صلاة مسافر . خارج فقه . کتاب الصلاة .

جلسه 184 صلاة مسافر

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                  و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .   تتمه ای از بحث قبل است که یکی از اقوال در مسأله این بود که یوم یا بعض یوم محاسبه...

Cover

جلسه 184 صلاة مسافر

آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)

00:00 00:00

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                 

و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .  

تتمه ای از بحث قبل است که یکی از اقوال در مسأله این بود که یوم یا بعض یوم محاسبه نشود ، عرض کردیم که اینها سه دلیل ادعا کرده اند و هر سه دلیل را هم رد کردیم .

قول دوم : بعض یا معظم یوم به عنوان یوم حساب می شود.

 اما کسانی که گفته بودند بعض یوم یا معظم یوم حساب می شوند اینها هم سه دلیل دارند ، دلیل اول آنها اینست که گفته اند اگر کسی در اثناء یوم وارد شد و از ساعتی که وارد شد قطعاً باید نماز را تمام بخواند ، لازم نیست که این روز رد شود و از فردا نماز را تمام بخواند ، به مجرد الورود فی یوم الذی یرید الاقامه فیه عشرة ایام ، به مجرد ورود ولو بعد از طلوع الشمس یجب علیه التمام ، و هذا دلیلٌ علی أن هذا الیوم یحسب له یوماً کاملاً .

 دلیل دوم 

دلیل دومی که اقامه شده است که بعض یوم یا معظم یوم کفایت می کند ، اینست که از نظر اطلاقات عرفیه به بعض یوم یوم گفته می شود ، به معظم یوم بسیار واضح است که گفته می شود یوم ، مثلاً اگر در عرف الآن کسی از ساعت هشت صبح کار کند تا ساعت چهار بعد از ظهر با اینکه چند ساعت از روز را کار نکرده است می گوید من یک روز کامل کار کرده ام ، کأنه حقیقت عرفیه شده است کلمه یوم در اعم از یوم کامل از طلوع فجر یا طلوع شمس تا غروب و معظم یوم یا حتی نصف یوم ، اطلاق یوم عند العرف می شود ، اگر این چنین است پس اگر کسی در معظم یوم در جایی ماند با قصد عشرة ، آن مقداری که به عنوان معظم یوم یا کمتر از معظم یوم ماند به عنوان یک روز حساب می شود ، این هم دلیل دوم .

دلیل سوم :

دلیل سومی که در اینجا هست که مقداری سبقه حکمی و فلسفی داشت ، که بنده هم مقداری مطلب را توسعه دادم این بود که فرموده بودند زمان مانند مکان دارای اتصال است و وحدت زمان یا وحدت مکان را فرمودند از ناحیه همین اتصال است که بنده عرض کردم اینجا از ناحیه اتصال نیست ، چون بحث زمان است ، حقیقت زمان شیئی است که متجدد الذات است ، یعنی نحوه وجود او وجود تجددی است هر آن از بین نرود آن بعدی نمی آید ، مجموعه آنات هر حدی اسمی دارد ، حدود جزئیه و صغار او به عنوان ثانیه تعبیر می شود ، بیشتر از او تعبیر به دقیقه می شود ، بعد از او ساعت و .. کأنه کلمه زمان به نحو تشکیک بر این عناوین و اسامی اطلاق می شود ، یا این گونه باید بگوئیم .

یا اینکه بگوئیم به نحو مشترک لفظی بر اینها اطلاق می شود چون هر حدی و هر عنوانی از اینها غیر دیگری است ، تشکیک در اینجا بهتر است که در ماهیت زمان همه اینها مشترکند و لیکن این به شدت و ضعف و نقص و تمام ، اولیت و آخریت اولویت و عدم اولویت انحاء تشکیک در اینجا متصور است ، زمان سابق یعنی آنات دیروز نسبت به آنات امروز اولند ، آنات اول روز بر آنات اثناء یوم تقدم دارد ، ثانیه مقدم است بر دقائق ، دقائق مقدم است بر ساعت و ساعت مقدم است بر یوم یا لیل یا اسبوع یا شهر یا سنه ، اینها همه عناوینی هستند که از نظر عنوان با هم مختلفند ولی به لحاظ حقیقت ، اختلاف این عناوین که عرض کردم در اینجا تشکیک راه دارد ، اینها ما به الاشتراکشان زمان است ، ما به الامتیازشان هم زمان است ، لذا بنابر این اطلاقشان به نحو تشکیک باید باشد و تردید در این جهت هم نباید بشود ، تردیدی بیان کرده اند و لکن تردید نیست اطلاق اطلاق تشکیکی است ، این حقیقت زمان است ، حال جهت اتصالشان به خود اینها نیست زیرا اینها متصرم الذات هستند ، چیزی که تصرم و تجدد ذاتی اوست معنا ندارد متصل باشد ، جهت وحدت و اتصال آنها به نفس حاکم بر اینها چون زمان هم نفس دارد ، مکان هم نفس دارد ، وحدت اینها و تشخص اینها به نفس حاکم بر اینهاست که آن نفس مایه وحدت و اتصال اینهاست ، علی ای حالٍ اگر حقیقت زمان اینست و از نظر عقلی متصل واحدند و اختلافشان به نحو تشکیک است کلمه یوم کما اینکه یطلق علی یوم من اول الفجر أو الطلوع الی غروبها کذلک یطلق عنوان یوم بر جزئیات او ، این اطلاق هست ، نهایت یوم اطلاق تشکیکی دارد ، یوم من طلوع الفجر الی الغروب یوم است و لکن یوم تام ، لهذا وصف تمام در اینجا می آید و می گوید یک روز کامل ، ولی اگر بعض روز باشد می گوید یک روز ولی عنوان وصف تمام را نمی آورد اما اطلاق یوم را می کند ، پس این هم یومٌ ، هشت ساعت از روز هم یومٌ اما یوم کامل نیست ، یوم کامل مثلاً دوازده ساعت است ، یوم کامل از طلوع فجر یا شمس تا غروب است .

تا اینجا باید با این بیان وجه سوم روشن بشود فکما اینکه اطلاق یوم علی الیوم تماماً می شود اطلاق یوم علی معظم الیوم أو بعض الیوم ایضاً می شود بما أنه متصلٌ واحد ، فلمکان اتصاله و وحدته یطلق الیوم علی ابعاض الیوم کما یطلق علی الیوم تماماً ، این حاصل وجه سوم .

رد بر این وجه ثلاثه برای اثبات قول دوم

این سه دلیل بیان رد این را بیان نفرمودند ، ولی بنده از فرمایش خودشان استفاده می کنم که همه این وجه ثلاثه به یک بیان رد می شود و آن اینست که همه این حرفها در جایی خوب است که عنوان یوم به عنوان ظرف یا به عنوان محمول مخصوصاً در موضوع حکم ما اخذ شده باشد ، یعنی در موضوع حکم به وجوب اتمام لمن یرید الاقامه عشرة ایام عنوان یوم محمول باشد برای حکم به وجوب تمام در این عشرة ، یا به عنوان ظرف باشد در این حکم به وجوب تمام ، و لکن عرض کردیم که زمان در ما نحن فیه به عنوان محدد است ، زمان به عنوان حد برای موضوع  این حکم قرار گرفته است و به عنوان حد در موضوع حکم اخذ شده است ، اگر به عنوان حد باشد پس بناءً علی هذا خود یوم اگر اطلاقش به کمتر از یک روز باشد آن حد حاصل نشده است ، اگر هشت ساعت از روز را درک کرده باشد ، مرحوم صاحب جواهر در متأخرین و مرحوم وحید بهبهانی از متقدمین قائلند به اینکه معظم یوم به عنوان یوم کامل حساب می شود ، لذا اگر کسی ساعت ده به جایی وارد شد تا آخر شب می شود یک روز ، لازم نیست از روز یازدهم این چند ساعت را ضمیمه کند ، تلفیق لازم نیست ، این کلام را ما با این بیان نمی توانیم قبول کنیم زیرا یوم به عنوان ظرف نیست کما اینکه یوم به عنوان محمولی در اینجا نیست ، اگر به عنوان محمول اخذ بشود یا به عنوان ظرف این کلام جا داشت  ولی یوم به عنوان حد است از مقدار از زمان ، آن مقدار از زمانی که لازم است تحت عنوان یوم به ما معرفی کرده اند ، مقدار زمانی که باید شخص مسافر باید نماز را تمام بخواند ، عبارتست از مقدار زمانی ده روز ، مقدار زمان ده روز آیا به کمتر از یک روز گفته می شود؟ خیر گفته نمی شود پس الآن کسی اگر هشت ساعت از یک روز را بود دوازده ساعت از یک روز را استیفاء نکرده است ، پس بر این اساس باید به مقدار بعض یوم ما به عنوان یک یوم معامله نکنیم ، باید آن مقداری که کم است را از روز یازدهم جبران کنیم ، که نتیجه اش تلفیق است ، پس بنابر این این سه وجه که برای کفایت معظم الیوم که مرحوم صاحب جواهر و مرحوم وحید بهبهانی تمایل به این قول دارند ، این وجوه ثلاثه در صورتی خوب است که زمان به عنوان محمول در موضوع اخذ شود به وجود محمولی یا زمان به معنا ظرف اخذ شود در موضوع ، لکن اگر زمان به عنوان محدد اخذ شود بعض کفایت نمی کند بلکه معظم هم کفایت نمی کند ، هر مقدار که کم شد باید به این مقدار از آخر جبران کنیم ، بنابر این اگر کسی ساعت هشت صبح وارد مشهد شد و قصد اقامه دارد باید تا هشت روز یازدهم در مشهد بماند ، این مطلبی که هست .

کلام صاحب جواهر در اینکه یوم حقیقت عرفیه است و عرف معظم الیوم را یوم می داند

لکن بعضی ادعا کرده اند که اگر ما گفتیم یوم حقیقت عرفیه دارد در معظم الیوم که مرحوم صاحب جواهر هم به همین جهت سراغ این معنا رفته است و قائل به کفایت معظم الیوم شده اند ، اگر یوم را ما بگوئیم از نظر ضبط لغوی عبارتست از طلوع فجر تا غروب ، یا بگوئیم از طلوع شمس تا غروب ، ولی از نظر عرفی معظم الیوم یومٌ کامل ، لأن العرف یتسامح فیما لا یتسامح فیه العقل و الدقة ، پس بناءً علی هذا اگر ما چنین حقیقت عرفیه را نسبت به عنوان یوم قائل شدیم باید بگوئیم معظم الیوم کفایت کند ، این ادعا را صاحب جواهر دارند .

 جواب از صاحب جواهر

و لکن هر حقیقت عرفیه ای بدرد نمی خورد ، حقیقت عرفیه در صورتی فائده دارد که این معنای عرفی که در حقیقت بالنسبة الی معنا الموضوع له و الغوی معناً مجازی ، آن قدر استعمال بشود و غلبه استعمال پیدا کند که معنای حقیقی در حقیقت مهجور بشود ، که در مقام اطلاق معنای مجازی به ذهن بیاید ، در مطول دارد که در این موارد اگر کسی بخواهد معنای حقیقی را اراده کند باید نصب قرینه کند ، به این حد اگر برسد له وجهٌ و لکن واضح است که عنوان یوم چنین معنای عرفی که بالغ به این حد از غلبه استعمال و شیوع باشد که ما در عنوان کلمه یوم عند الاستماع همین معنای عرفی را بفهمیم و معنای لغوی به ذهن نیاید این چنین چیزی خلاف وجدان است ، این چنین چیزی وجود ندارد چون حسب استعمالاتی که کلمه یوم می شود می بینیم انحاء استعمال مختلف است ، لذا ما باید برگردیم به اینکه چه می شود کرد ، اگر ما باشیم و اطلاقات یوم ، اطلاق یوم عبارتست از طلوع شمس تا غروب ، کلمه یوم عند الاطلاق به حسب معنای لغوی از طلوع شمس است تا غروب ، کما اینکه از نظر اطلاق دلیل عنوان یوم لیالی اخذ نمی شود در ایام و لیل در معنای یوم اخذ نشده است ، و لکن این را باید تحقیق کنیم که آیا اولاً چنین اطلاقی هست و ثانیاً اگر این اطلاق باشد می تواند برای ما اثبات کند دائره یوم را .

نتیجه و خلاصه بحث

پس تا اینجا کسانی که می گفتند بعض الیوم اصلاً حساب نمی شود ، سه دلیلی که ذکر کردند رد شد ، کسانی که قائل شدند به اینکه یوم عبارتست از معظم الیوم یا بعض الیوم ، اینها هم سه دلیل داشتند که به وجه واحد ادله ثلاثه اینها رد شد حال ما باید ملاحظه کنیم که از ادله چه چیزی استفاده می شود و بعد ببنیم لیالی داخل در یوم هست یا نه؟ تا اینجا ما وجهی برای عدم تلفیق نداریم چون مقتضای این دو قول این بود که تلفیق لازم نیست ، ولی از اینجا اگر این دو دلیل رد شد آیا کفایت می کند که اولاً ما قائل به تلفیق بشویم و بعد از اینکه قائل به تلفیق شدیم باید بحث کنیم که آیا لیالی هم داخل در ایام هستند یا اینکه لیالی داخل نیستند ، لذا در اول بحث عرض کردیم که مرحوم سید در عروه فرموده بودند لیله اولی و اخیره داخل در این ده روز اقامت شخص نیست ، و همان را هم تقریب کردیم که لیل دخالتی ندارد ، این لیالی متوسطه در ایام عشره از این باب است که یوم بدون لیل تحقق پیدا نمی کند و قهراً داخل است ، و لیکن آنچه ملاک است روز است و لذا التزام دارند که اگر کسی به مقدار از ساعات روز در شب اقامت داشت حساب نمی شود .

 تحقیق این دو مطلب به طور مبسوط انشاء الله بعد .