شیخ هم هست ، که زمان در اینجا به عنوان ظرف نیست بلکه به عنوان حد است ، إنما الاختلاف در این بود که برخی خصوصیت نهاریت را معتبر می دانستند که این مورد اشکال واقع شد که در اینجا مقرر بحث به عقیده بنده دقت کافی را اعمال نفرموده اند ، که مرحوم آقای میلانی(رض) در این قسمت اشکال کرده بودند و آن اینکه اگر ما خصوصیت نهاریت را بخواهیم معتبر بدانیم ، این نیست الا از ناحیه اطلاق کلمه ایام و یوم و اخذ به این اطلاق نقض می شود به اینکه برخی از قائلین به خصوصیت نهاریت قائل به جواز تلفیق هستند و حال آنکه تلفیق هم خلاف ظاهر یوم است ، زیرا ظاهر یوم اینست که از ابتداء طلوع فجر یا شمس الی الغروب باشد ، و اینکه ما قائل به تلفیق می شویم بر خلاف این ظاهر است ، پس اگر اخذ به ظاهر یوم بشود باید همه آنچه که از کلمه یوم ظاهر است اخذ شود ( این تعبیر از حقیر است) و اگر اخذ به ظاهر نمی کنیم کما اینکه اخذ به ظاهر یوم به لحاظ اینکه از ابتداء طلوع شمس یا فجر باشد الی الغروب اخذ نمی کنیم باید اخذ به خصوصیت نهاریت او هم نداشته باشیم ، قهراً اشکال دومی پیدا می شود و آن اینکه اگر خصوصیت نهاریت به لحاظ اطلاق قابل اخذ نیست چون اگر بخواهد این اخذ بشود سائر جهات اطلاق هم باید اخذ شود آنجا را اخذ نمی کنیم ، اگر آن را طرد می کنید این را هم طرد کنید ، اگر ظاهر یوم می خواهد اخذ شود همه جهات ظاهره او اخذ شود ، کما اینکه نهاریت اخذ می شود کون الیوم من ابتداء الصبح الی الغروب هم باید اخذ شود که این را قائل به تلفیق اخذ نمی کند ، اگر اخذ نشد ظاهر چه در جانب خصوصیت نهاریت و چه در جانب خصوصیت کون الیوم ظاهرٌ فی أنه من بدایة طلوع الفجر أو طلوع الشمس الی الغروب ، اگر این اخذ نشد فلم لا یجوز التلفیق من ساعات اللیل؟ این اشکال دوم مبنی بر اشکال اول است ؛ اگر تلفیق جایز است که جایز است ، چون زمان در اینجا حد است نه ظرف و خصوصیت کون الیوم من بدایته و هو طلوع الفجر أو الشمس الی الغروب مدخلیتی ندارد که ندارد ، چرا مقدار ما نقص از ساعات یوم را از شب جبران نمی کنید؟

در حل این اشکال از این راه وارد شده اند که یوم در اینجا که به عنوان حد و زمان است نه به معنای ساعات روز است بلکه مجموع ساعات روز مع اللیلة ، یعنی بیست و چهار ساعت ، چون به این معنا شد اگر حدیت را قبول کنیم ، حد در اینجا به معنای بیست و چهار ساعت می شود ، پس تلفیق مقدار ما نقص باید از ساعات بشود مطلقا ، و لیکن ساعاتی که به عنوان حد است نه خصوص ساعات نهار تا جبران ما نقص از لیل بشود بلکه مجموع ساعات لیل و نهار ؛ اذا کان ساعات المحدده ساعات النهار فقط یمکن احتمال الجبران من ساعات اللیل اذا لک یکن للنهاریة مدخلیةٌ من باب عدم الاخذ بظاهر کلمه الیوم ، و اما اذا کان الساعات المحدده مجموع ساعات اللیل و النهار معاً فلا وجه للجبران بساعات اللیل لأنه لا یمکن لأن ساعات اللیل محسوبٌ له و بعد هذا کما لا یمکن أن یقال بالجبر من ساعات اللیل کذلک لا وجه لما قیل فی مقام الاشکال بأن ساعات النهار لیس له حدٌ معین و ما لا تعین له لا یکون محدداً ، لأن مجموع ساعات اللیل و النهار اربع و عشرون ساعة و هی ساعات محدده فالتحدید بالامر المعین لا بالامر المبهم و المردد و المتغیر ؛ خلاصه اشکال اول در اینجا حل شد که چرا جبران به لیل نمی شود ، به بیان ایشان ، می فرمایند چون ساعاتی که در اینجا بیان شده است خصوص ساعات روز نیست ، بلکه مجموع ساعات روز و شب ، یعنی بیست و چهار ساعت ، اگر عشرة ایام یعنی ده بیست و چهار ساعت ، بنابر این آن اشکالی که چرا نمی شود از شب جبران کرد که احدی هم قائل نیست حل شد زیرا همان اثری را که ساعات روز دارد بعینه همان اثر در ساعات شب هم هست ، زیرا معیار اربع و عشرون ساعة است و ساعات الدخیله من النهار بعینه الساعات اللیله ، ساعات اللیله کساعات النهاریه فی دخالته فی الاحتساب من عشرة ایام ، فلا وجه لاحتمال الجبر بالساعات اللیل ، لا یمکن الجبر بالساعات اللیل ، لهذا الجبر لا بد أن یکون بعد اتمام العشرة من ساعات یوم الحادی عشر ، با این بیان نتیجه ای که می شود گرفت صریحاً اینست که میزان اینست که دویست و چهل ساعت را حساب کند ، از هر ساعتی که وارد شد ، و دخالت لیالی در ایام نه از باب اعتبار توالی است که بعضی مثل مرحوم میرزای نائینی قائل شده بودند ، این وجهی ندارد ، بلکه مدخلیت آن به جهت دخالت آنست فی حد نفسها ، ما لولا اعتبار التوالی هم ما این را می گفتیم و لیکن بیان نقضی داشتند که اگر شما بخواهید موالات را در ایام تحصیل کنید ، تحصیل موالات بین الایام لا یحتاج الی بقاء اللیل فی نفس المکان ، بل یمکن الخروج بعد تحقق المغرب ، بعد تحقق المغرب الخروج الی دون المسافة و الرجوع قبل طلوع الشمس الی محل الاقامه و من هذا الوجه یتحقق التوالی بین الایام ، یعنی یصدق أنه مقیماً فی هذا البلد عشرة ایام ، مع أنه فی اللیالی خارجٌ من محل الاقامه . در اینجا نکته ای که هست اینست که دخالت لیل را به چه عنوان قرار داده اند؟ به جهت اینکه حد را ایشان در خصوص ساعات نهاریه قرار ندادند ، حد را مجموع ساعات لیل و نهار قرار دادند تا اینکه تحدید به امر معین باشد تا از اشکال دوم جواب داده شود ، زیر اشکال دوم این بود که نها رلا تعین له و ما لا تعین له کیف یکون حداً و معیناً ، فقد اجاب عن ذلک بأن التحدید اذا کان بالنهار بخصوصه فالاشکال باقٍ و وارد و اما اذا کان التحدید بمجموع الساعات اللیل و نهار الذی یکون اربع و عشرون ساعة علی هذا یکون التحدید بالامر المعین ، و تحدید بالامر المعین بهذا الوجه امرٌ واقع و صریح .

بنابر این میزان این نیست که تکمیل حتماً به نهار باشد ، تکمیل این ایام ده روز لازم نیست به یوم باشد اگر به شب هم تکمیل شد اشکالی ندارد ، این مبنای ایشان است .

اشکال بر این بیان مرحوم آقا

لکن لیالی المتوسطه بین یوم الورود و یوم الخروج این لیالی را بنا بر این مبنا که حرکت کامله دوریه ارض به عنوان حرکت وضعی ارض که شب و روز تحقق پیدا می کند اگر ما حساب کنیم از این دو اشکال جواب دادیم و لیکن مخالفت با مشهور شده است ، زیرا مشهوری که قائل به تلفیق هستند اولاً لیالی را از این ایام خارج دانسته اند زیرا خلاف ظاهر روایات هم هست چون در ظاهر روایات عنوان اقامه عشرة ایام آمده است ، حال تشبیه فرموده اند ایام الاقامه را به ایام الشباب ، کما أن ایام الشباب یشمل اللیالی کذلک ایام الاقامه یشمل لیالی الاقامه ایضاً ، کما أن ایام العدة مثلاً یشمل لیالیها ، ایام الطهر و لکن خلاف ظاهرش اینست که قائلان به تلفیق لیالی را خارج می دانند عملاً به ظاهر اطلاق یوم ، و لکن اشکال اینکه تحدید به امر غیر متعین شده است به حال خودش باقی می ماند ، اگر بشود ما باید اخذ به ظاهر روایات کنیم و از این دو اشکال هم جواب بدهیم ، چون احدی از قائلان به تلفیق تکمیل ما نقص از یوم الورود را به ساعات اللیل را قائل نشده اند ، این را ما باید اولاً جواب بدهیم با اینکه مقتضای تلفیق اینست که نباید اشکال داشته باشد ، ثانیاً اینکه تحدید به امر غیر متعین را چگونه جواب می دهید .

فرمایش حضرت استاد در مورد روایات و عدم مخافت با مشهور

به ذهن حقیر این چنین رسیده است که هم آن دو جواب را بتوانیم حل کنیم و هم مخالفت مشهور نکرده باشیم نه به خاطر اینکه شهرت بماهی شهرت اعتباری داشته باشد بلکه از ظاهر روایات رفع ید نکنیم ؛ لیالی خارج باشد همان طور که احدی قائل نشده است که لیالی خارج باشد و وقوع لیالی ما عدای لیله اولی و اخیره نه از باب اشتراط توالی ایام باشد که مثل مرحوم میرزا فرموده بودند چون اگر توالی ایام را ما بخواهیم رعایت کنیم این متوقف نیست بر اینکه لیالی هم در آنجا بماند بلکه می تواند لیالی مادون المسافة برود و برگردد و مراجعت کند ، همان طور که مثال زدم که ده روز در مشهد بماند ولی هر شب بعد از نماز مغرب به طرقبه یا شاندیز برود و سحر هم برگردد ، این شدنی است و صدق هم می کند که این شخص ده روز در مشهد ماند ، ما در اینجا اگر بر اساس معنای لغوی یوم بخواهیم وارد شویم واضح است که اطلاق کلمه یوم با توجه به معنای لغوی اقتضاء دارد که ما فرمایش صاحب مدارک را ما بگوئیم و تلفیق را منکر شویم خلافاً للاکابر و محققین که تلفیق را قبول کرده اند ، چون ظاهر کلمه یوم اینست که به حسب معنای لغوی به نصف یوم یوم اطلاق نمی شود و نصفین از دو روز که روز اول و روز آخر لا یسمی یوماً کامل ، فعلی هذا لابد من ذهبانا الی ما ذهب الیه صاحب المدارک من عدم احتساب یوم الورود و یوم الخروج و لابد من بقائه عشرة ایام عدا یوم الورود و الخروج بنابر این باید دوازده روز باشد ، فلذا بعضی از فقهاء هم تمایل به این پیدا کرده اند که اگر کسی بنائش از اول بر تلفیق است احتیاط کند به جمع بین قصر و تمام و احتیاط را هم به نحو احتیاط وجوبی بیان فرموده اند و لکن همان طور که مستحضرید ما در اینجا به معنای لغوی او زیاد توجه نداریم بلکه اینجا همان حقیقت عرفیه ای که از فرمایشات صاحب جواهر ظاهر می شد به آن ما عنایت و توجه می کنیم کما اینکه مرحوم شیخ(رض) هم به این متفاهم عرفی عنایت داشته اند که فرمودند عرف یفهمون فی امثال ذلک التحدید لا الظرفیه ، اگر متفاهم عرف است ، عرف همان گونه که از ایام در اینجا معنای حدید را می فهمد نه ظرفیت ، عرف در اینجا در موردی که لیالی را در آن مکان اقامه نهاریه نداشته باشد در صدق معنای اینکه ده روز در آنجا ماند عرف این اطلاق را ندارد ، لذا اگر کسی روزها را به مشهد بیاید و شبها را در جای دیگری باشد آیا می گویند این شخص ده روز در مشهد اقامت کرد؟ می گویند ده روز در مشهد و در اطراف مشهد بود ، پس دخالت لیالی را از این باب ما قرار دادیم نه به عنوان محددیتی که مرحوم آقا فرموده بودند و نتیجه اش حل هر دو اشکال می کرد ، ما باید حل هر دو اشکال کنیم پس بنابر این عدم جبران باللیل به لحاظ اینست که لیل دخالتی ندارد کما هو ظاهر الروایة ، هذا اولاً ؛ و اینکه لیالی باید باشد نه به خاطر اشتراط اعتبار توالی است که مشهور و معروف قائلند که مورد اشکال نقض واقع شد چون اگر به جهت اعتبار توالی باشد این نقض می شود به همان مثالی که عرض کردم ، بلکه به جهت انصراف عرفی است و متفاهم عرف است ، عرف در جایی که شخص شبانه روز در آنجا باشد می گوید اقامه کرده است و لذا رفتن مقدار یسیر را مسامحه می کند ولی اگر هر شب بنا باشد شبها را در شاندیز باشد و روزها را در مشهد باشد نمی گویند ده شبانه روز در مشهد بود نمی گویند اقامه ده روزه در مشهد داشت می گویند این شخص در مشهد و شاندیز اقامه کرد ، علی حسب هذا الاطلاق العرفی نعتبر کونه فی ایام الاقامة فی اللیالی ایضاً مقیماً فی محل الاقامة الایام و النهار یعنی الاقامه لابد أن تکون باللیل و النهار فی مکان واحد ، بنابر این مسأله عدم جبر به لیل جواب داده شد ، لیل اصلاً مدخلیتی ندارد همان طور که مشهور می فرمایند ، و لذا تلفیق را باید بالیوم ایجاد کند ، کما علیه جمیع من یقول بجواز تلفیق الا مرحوم آقای میلانی(رض) .

اما حل اشکال دوم که مسأله معین نبودن بود ، اولاً این بیانات راجع به غالب بلدان است ، روایات وارده هم ناظر است به بلادی که اهل بلاد در آنجا بوده اند نه جاهایی که شب کم باشد و روز زیاد ، آن موارد سؤال هم آنجا نبوده است ، نوعاً سؤالاتی که از حضرات می شد بر اساس همان اماکنی بود که سائل در آن اماکن بوده اند و این اماکن متعدله ای است که ما در آن زندگی می کنیم که اختلاف بین لیل و نهار اختلاف به ساعتین تقریباً می شود ، یا دو ساعت روز بیشتر است و یا دو ساعت شب بیشتر است ، بنابر این در برخی از این روایات داریم که ما در کدام مکان این گونه باشیم ، میزان در ایام همان ایامی که یرید شخص مسافر اقامه در آنجا را ، واضح است که ایام در این ده روز ممکن است به یک دقیقه باشد و ایام محلی که یرید الاقامه کافی است ، چون ایام سائر بلاد که به درد بنده نمی خورد ، من هر جا که قصد اقامه دارم ایام همان محل اقامه برای من میزان است ، اینجا چطور تحدید به امر غیر معین شده است ، چرا تعین ندارد؟ شخص می خواهد ده روز در مشهد بماند ، ایام مشهد معلوم است می خواهید یوم را از طلوع شمس بدانید الی المغرب یا از طلوع فجر الی المغرب ، بنابر این تحدید به امر غیر معین که بگوئیم تعین ندارد و تعیین به امر غیر معین هم جواب داده می شود .

پس ما نتیجه می گیریم که اولاً تلفیق جایز ، لیالی از مدلول روایات خارج است و لکن به لحاظ حقیقت عرفیه ای که در اینجا شده است و از نظر اطلاق عرفی از این جهت است که باید لیالی هم باشد که اگر لیالی نباشد اطلاق نمی کنند که این شخص ده روز در یک جا مانده است و اینکه باید تلفیق هم باید به یوم محقق بشود کما علیه المشهور و لکن نکته ای که هست فرمودند تعیین به امر غیر متعین است می گوئیم نه تعین دارد زیرا بلدی را که شخص نیت اقامه دارد میزان تعین آن بلد است و این یک امر واضحی هم هست در همه این بلادی که این اشخاص سؤال کرده بودند بلادی که بودند نهار آن بلاد معین است و میزان هم نهار بلادی است که شخص در آنجا اقامت می کند ، کما اینکه این معنا را در صیام هم می گوئیم ، مثلاً در صوم چه مقدار باید امساک کند؟ با اینکه امساک قطعاً به روز است ، در آنجا بیان فرموده اند از طلوع فجر است تا مغرب ، طلوع فجر تا مغرب بگوئید امر غیر متعین است ، مگر می شود گفت طلوع فجر تا مغرب در جایی مثلاً در جایی ده ساعت است و در یک جا هشت ساعت و در یک جا پانزده ساعت ، اگر این اشکال داشته باشد این مقدار باید در امساک هم این اشکال را داشته باشیم و حال آنکه در آنجا احدی این اشکال را نکرده است چون میزان امساک در جایی است که یرید الامساک فی ذلک المکان ، فالمعیار هو الایام التی یرید الاقامه فیها ،  حال ایام فی مشهد یا نجف أو غیر ذلک من الاماکن ، پس تلفیق باید بالیوم باشد و میزان هم ایام است و هیچ یک از آن دو اشکال هم با این عرضی که کردم نباید وارد باشد ؛ و الله العالم .

خلاصه کلام حضرت استاد

 پس ایشان فرمودند که میزان ده روز بیست و چهار ساعت میزان است ، دویست و چهل ساعت است ولی ما عرض کردیم ده روز باید باشد و روز هم مقدار ما نقصش فائده ندارد چون در این موارد از اطلاقات میزان به یوم کامل است از همان طلوع شمس تا مغرب و تلفیق هم باید بالیوم باشد ولی در خیلی از جهات با مشهور مخالف بودیم ، آنها اعتبار لیالی را از باب تحقق توالی دانستند ولی ما از باب انصراف عرفی ، تا مبتلا به اشکال نقضی مرحوم آقای میلانی نشویم و اما مسأله تعیین به امر غیر متعین شده است می گوئیم تعین دارد و میزان همان بلد اقامه است ، و لذا سؤال می کند در چه موضعی و امام علیه السلام می فرمایند در هر جایی که ده روز در آنجا بمانی نماز را تمام بخوان و در کمتر از ده روز نماز قصر است .

در مورد ایام حیض و اعتکاف گفتیم در مجموع شبانه روز باید باشد و این از خود دلیل استفاده می شود نه اینکه در مورد اعتکاف اصرار دارند که به خاطر صوم است که چرا باید از طلوع فجر تا مغرب حساب کنند؟ می گویند لمکان الصیام و حال اینکه این اشکال دارد که اگر میزان صیام باشد اگر کسی چیزی که با صیام منافی نیست را انجام نداد و قبل از زوال نیت صوم کند اشکال ندارد .

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین