صلاة مسافر . خارج فقه . کتاب الصلاة .

جلسه 185 صلاة مسافر

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                  و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .   خلاصه بحث : باید ده روز کامل باشد . بحث ما منتهی شد به اینکه بعض یوم کفایت نمی کند...

Cover

جلسه 185 صلاة مسافر

آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)

00:00 00:00

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                 

و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .  

خلاصه بحث : باید ده روز کامل باشد .

بحث ما منتهی شد به اینکه بعض یوم کفایت نمی کند در مورد اقامه عشرة ایام و باید ده روز کامل محقق شود تا اقامه محقق شود ، فقط برخی از بزرگان مثل صاحب حدائق که از بعضی از مشایخشان نقل کرده اند که اگر روز یک ساعت کم باشد این مقدار کم اشکال ندارد ، مثلاً روز اول یک ساعت بعد از طلوع آفتاب وارد شد ، این یک ساعت خللی در صدق یوم کامل ندارد ، پس این می شود یک روز کامل نه روز هم بعد از آن اضافه شود و ضمیمه شود مجموعاً می شود ده روز ، و لکن عرض کردیم که این کلام را هم نمی توانیم قبول کنیم زیرا حکم به وجوب تمام متعلق شده است به عنوان اقامه عشرة ایام و ظاهر یوم چه به معنای حقیقی و چه به معنای عرفی در کمتر از طلوع شمس الی غروب شمس صدق نمی کند و این ناقص است ، جهتش هم این بود که عرض کردیم که عنوان یوم در مورد بحث به عنوان موضوع نیست ، به عنوان موضوع نیست ، به عنوان ظرف نیست بلکه به عنوان حد است ، اگر به عنوان حد شد یعنی این مقدار از زمان در روز لازم است ، فرض کنید الآن روز چهارده ساعت است ، الآن که چهارده ساعت است باید چهارده ساعت در روز برای او این اقامه محقق شود ، ده تا چهارده ساعت ، عشرة ایام یعنی عشرة اربع و عشرة ساعت ، این باید محقق شود ، اگر دو ساعت کم باشد از یوم به همان نسبت از نظر مقدار کم شده است ، پس عنوان یوم عنوان کمیت زمان اقامه است ، این کمیت باید محقق شود .

 اصل عملی در ما نحن فیه چیست؟

 حال اگر شک کردیم اصل عملی در این مقام بنابر مسلک مشهور در متأخرین از جمله مرحوم آقای خوئی(رض) اینست که ما در اینجا به اصالة العموم در ناحیه حکم مسافر باید تمسک کنیم ، زیرا اصل اولی در باب مسافر این شد ، ضابط اینست که وجوب تمام نسبت به مرید اقامه عشرة ایام ، إن کان من باب التخصیص أو الحکومة اصل اولی وجوب القصر الا ما خرج بالدلیل ، این دلیلی که آمده است که مرید اقامه عشرة ایام این به مخصص است ، و این مخصص هم مخصص منفصل است ، در اصول خوانده اید که عام مخصص به مخصص منفصل اگر امر آن مخصص دائر بین اقل و اکثر شد باید به قدر متیقن اخذ کنید که اقل است ، ما در مورد تخصیص کل مسافرٍ یقصر به مخصصی که می گوید الا کسی که اراده دارد اقامه عشرة ایام را نمی دانیم آن کسی که یک یا دو ساعت از ده روز کم دارد هل یصدق علیه أنه أقام عشرة ایام أو لا یصدق علیه ، اگر صدق کند بر این ، یکون الاکثر ، اگر لا یصدق عنوان المقیم عشرة ایام علی هذا الفرد الذی اقام عشرة ایام الا ساعةً أو ساعتین ، یکون اقل ، در دوران امر بین اقل و اکثر در تخصیص عام به مخصص منصل فرموده اند باید اخذ به قدر متیقن کنیم و هو الاقل ، اقل آن کسی است که اقامه عشرة در حق او تماماً محقق شده باشد ، فعلی هذا این فرد یجب علیه القصر .

اما بنابر مسلک مرحوم آقای میلانی و مرحوم حاج شیخ که فرمودند بحث وجوب تمام در مورد مرید اقامه عشرة ایام که مبسوطاً عرض کردیم و فرمایش مرحوم حاج شیخ بسیار فرمایش برهانی و دقیقی بود که این هم اختیار شد ، اینست که موضوع عوض می شود ، یعنی کسی که اقامه عشرة ایام دارد اصلاً عنوان مسافر بر او صدق نمی کند ، اگر عنوان مسافر بر او صدق نکرد اصل جاری در مقام وجوب تمام خواهد بود ، لهذا این وجوب تمام نه به عنوان تخصیص یا به عنوان تخصص ، بلکه به عنوان حکم اولی ، لهذا وجوب تمامی هم که در مورد مقیم عشرة ایام قائل شده اند محققین ، این نه به عنوان تخصیص کل مسافرٍ یقصر است ، بلکه به عنوان تغییر موضوع است ، لأنه علی حسب الحکم الاولی لا الاصل العملی ، علی اصل الاولی بمعنی الحکم الاولی فی هذا المقام و هو وجوب التمام علی کل مکلف ، کل مکلفٍ یتم و هذا المکلف الذی یرید الاقامه عشرة ایام الا ساعة أو ساعتین ، یجب علیه التمام علی هذا المبنا ، لعدم کونه مسافراً ، و کل مکلفٍ غیر مسافر یجب علیه التمام ، این هم بنابر  مسلک مختار .

پس بنابر اصل عملی جاری به مبنای مشهور عمدةً و آنهائی که حکم وجوب تمام در مورد اقامه عشرة ایام را به تخصیص یا حکومت می دانند اصل جاری در این جا تمسک به عموم کل مسافرٍ یقصر است ، ولی بنا بر مشرب و مختار ما عموم کل مکلفٍ یتم است نه عموم کل مسافرٍ یقصر ، این نکته ای بود که عرض شد ، پس بناءً علی هذا اگر یک یا دو ساعت کم باشد در اینجا صدق عنوان یوم نیست و نتیجةً نمی توانیم حکم به وجوب تمامی را که برای مرید اقامه عشرة بود را در حق او جاری کنیم ، بلکه این شخص در این صورت که یک یا دو ساعت کم است ، کمتر از ده روز است و علی القاعده باید نمازش قصر باشد  ، چون در کمتر از این عرض کردیم به لسان تنزیل شارع اقامه مقیم اقل از عشرة را به منزله عدم اقامه فرض کرده است ، از نظر عرفی عرض کردیم اقامه تا پنج روز کأن لم یکن است ولی زائد بر پنج روز از نظر عرف اقامه صدق می کند ولی از نظر شارع تا ده روز نشود اقامه صدق نمی کند ، لذا دون عشرة از نظر شارع به لسان تنزیل به منزله من لیس بمقیم است و مسافری که اقامه در حق او محقق نشده باشد این عنوان مسافر تنزیلاً در حق او صادق است لهذا یجب علیه القصر ، در موردی که شک کنیم که آیا عنوان مسافر را پیدا کرده است یا نه ، منشاء شک ما اینست که اگر یک یا دو ساعت کم باشد آیا یوم محقق شده است یا نشده است ، اگر شک کردیم اصل جاری در اینجا بنابر مسلک قائلان به تخصیص یا تخصص در مورد اقامه عشرة از جاری کل مسافرٍ یقصر است و بنابر مشرب ما کل مکلفٍ یتم است ، لذا بنابر مسلک آنها باید نماز را قصر بخواند ولی طبق بیان ما باید نماز را تمام بخواند .

اما بحث امروز ما که ورود در مسأله جدید است ، چون در مسأله اقامه عشرة چند چیز بحث شد ، یکی اینکه عنوان عشرة ایام به چه عنوان است ،آیا عشرة ایام لیالی هم داخلند یا خیر؟ گفتیم لیله اولی یا لیله اخیره دخالتی ندارد همان طور که مرحوم سید در عروه هم همین طور فرموده اند .

 مراد از یوم در مورد بحث چیست؟

بحث دومی که در اینجا مطرح است اینست که مراد از یوم در اینجا چیست؟

 به طور کل زمان در باب احکام آنجایی که زمان آمده است مثل یوم و لیل ، اینها سه نحو ممکن بود اخذ شود ، تارةً زمان به عنوان موضوع و اخری به عنوان ظرف و ثالثة به عنوان محدد وقت ، ما اگر بخواهیم وقت را تعیین کنیم حسب ضابط با یک عناوینی می توانیم تعیین کنیم ، حال یوم در ما نحن فیه چگونه است و کلمه یوم از نظر لغت برای چه معنایی وضع شده است و در اصطلاح عرف متشرعه یوم به چه چیز گفته می شود ، آیا یوم عبارتست از مجموع زمان از ابتداء طلوع شمس تا غروب شمس ، این یک قول و استعمال هم شده است ؛ یا یوم عبارتست از طلوع شمس تا غروب شمس این هم هم استعمال شده است و هم یک احتمال است ؛ یا اینکه اوسع از این همان گونه که از طلوع شمس تا مغرب یا طلوع شمس تا مغرب بلکه از اوائل صبح هم تا مغرب حساب کنیم باز خودش یوم است .

ظاهراً از نظر استعمال گاهی از اوقات وقتی یوم گفته می شود شب هم داخل در مفهوم یوم است ، منظور از یوم یعنی شبانه روز ، و اخری استعمال می شود یوم در مقابل شب مثلاً اگر گفته می شود ایام تشریق ، ایام تشریق اختصاص ندارد به ایام تشریق بلکه لیالی هم در ایام داخلند ، لذا همان حرمتی را که ایام دارد آن احترام و حرمت را لیالی هم دارد ، ولی گاهی از ایام است که یوم در مقابل لیل است ، مثلاً یوم الجمعه در مقابل لیله جمعه ، اعمال وارده در شب جمعه غیر از اعمال وارده در روز جمعه است ، لذا دعاء کمیل در شب جمعه است ولی نماز جمعه در روز جمعه است ، اینجا یوم در مقابل لیل است ، و گاهی از اوقات یوم در بعض روز هم استعمال می شود ، اگر کسی به عنوان اجیر می گویند یک روز اجیر شود که کار کند ، چند ساعت کار می کند؟ از اول طلوع شمس تا غروب شمس است؟ خیر متعارف الآن هشت ساعت است ، در سابق ده یا یازده ساعت ، این گونه نبود که از طلوع شمس تا غروب شمس باشد ، پس در اصطلاح متشرعه حتی گاهی این تعابیر هست که گاهی از اوقات به معظم یوم هم اطلاق یوم شده است ، این  از نظر استعمالات متعدده ای است که وارد شده است ، ولی از نظر لغت کلمه یوم در معنای حقیقی آن همان طلوع فجر است تا غروب ، این یوم ، چون ظرف زمان یا لیل است یعنی جائی که شمس نباشد ، یعنی اضائه شمس نباشد ، ضوء و اضائه شمس از طلوع فجر تا غروب است ، این مجموعه از زمان از این ابتداء تا این انتهاء به عنوان یوم است ، مقابل و به عنوان لیل ، این معنای حقیقی یوم است ، در نظر عرف یک مقداری سعه داده اند علاوه بر اینکه این معنای حقیقی در محاورات عرفیه می شود اراده شود یک مقداری توسعه در معنای حقیقی داده اند و گفته اند یوم کما اینکه یصدق علی مجموع الزمان من ابتداء طلوع الفجر الی غروب الشمس کذلک یصدق من طلوع الشمس الی غروبها ، این سعه ای است که از نظر عرف داده شده است ، آیا میزان در اینجا چیست ؟ آیا باید معنای حقیقی رعایت شود یا اینکه معنا اعم از معنای حقیقی و معنای عرفی ؟

 کلام صاحب جواهر در مورد معنای یوم

صاحب جواهر عبارتی دارند ؛ « و إن كان اليوم حقيقة من طلوع الفجر الحقيقي إلا أنه يصدق إقامة عشرة أيام كعمل الأجير يوما من طلوع الشمس الى المغرب » واضح است که این معنای حقیقی نیست همان معنای عرفی است کأنه عرف اهل مسامحه است آن دقتی که در توجه عقل است آن دقائق را اهل عرف ندارند ما بالدقة العقلیه وقتی عنوان یوم را نظر می کنیم در مقابل لیل است ، مجموعه حرکت وضعی که کره زمین دارد مقداری از آن به عنوان لیل است و در مقابل او به عنوان نهار ، حسب قرب و بعد به خظ استواء فرق می کند ، در بعض از جاها مثلاً سه ساعت روز داریم و یا در بعضی از جاها سه ساعت شب داریم ، این بر اساس چیست؟ از نظر عقل می گوید آن حرکت موقعی که آن قسمت از کره زمین که در مقابل تابش شمس باشد تعبیر می کنند به روز ، آن مقداری که در جهت مخالف او قرار گرفته باشد تعبیر می کنند به شب ، پس عنوان لیل در مقام اینست که معرضیت کره زمین در مقابل تابش شمس و اضائه شمس باشد ، در مقابل آن مقداری که از کره که در جهت معرضیت این اضائه قرار نگرفته است تعبیر می کنند به لیل ، این از نظر دقت عقلی ، پس بالدقة العقلیه موقعی که طلوع فجر می شود یعنی این قسمت از زمین در معرض اضائه شمس و ضوء شمس نیست ، این داخل در لیل می شود ، پس از اول طلوع فجر در معرض این اضائه قرار گرفته است ، تا غروب شمس این اضائه هست ، پس عنوان یوم از این اول تا انتها است ، اما عرف می گوید کما اینکه از اول طلوع فجر صادق است یک مقداری جلوتر هم آمدیم این هم داخل در دائره عنوان یوم است و بدایت یوم را می توانیم از اینجا هم حساب کنیم ، کما یصدق بدایت الیوم من طلوع الفجر الصادق کذلک یصدق بدایت الیوم من طلوع الشمس ، این عبارت مرحوم صاحب جواهر است ، یعنی کما اینکه یصدق اقامة عشرة ایام یوماً من طلوع الشمس الی المغرب حسب صدق عرفی فإنه یصدق علیه حقیقةً یعنی حقیقةً عرفیه علیه عمل یوم و  إن کان لا یصدق علیه عملٌ فی الیوم الحقیقی ، به معنای حقیقی لغوی عمل یوم صدق نمی کند من طلوع الشمس بلکه کم دارد زیرا از طلوع فجر صادق تا طلوع شمس این مقدار کم است اما از نظر صدق عرفی صدق هست ، مثالی این را فرموده اند در مقابلش « و مثله مبيت ليلة و إن لم يستوعبها من غروب الشمس الى طلوع الفجر » این خیلی دخالت دارد در فقه ، مثلاً در باب مبیت منی به جای مبیت می شود مشغول ذکر و عبادت باشد در مکه ، اگر ما لیل را به عنوان ابتداء مغرب قرار بدهیم تا طلوع فجر صادق باید کل این وقت را درک کند ، لذا حسب الاحتیاط کسانی که گفته اند باید عبادت کنند همین گونه فتوی داده اند ، ولی اگر ما نظر عرفی را در نظر گرفتیم اگر مقداری هم از مغرب گذشته باشد به مکه بیاید و تا طلوع فجر در آنجا باشد صدق می کند که لیله را در آنجا درک کرده است و لیله عبادت را در آنجا بوده است ، یا در باب قسم .

در جمله دیگر باز صاحب جواهر دارند که : « ضرورة عدم صدق إقامة اليوم عرفا عند إرادة المداقة( دقت عقلیه) إلا مع استيعابه تماما و إن أطلق على فائت الساعة و الدقيقة فهو من مسامحات العرف و تنزيل الفائت كالموجود باعتبار قيام الأغلب … » اهل العرف اهل المسامحه و لهذا ینزل الفائة بمقدار ساعة أو ساعتین منزلة الواجد ، و قال فی آخر کلامه «مضافا الى أصالة القصر في المقام التي ينبغي الاقتصار في الخروج منها على المتيقن » که ایشان حسب مشهور قائل شده اند به اینکه به عموم کل مسافر یقصر نسبت به قدر متیقن اخذ می کنیم و در موارد مشکوک از او رفع ید نمی کنیم ، این حاصل فرمایش ایشان است .

کلامی که مرحوم آقا به مرحوم صاحب جواهر نسبت داده اند ولی در  عبارت صاحب جواهر این جمله نیست

مرحوم آقای میلانی(رض) به بزرگوار صاحب جواهر این چنین نسبت می دهند که ایشان قائل شده اند به اینکه کلمه یوم حقیقت عرفیه شده است بر مجموع زمان از طلوع شمس الی غروب شمس ولی در عبارت صاحب جواهر چیزی به عنوان حقیقت عرفیه نیامده است ، فقط چیزی که هست اینست که در عبارت ایشان عنوان اطلاق است ولی این اطلاق به عنوان اطلاق حقیقی باشد که بشود حقیقت عرفیه این را از کجا می توانیم بگوئیم ، علی الخصوص در مورد عبارت آخر ایشان که دارند فهو من مسامحات العرفیه ، این بیان مسامحه عرفی بود خیلی با حقیقت عرفیه بودن سازش ندارد ، ایشان قائل به حقیقت عرفیه باشد یا نباشد ، یک احتمال اینست که یوم از اول طلوع شمس باشد تا غروب شمس ، این به عنوان حقیقت عرفیه باشد که صدق عرف می کند از نظر حقیقت ثانویه در مقابل حقیقت عرفیه یا اینکه اطلاق حقیقی نباشد مسامحی مجازی است و لکن چون عرف اهل مسامحه است مجازاً بر یوم همان گونه که از طلوع فجر تا مغرب را یوم می داند از طلوع شمس تا مغرب را هم یوم می داند ، این احتمال در اینجا وجود دارد .

نتیجه بحث : یوم من بدایة طلوع الشمس الی غروبها

پس احتمال اول اینکه یوم موضوعٌ لغةً من بدایة طلوع الفجر الی غروب الشمس ، احتمال دوم أن یکون الیوم اعم من بدایة الفجر الی غروب الشمس و من طلوع الشمس الی غروبها .

 احتمال سوم در مورد کلمه یوم : من الالفاظ المستعمل الاستعمال التشکیکی

احتمال ثالث ، من الالفاظ المستعمل الاستعمال التشکیکی کأنه نظیر کلمة نور ، فإنه یطلق علی نور الشمس و نور السراج و نور البعض الحیوان ، که همان کرم شب تاب باشد ، اما کلهم نور بمعنی ما هو ظاهرٌ بنفسه و مظهرٌ لغیره و لکن الاتفاوت بین الافراد موجود علی سبیل تشکیک و فی ما نحن فیه یکون کلمة یوم ایضاً هکذا ، یعنی الیوم قد یطلق علی مجموع ما بین طلوع الفجر الی غروب الشمس ، باستعمال الحقیقی حسب الوضع اللغوی و کذلک باستعمال الحقیقی و الوضع اللغوی یطلق علی ما بین طلوع الشمس الی  غروبها ، و یطلق علی اکثر من طلوع الشمس یعنی اقل من ساعة أو ساعتین من الیوم الی غروب الشمس ،  اگر ما در کلمه یوم معنای تشکیک را قبول کردیم و پذیرفتیم که به عنوان یک ماهیت مشککه است یعنی مجموع زمانی که خللی در میان واقع نشود مثل مشی مثلاً ، الآن در فقه در رابطه با هشت فرسخ که بیان شده بود به مسیر یومین ، مسیر یومین معنایش اینست که از اول طلوع فجر همین طور حرکت کند تا مغرب ،  اینست معنای آن ؟ گفتیم ابداً این معنا مراد نیست ، در بین گاهی استراحت می کند ، غذا می خورد نماز می خواند ، منظور اینست که سکونی که به معنای عدم حرکت باشد برای او این حاصل نشود ، با اینکه سکونات جزئیه ای در اینجا دارد ، یوم هم همین طور از قبیل مشی باشد یعنی معظم روز را در آنجا باشد ، با قصد ؛ اگر معظم روز را در آن مکان مع النیة بود یصدق علیه أنه اقام یوماً ، پس فی صدق الاقامة یوم لا یلزم أن یکون من بدایة طلوع الفجر الی غروب الشمس بل کما یکفی من طلوع الشمس الی غروبها یکفی ایضاً اقامة معظم الیوم فی مکان الخاص مع النیة یصدق علیه أنه اقام فیه یوماً ؛ اگر این گونه بگوئیم می شود مشترک لفظی این حاصل احتمالات در مسأله است و بیانی که از مرحوم صاحب جواهر در اینجا نقل شد .

واضح است که در اینجا کمتر از روز را کسی قائل نشده است الا صاحب مدارک از بعضی از مشایخشان نقل کرده اند و الا مشهور و معروف فقهاء می فرمایند از طلوع شمس باید باشد تا غروب شمس و عده ای هم قائلند که از طلوع فجر تا غروب شمس ، که احتیاط هم در همین است ، پس بحث یوم که از کجا شروع می شود حسب بیانی که الآن شده است سه احتمال است ولی آن احتمال تشکیک را عرض کردیم خلاف آن چیزی است که فقهاء فرموده اند ، این در معنای یوم .

آیا تلفیق در یوم متصور است یا نه؟

 إنما الکلام در اینست در صدق عنوان یوم تلفیق متصور است یا نیست؟ چون مسافرین که وارد بلدی می شوند و قصد اقامه عشره می کنند همه این گونه نیست که طلوع فجر وارد شوند ، یا همه رأس طلوع شمس وارد شوند ، اینها در اثناء روز وارد می شوند ، آیا تلفیق معقول و صحیح است که ما این مقدار از روز را که آمدیم حساب کنیم و کسری آن را از روز یازدهم جبران کنیم ، یا تلفیق صحیح نیست به این معنا که امروز که آمده است ولو اینکه ده ساعت هم در اینجا باشد نباید حساب کنیم ، روز باید از فردا حساب شود ، یعنی غیر از امروز باید ده روز بماند که نتیجةً روز یازدهم را هم باید تمام کند چون امروز حساب نمی شود ، اگر روز یازدهم را ماند می گویند ده روز ماند .

کسانی که تلفیق را قبول ندارند می گویند شخص باید ده روز کامل شخص در یک مکان باشد ، به این معنا که ده روز از طلوع شمس تا غروب ، پس امروز که طلوع ندارد یا روز آخری که تا غروب نمی ماند نه امروز حساب می شود و نه روز آخر را ، میان روز ورود تا روز خروج اگر ده روز هست نماز مجموع را تمام بخواند و اگر ده روز نمی ماند ولو اینکه اگر روز ورود با روز خروج ضمیمه بشود می شود ده روز فائده ندارد و باید کلاً نماز را قصر بخواند ، اما مشهور و معروف که تلفیق را قبول کرده اند می فرمایند هر مقدار از روز را که آمد این را حساب کند ، کسري آن را از روز آخر جبران کند ، مثلاً بعد از این روز نه روز دیگر تماماً می ماند و از روز یازدهم چند ساعت کسري را از روز یازدهم جبران کند .

 کلام مرحوم علامه در مورد اینکه روز ورود و روز خروج از ایام عشره حساب نمی شود.

 در اینجا عبارتی مرحوم علامه بیان فرموده اند که صاحب جواهر هم به تبع مرحوم علامه آن عبارت را بیان می کنند و اشکال کرده اند در اینکه روز اول و روز آخر را نباید حساب کنیم به عنوان عشرة ایام ، ایشان می فرمایند :« یشکل احتساب یومی الدخول و الخروج لأنهما من نهایة السفر و بدایته » می فرمایند روز اول که یوم الدخول است و یوم آخر که روز خروج از محل اقامه است این دو روز را نمی شود حساب کرد ، زیرا روز اولی که وارد شده است روز پایان و آخر و غایت سفر است فلا یحسب من ایام عشرة ایام ، و کذلک یوم الخروج من محل الاقامة ایضاً لا یجسب لأنه یوم بدایة السفر الآتی و سفر الجدید من محل الاقامه فلا یحسب ، فعلی هذا یوم الورود و یوم الخروج این دو روز از ایام اقامه عشرة نیست ، دلیلشان اینست که « بدایته لاشتغاله في الأول بأسباب الإقامة و في الأخيرة بالسفر» روز اول به تعبیر ما دنبال مسافرخانه است و مکان و امثال ذلک هنوز اقامه نشده است ، روز آخر هم که دنبال بلیط و تهیه وسیله نقلیه برای رفتن .

 کلام مرحوم صاحب مدارک در اینکه نصفی الیومین لا یکون یوماً

 در ادامه صاحب مدارک می فرمایند :« اقوی أن الیوم الدخول و الخروج من محل الاقامه لا یحسب له  لإن نصفی الیومین لا یسمی یوماً » ، نصف از دو روز به عنوان یک روز نسیت بلکه نصف دو روز نصف دو روز است و میزان اقامه عشرة ایام بود یعنی ده روز کامل ، این شخص عشره کامل زمانی است که بین دو روز دخول و خروج ده روز متخلل شده باشد ، اما این کلام درست است یا نه ، انشاء الله عرض می کنیم ، فرمایشی از مرحوم شیخ انصاری است که فرمایش ایشان را رد می کند و اما بعد اشکالی است که بر اساس آن اشکال فرمایش شیخ انصاری را هم ما نمی توانیم قبول کنیم ، توضیح مطلب انشاء الله فردا .

 و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین