صلاة مسافر . خارج فقه . کتاب الصلاة .

جلسه 187 صلاة مسافر

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                  و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین . خلاصه کلام در مورد محددیت یوم و اشکال بر محدد بودن یوم کلام ما منتهی شد به اینجا که اگر...

Cover

جلسه 187 صلاة مسافر

آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)

00:00 00:00

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                 

و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .

خلاصه کلام در مورد محددیت یوم و اشکال بر محدد بودن یوم

کلام ما منتهی شد به اینجا که اگر ما عنوان ایام که در روایت وارد شده است را به عنوان محدد کمیت زمان اقامه بدانیم ، چرا نشود مقدار ما نقص از یوم اول را به شب جبران کنیم؟ و ثانیاً اشکال شد که اگر ما محدد بدانیم تحدید باید به واسطه امری باشد که خود او فی نفسه معین باشد ، اگر چیزی که خود او تعین ندارد و مشخص نیست چگونه می شود ما او را به عنوان محدد بدانیم ، یوم به حسب آنچه که دیروز عرض شد ، این چنین بود که یک وضع ثابتی ندارد ، تفاوت فاحشی در ایام واقع می شود ، در بعضی از بلاد یوم متجاوز از بیست ساعت است و در برخی از بلاد بسیار کم ، در همین بلاد عادی بر اساس قرب و بعد از خط استواء تفاوت دارد ، الیوم لیس له حداً معیناً مشخصاً حتی یکون محدداً لأن فاقد الشئ لا یکون معطی الشئ ، اگر ایام در روایات وارده ای که خوانده شده به عنوان ظرف نباشد بلکه به عنوان حد باشد با اینکه خود او حد معینی ندارد ، چطور می شود که چیزی که حد معین ندارد معیِّن باشد ، ما لا تعین له کیف یکون معیناً ، این اشکال دوم .

جواب از اشکال بر محدد بودن ؛ مراد از یوم در روایات همان بیست و چهار ساعت باشد 

یک مرتبه است که عنوان ایام عبارةٌ اخرای شبانه روز است یعنی یطلق الیوم و یراد به الیوم مع اللیلة کما نقول ایام الشباب ، ایام الشباب لا یختص بأیامه فقط بل یشمل الیوم و اللیلة ، عنوان یوم گاهی این گونه است ، مثلاً می گوید ایام حج ، ایام زیارت عتباب ، عنوان ایام تعبیر می شود و حال آنکه منظور فقط یوم نیست ، لیالی آن ایام هم مراد است ، اگر ایام به این عنوان باشد در این صورت مراد از ایام می شود مجموع اربع و عشرون ساعة ، اگر بیست و چهار ساعت باشد این حد معینی است ، پس ایام به معنای یوم مع اللیلة عبارةٌ اخری عن کون الاقامة بمدة عشرة اربع و عشرون ساعة ، فإذاً لا یفترق بین کون بدایة هذا المقدار من الساعات اول الصبح أو عند الزوال أو عند العصر ، أو اللیلة ایضاً ، لهذا شب هم وارد بشود ما ده بیست و چهار ساعت لازم داریم ، هم محدد که عنوان بیست و چهار ساعت است معین است و هم برای ما مشخص می شود ، اینجا تلفیق راحت و واضح است و تلفیق معنا ندارد ، زیرا میزان اینست که ما ده تا بیست و چهار ساعت داشته باشیم ، بحث یوم به عنوان نهار منظور نیست در مقابل لیل ، از هر ساعتی که وارد شد ده تا بیست و چهار ساعت حساب کند ، ده تا بیست و چهار ساعت ماند صدق می کند که ده شبانه روز در آنجا مانده است ، بناءً علی هذا آن اشکالی که از این جهت شده بود می شود جواب بدهیم .

کلام فقهاء در اینکه لیالی را به جهت توالی داخل می دانند نه اینکه داخل در عنوان یوم باشد

لکن نکته ای که در اینجا هست اینست که عبارات فقهاء( در مصباح الفقیه ، مرحوم نائینی در صلاة) که ما لیالی را از عنوان ایام خارج می دانیم ،اینکه در روایات وارد شده است کسی که اراده دارد اقامه عشرة ایام لیالی از ایام خارج است ، این را تصریح هم کرده اند ، پس این بیان فقهاء با این تعبیر که مراد از ایام شبانه روز باشد مطابقت ندارد ، آنها فرموده اند اعتبار لیالی فی ما بین یوم الدخول و الخروج لاعتبار التوالی بین الایام است و لو لا اعتبار التوالی لا وجه لدخول اللیلة فی الایام فی هذا البیان یعنی فی الروایة ، توالی ایام یقتضی کون اللیالی ایضاً معتبره فی مدة الاقامة و لو لا اعتبار التوالی من الایام لا وجه لکون اللیالی داخلاً تحت عنوان الایام ، این مطلبی که هست .

اشکال بر این فرمایش فقهاء

 قهراً اشکالی می شود که تحقق التوالی هل یتحقق علی کون  اللیالی موجوده فی ایام الاقامه ، یعنی کون المقیم مضافاً علی کونه مقیماً فی الایام المتوالیه مقیماً فی اللیالی ایضاً أو لا یتوقف التوالی علی الاقامة فی اللیالی ایضاً ، ظاهراً وجهی ندارد که ما لیالی را داخل بدانیم زیرا می شود مغرب که شد برود کمتر از چهار فرسخ که مسافت شرعیه نشود و قبل از فجر برگردد ، رعایت توالی بین ایام شده است ، با اینکه این فرض را احدی ملتزم نیست ، پس اعتبار لیالی به لحاظ اعتبار توالی هیچ وجهی ندارد زیرا راه آخری هم برای تحقق توالی هست ، که اگر شخص شب به کمتر از چهار فرسخ برود و قبل از طلوع فجر برگردد ، مثلاً شبها به طرقبه یا شاندیز برود و قبل از طلوع فجر به مشهد برگردد ، ده روز را در مشهد تکمیل کرده اند ، این را می شود گفت اقامه ده روز ، پس این گفتنی نیست .

 پس در اینجا زمان به عنوان محدد شد ، لیالی را هم مبتلا به اشکال خواهد بود ، پس بنابر این آن اشکال را چگونه باید جواب بدهیم ؟

 اگر کسی به اطلاق یوم اخذ کند و لیله را خارج بداند .

اگر کسی ادعا کند که نهار چون تعبیر یوم شده است به ظاهر اطلاق یوم ما می گوئیم باید در نهار باشد و لیله خارج از دائره تحدید است ، اشکالش این بود که اگر شما به اطلاق یوم نظر می کنید ، اطلاق یوم کما اینکه خصوصیت نهاریت را اقتضاء دارد خصوصیت کونها من اول الصبح ایضاً باید دخیل باشد و حال آنکه مقتضای تللفیق این بود که ورود در اول صبح و بودن یوم من اول الصبح لازم نیست باشد ، بلکه تلفیق هم باید رعایت شود ، چون اگر اقتضاء داشته باشد کون الیوم من بدایته لی نهایته فلابد من أن یکون الیوم من طلوع الفجر أو طلوع الشمس الی غروبها و علی هذا لا وجه للتلفیق ، چون عشرة ایامی که من طلوع الفجر الی غروبها باید باشد ، پس لازمه اش قول آن بزرگانی است که فرموده بودند یوم دخول و یوم خروج خارج از این حد هستند زیرا نه یوم الورود یوم کامل است و نه یوم الخروج یوم کامل است و میزان ده روز کامل بود ، یعنی ده روز از اول فجر یا طلوع شمس تا غروب ، اگر این معنا بخواهد محقق شود ، اگر قبل از طلوع فجر وارد شد درست است ولی اگر در اثناء یوم وارد شد حتماً باید این روز را حساب نکند ، و یوم الخروج هم حساب نمی شود ، لذا یوم الخروج می شود بعض الیوم ، یوم الخروج هم می شود بعض الیوم ، بعض الیوم لیس بیوم تماماً و لابد من احتساب عشرة ایام تماماً و الیوم التام هو الیوم من طلوع الفجر الی المغرب أو من طلوع الشمس الی المغرب ؛ و با این بیان که این معنا را اخذ کنیم تلفیق معنا ندارد با اینکه کسانی که رعایت این معنا را گفته اند عملاً و اخذاً به ظاهر الیوم قائل به تلفیق هم هستند ، اگر شما می گوئید اطلاق یوم ما را وادار کرده است که لیله را حساب نکنیم و نهاریت خصوصیت دارد ، اگر این باشد این اطلاق کما یقتضی کون الساعات من النهار ، یقتضی هذا الاطلاق کونها من بدایة الیوم و النهار الی نهایته ، و بدایة الیوم إما طلوع الفجر أو طلوع الشمس ، فبهض الیوم لیس من الیوم تماماً و لا یکون یوم التام ، و لهذا بعض الیوم لابد أن یطرح و یحسب الایام الآتیه من الیوم القادم الی عشرة ایام ، پس تا اینجا اشکال حل نشد ؛ خلاصه ما دو اشکال داریم ؛ یکی اینکه اگر قائل به تلفیق هستید و زمان را محدد می دانید نه ظرف ، اگر ظرف باشد لیله حساب نمی شود چون فرض اینست که زمان روز به عنوان ظرفیت اخذ شده است نه زمان شب ولی اگر زمان به عنوان مقدار از حرکت منظور باشد ، اگر مراد دوازده ساعت یا بیست و چهار ساعت باشد ، ظاهراً دوازده ساعت شد ، ده تا دوازده ساعت روز باشد ، اگر میزان دوازده ساعت میزان شد چرا کسری که مقتضای تلفیق بود چرا کسری و ما نقص را از لیل حساب نکنید ، و ثانیاً زمان نهار یک ضبط معینی ندارد یختلف باختلاف اماکن و الفصول و ما لا تعین له کیف یکون معیناً ، لأن فاقد الشئ لا یکون معطی الشئ ، این حاصل اشکال دوم .

حل این اشکال را این چنین فرموده اند که با اینکه ایام را محدد می دانیم و لیکن ایام خصوص نهار مراد نیست ، بلکه می گوئیم ایام مع اللیالی ، اگر ایام مع اللیالی شد معنایش اینست که ده یوم ، یعنی ده بیست و چهار ساعت ، نظیر ایام الشباب ، الآن باید بگوئیم هفت یا هست یا ده سال است ایام الشباب ، اگر ده سال باشد یعنی ایام مع اللیالی ، ایام در اینجا هم که بیان شده است یعنی ایام مع اللیالی ، پس لیالی خارج نیست که مثل مرحوم نائینی فرمودند ، یا مثل آن طور که مرحوم حاج آقا رضا همدانی فرمودند ، اعتبار لیالی نه به خاطر اشتراط توالی ایام است ، بلکه نفس این عنوان همان گونه که یوم را دخیل می داند به عنوان حد ، لیله آن یوم را هم به عنوان حد دخیل می داند ، فإذاً هر دو اشکال رفع می شود ، حال اگر ده شبانه روز شد یعنی ده اربع و عشرون ساعة ، در این صورت حد معین است ، پس بنابر این عمده اشکال هم همین بود که چیزی که تعین ندارد نمی شود معیِّن باشد ، این اشکال بر طرف شد ، زیرا آنچه که حد است عبارتست از یوم مع لیلته و یوم مع الیلة اربع و عشرون ساعة و هذا معینٌ و یکون معیِّناً ، پس این اشکال ندارد .

اما مسأله تلفیق ، تلفیق از شب و روز از هر دو شده است ، منظور ده تا بیست و چهار ساعت است ، بنابر این از لحظه ورود به محل اقامه که یرید الاقامة عشرة ایام من بدو الورود یحسب هذا المقدار من الزمان ،  پس به چه وجه لیله خارج باشد ، لیله خارج نیست از عنوان ایام در ما نحن فیه ، ایام در اینجا مثل ایام الشباب یا ایام زیارت است ، ایام حج ، لذا عرض کردیم که ایام تشریق ایامی است که لیالی آن هم لیالی تشریق است .

نکته دیگری که هست اینست ما مراد از ایام را خصوص یوم بدانیم از طلوع شمس الی الغروب و گفتیم حقیقت عرفیه هم گفتیم در همین معنای دوم دارد چون معنای حقیقی آن این بود که از طلوع فجر تا مغرب ، ولی حقیقت عرفیه پیدا کرده است که در کلمات صاحب جواهر هم همین بود که کأنه حقیقت عرفیه شده است ، کلمه یوم از طلوع شمس تا مغرب ، چرا لیالی که در وسط است داخل است ؟ زیرا این ایام ، اگر یوم حقیقت عرفیه شد در این مقدار قوام این یوم به لیله است یعنی تحقق یوم به لیله نخواهد بود ، اگر این تابش شمس دائم باشد مثل جاهای که شش ماه در سال روز است ، آنجا در واقع شبی نیست ، شب را تقدیراً حساب می کنیم ، در آنجا تحقق یوم در مقابل لیل به تحقق لیل است ، یعنی اگر ثابت باشد زمین و به دورش نگردد لازمه اش اینست که یا روز باشد کاملا و یا شب ، یوم و لیله محقق نمی شوند ، یوم و لیله کأنه دو امر متقابلند که تا احدهما محقق نشود و از بین نرود دومی محقق نمی شود ، این بر اساس حرکت وضعیه زمین است ، این گردش زمین و حرکت فلکیه زمین باعث می شود که شب و روز محقق شود ، دخول لیله را در اینجا نه به خاطر اینکه لیله مانند یوم داخل است که وجه اول بود ، خیر قوام یوم به وجود لیل است ، اگر این گونه شد باز ما می توانیم بگوئیم غرض و میزان یوم است ولی اشکال اول که تفاوت در ایام باز به حال خودش باقی می ماند .

جمله معترضه : رعایت یوم در اعتکاف

 در عبارت مرحوم صاحب جواهر هم هست که خواندیم ، مرحوم میرزای نائینی(رض) در صلاتشان این مطلب را دارند و مرحوم فقیه همدانی هم در مصباح این مطلب را آوره اند و خیلی از متأخرین ، دارند که در مورد اعتکاف اینکه اعتکاف باید اقلش سه شبانه روز باشد ، و از اول فجر تا غروب معتبر است و شرط است این به لحاظ اشتراط اعتکاف به صیام است ، که لو لا  الصیام ما رعایت طلوع فجر تا غروب را ما نداشتیم ، خیلی از بزرگان می فرمایند به واسطه وجوب صیام در اعتکاف رعایت یوم از فجر تا غروب لازم است .

 جواب از این

 می فرمایند این درست نیست این درست نیست زیرا ما در آنجا دلیل خاص داریم و خود اعتکاف به این نحو است و الا صیام خصوصیت ندارد ، نقضش اینست که اگر کسی تا الآن که قریب ساعت ده است چیزی که منافی با صوم باشد از او صادر نشده باشد ، الآن بخواهد قصد صوم کند ، اشکال ندارد و می تواند نیت کند ، قبل از زوال انسان نیت صوم کند در صورتی که چیزی که مبطل صوم است از او صادر نشده باشد ، با عدم صدور منافی صوم قبل از زوال اگر نیت صوم کند صوم او درست است و صوم او محسوب می شود از امساک از طلوع فجر الی الغروب ، اگر بنا باشد که صیام خصوصیتی داشته باشد برای این که ما یوم را از اول فجر تا غروب حساب کنیم اینجا هم که صیام هست ، با اینکه نیة الامساک قبل از زوال بوده است نه از اول طلوع فجر ، لذا می فرمایند دلیل خاص که در مورد اعتکاف است دلالت دارد که باید ایام اعتکاف از اول طلوع فجر حساب بشود تا غروب ، حال مسأله صیام شرط است امر آخر و علیحده ای است ، خلاصه رعایت من طلوع الفجر الی الغروب نه به لحاظ وجوب صوم است و الا نقضش همین جا است که این شخص نیت امساک می کند در اثناء روز قبل از زوال ، از اول این نیة الامساک نبوده است و الآن پیدا شده است قبل از زوال .

نتیجه بحث

 پس بنابر این محدد ما اولاً تعین دارد و احتساب این مقدار از زمان از لیله هیچ اشکالی ندارد چون میزان بیست و چهار ساعت شد ، باید ده تا بیست و چهار ساعت را حساب کند از بدو ورود و قصد اقامه ، حال می خواهد ورود او روز باشد یا شب باشد ، اثناء روز باشد یا اول یوم باشد ، هیچ فرقی نمی کند ، در بلاد هم اگر اختلاف داشته باشد از نظر مقدار ساعات روز فرق نمی کند ، زیرا معیار عشرة اربع و عشرون ساعة و هذا یتحقق فی جمیع الاماکن و الفصول و امرٌ معینٌ .

نکته دیگری که در اینجا هست اینست که اگر بحث دخول لیله در عنوان یوم شد ، اگر لیله داخل در عنوان یوم بشود بحث تلفیق معنا ندارد ، زیرا معیار رعایت این ساعات است و تلفیق در اینجا گفتنی نیست ، زیرا میزان اینست که از بدو ورود باید رعایت این ده تا بیست و چهار ساعت بشود ، کاری به تلفیق ندارد و معنا ندارد ، تلفیق در جایی است که ما خصوصیت نهاریه را معتبر بدانیم ، اگر خصوصیت نهاریه معتبر باشد در اینجا می توانیم بگوئیم نهار تام و یوم تام در صورتی که در اثناء یوم وارد بشود لا یتحقق الا به اینکه نصف از این روز ورود باشد و بعض آخر از یوم الخروج باشد ، اینجا تلفیق معنا دارد و الا اگر ما نظر به بیست و چهار ساعت داریم لا معنا للتلفیق ابداً .

پس عمدةً این گونه است که ایشان معیار را دویست و چهل ساعت از لحظه ورود می دانند ، بنابر این شب آخر ، پس اگر عصر وارد شود شب آخر را می تواند برود ، ولی کسانی که میزان را یوم می دانند باید روز آخر را هم بمانند .

تا اینجا نظر شریفشان همین است و لکن تأملی باید بشود که آیا همین طور که فرموده اند می توانیم بپذیریم یا اینکه مطلب آخری خواهیم گفت انشاء الله این را موکول می کنیم به فردا و بعد وارد مسأله بعد می شویم .

 و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین