صلاة مسافر . خارج فقه . کتاب الصلاة .

جلسه 183 صلاة مسافر

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                  و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .   خلاصه بحث در بحث اقامه عشرة ایام عرض کردیم که اقوال متعدد است ، قول مختار این شد که میزان...

Cover

جلسه 183 صلاة مسافر

آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)

00:00 00:00

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                 

و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .  

خلاصه بحث

در بحث اقامه عشرة ایام عرض کردیم که اقوال متعدد است ، قول مختار این شد که میزان عشرة ایام یوم به عنوان أنه محدد الوقت در اینجا اخذ شده است نه به وجود محمولی یا به عنوان مطلق ظرفیت و نتیجةً چون به عنوان محدد الوقت مأخذ در موضوع حکم است تلفیق نه تنها ممکن است بلکه لازم هم هست ، فعلی هذا فی أی ساعةٍ من ساعات الیوم ورد فی بلدةٍ و قصد اقامة فیه یحسب له و یتتمه بمقدار ما نقص من الیوم الحادی عشر .

قول دوم : اینکه بعض الیوم اصلاً محسوب نمی شود و دلیل بر آن

 در مقابل این قول یک قول این بود که بعض یوم اصلاً فائده ای ندارد ، و امروز ولو اینکه یک یا دو ساعت از روز گذشته است وارد شد امروز حساب نمی شود و از فردا باید ده روز را حساب کند ، این قول را هم عرض کردیم ولی دلیل برای آن ذکر نکردیم ، فعلاً وجوه ثلاثه ای که برای این وجه وجود دارد را عرض می کنیم و هر سه دلیل را هم به عون الله تبارک و تعالی رد خواهیم کرد .

دلیل اول

دلیل اول : اینست که گفته اند عنوان یوم اسم است برای مجموع ساعات من ابتداء طلوع الشمس الی غروبها ، لفظ موضوع للکل اگر در بعض استعمال شود استعمال مجازی است ، و از طرفی هم حقیقت عرفیه ای هم وجود ندارد که ادعا شود که معظم الیوم ایضاً عند العرف یومٌ ، فعلی هذا اگر حقیقت عرفیه ای نیست و عدول از معنای لغوی به معنای آخر هم بدون وجه معنا ندارد فعلی هذا این مقدار از یوم ولو کان معظم الیوم ایضاً اعتناء به او نمی شود و نباید حساب کرد .

جواب از این دلیل

جواب این وجه اینست که این دلیل مدعایشان را اثبات نمی کند که بعض الیوم کفایت نکند حتی اگر معظم الیوم باشد زیرا ما گرچه قبول داریم که یوم اسمٌ لمجوع الساعات منذ بدایة الطلوع الشمس الی غروبها و لکن از نظر عرف همان گونه که فعل واقع در کل مسند الی الکل است فعل واقع در بعض هم یسند الی الکل ، مثلاً اگر شخصی در یک روز کامل اشتغال به قرائت قرآن داشته باشد گفته می شود این شخص از طلوع شمس تا غروب تلاوت قرآن کرده است ، اگر در بعضی از ساعات روز تلاوت قرآن کند باز هم صحیح است که گفته شود که إنه قرأ فی هذا الیوم القرآن ، ولو اینکه در بعض یوم ، اسناد عرفی است ، و إن کان مجازاً بالنسبة الی موضوع له فی الغة و لکن الاسناد عرفاً صحیح ، فما ادعیتم من عدم کون الحقیقة العرفیه موجوداً خلاف الواقع ، بل الحقیقة العرفیه موجود فی امثال هذا الموارد  ، ما حقیقت عرفیه داریم ، یک یا دو مورد نیست .

 دلیل دوم

 دلیل دوم برای این قول که اگر روز اول که یوم الورود است اگر از ابتداء یوم نبود این یوم حساب نمی شود اینست که ادعا کرده اند که یوم الورود یوم السفر است ، یعنی یوم کان فیه السفر ، اگر یک ساعت بعد از روز وارد شد از او تعبیر می کنند به مقادرون ، از این عنوان که اگر در بعض روز وارد شد در فارسی گفته می شود که روز ورود مسافر است ، پس یوم السفر و یوم المسافر یصدق علیه ، اقامه در مقابل مسافرت است و مقیم در مقابل مسافر است ، اگر این در مقابل اوست پس این به عنوان یوم السفر مسمی است و یوم السفر لیست من ایام الاقامه ، ده روز باید اقامه داشته باشد ، یوم الاقامه در مقابل یوم السفر است ، فعلی هذا یوم السفر لا یحسب له و خارجٌ من عدد ایام الاقامه و هی العشرة .

 جواب از این وجه

این وجه هم صحیح نیست به این جهت که یک مغالطه ای در این جا واقع شده است و آن اینست که یوم الورود یوم السفر است ، تا اینجا درست است ، شما گفتید یوم الاقامه مغایر است با یوم السفر ، این مغالطه است ، چه کسی گفته است که یوم الاقامه مغایر با یوم السفر است ، اصلاً یک روز هم می شود یوم السفر باشد و هم یوم الاقامه باشد ، لحظه ای که وارد شد به اعتبار گذشته یوم السفر است ، دو ساعت در سفر بوده است الآن رسیده است ، از ابتداء طلوع شمس تا الآن در حال سفر بود پس امروز یوم السفر است به اعتبار این مقدار از زمان ، از این به بعد یوم الاقامه است یعنی یومی که قصد کرده است عشرة ایام را ، پس یوم واحد این گونه نیست ، یوم ظرف است برای وقوع این دو فعل ، فعل سفر و فعل اقامه ، همان گونه که می شود یک روز کامل یوم السفر باشد یا یک روز کامل یوم الاقامه باشد می شود یوم واحد بالنسبة به بعضی از اجزاء زمان یوم السفر باشد و نسبت به بعضی از ایام دیگر یوم الاقامه باشد ، پس این وجه هم فائده ندارد و اثبات مدعای ایشان را نمی کند .

دلیل سوم

 دلیل سومی هم که دارند اینست که گفته اند ما اگر در مورد یوم الورود بعد از طلوع شمس شک کردیم که باید نماز را تمام بخوانیم یا قصراً بخوانیم ، چرا شک کردیم ؟ زیرا شک کردیم که آیا می شود این روز را به عنوان ایام اقامه حساب کنیم یا نمی شود؟ منشأ شک فی أنه علینا القصر أو التمام هو الشک فی أن هذا الیوم من ایام الاقامه أم لا یحسب ، اینجا استصحاب وجوب قصر می کنیم ، اصل عدم کفایت امروز است به عنوان ایام عشرة ، شک داریم در اینکه هل هذا الیوم من ایام العشرة أم لا ؟ و نتیجةً نشک در اینکه هل یجب علینا التمام لو کان هذا الیوم من ایام الاقامه عشرة ایام أو القصر لو لم یکن من ذلک ، عند الشک یجب علینا القصر استصحاباً لحکم القصر ، لأن قبل ورود هذا الیوم الواجب علیه هو القصر ، الآن شک فی أنه یجب علیه القصر استمراراً ، یعنی یستمر وجوب القصر علیه أم لا یستمر و منشأ هذا الشک هو الشک فی أن هذا الیوم من ایام العشرة أم لا؟  الاصل جاری هنا هو استصحاب وجوب القصر ، پس بناءً علی هذا از این هم نتیجه می گیریم که در ظرف شک اگر دستمان از دلیل کوتاه شد شک می کنیم در اینکه امروز باید نماز را قصر بخوانیم یا تمام؟ چرا شک داریم ؟چون نمی دانیم امروز جزء ایام عشرة هست یا نه؟ استصحاب بقاء وجوب قصر می کنیم و نتیجةً می گوئیم باید نماز را قصر بخواند ، چه چیزی از این جریان استصحاب وجوب قصر می فهمیم ؟ اینکه پس این یوم به عنوان ایام عشرة محاسبه نمی شود ، این هم یک وجه ، حال کار نداریم که جریان این اصل و نتیجه گرفتن اینکه شما امروز را بخواهید بگوئید از ایام عشره نیست این در حقیقت لازم عقلی او می شود ، بعد از اینکه عقل ملاحظه کرد  به اینکه اگر این جزء ایام عشره نیست پس عشره را باید از فردا شروع کنیم این از لوازم عقلی اوست ، قطع نظر از این اشکال خواسته اند از این راه ثابت کنند .

جواب :

 در اینجا اولاً اصل جاری نیست لتعدد الموضوع ، بر فرض جریان اصل و صرف نظر از آن اشکال نتیجه اصل جاری وجوب تمام است نه وجوب قصر ؛ در اینجا استصحاب جاری نیست زیرا شما استصحاب کردید عدم کفایت این روز را برای ایام عشرة ایام و نتیجه گرفتید وجوب تمام را ، می گوئیم این استصحاب عدم کفایت امروز کجا حالت سابقه دارد؟ این روز که قبلاً وجود نداشت ، در باب استصحاب لابد من کون الموضوع فی القضیة المتیقنه و المشکوکه شیئاً واحداً ، وحدة الموضوع من شرائط جریان استصحاب ، الآن هذا القائل یقول بأن هذا الیوم نشک فی کفایته لکونها من ایام العشرة و عدم کونها من ایام العشرة و منشأ هذا الشک فی أنه یصدق علیه أنه یوم الاقامه أم لا؟ یقول باستصحاب عدم کفایة هذا الیوم لکونها من ایام العشرة ، نقول فی جوابه ، أن هذا الیوم بوصف أنه لا یکفی بکونها من ایام العشرة هل له حالةً سابقه؟ فی أی زمان کان هذا الیوم موجود و کنّا متیقنین بعدم کفایة هذا الیوم من ایام العشرة حتی نستصحب ، فلذا نقول أن هذا الیوم من الحوادث لا بقاء شئٍ کان قبلاً ، استصحاب هم ابقاء ما کان و هذا الیوم بما أنه زمان و امرٌ مستمرٌ تدریجی الحصول کیف یصح بأن نقول کان موجوداً فعند الشک عند البقاء نستصحب ، حادثٌ من الحوادث ، یعنی لا یتحقق فی حق هذا الزمان البقاء بل الزمان امره و شأنه تدریجی الحصول ، یعنی کل آنٍ یذهب و یأتی آنٌ آخر مکانه و یذهب و یأتی آنٌ ثالث و هکذا ، زمان آنات است و یوم هم عبارةٌ اخرای از مجموعه زمانی است که از اول طلوع شمس باشد تا غروب شمس ، این ثباتی ندارد و حالت ثابته ای ندارد که شما بخواهید استصحاب کنیم ، پس استصحاب گفتنی نیست ، ارکان استصحاب در اینجا معقول نیست ، متیقن سابق ما نداریم ، یوم بوصف أنه یومٌ کجا وجود داشت که ما بگوئیم یوم در سابق وجود داشت قطعاً قبل از امروز کفایت نداشت ، امروز شک کردیم در کفایت و عدم کفایت استصحاب عدم کفایت بکنیم ، امروز که اصلاً وجود سابق نداشت ، آنچه  که در سابق بود از بین رفت آنچه پیدا شده است امر جدیدی است و اگر هم کفایت بکند یک امر جدیدی است که کفایت می کند یا کفایت هم نکند شئ جدیدی است که کفایت نمی کند نه شیئی که سابقاً بوده است و کفایت نمی کند ، پس این حرف که در اینجا غلط است ، با قطع نظر از اینکه گفتیم اصل جاری در اینجا نمی شود استصحاب وجوب قصر باشد برای اینکه موضوعاً دو موضوع شده است ، آن موقعی که شما یقین به وجوب قصر داشتید در آنجا متعلق این حکم و موضوع آن حکم عبارت بود از صلاة قبل از این روز ، آن موقع حالت کونه مسافراً بود و الآن یصدق علیه بأنه مقیمٌ به اعتبار بعض الیوم ، بعد از اینکه صدق مقیم می کند این موضوع آخری است این موضوع سابق نیست ، پس جریان استصحاب همان طور که در سابق هم عرض کردیم که استصحاب گفتنی نیست ، شک در اینجا شک بدوی است .

اما اگر بر فرض که بعضی فرموده اند این چنین بگوئیم که شخص مقیم عشرة ایام تخصیصاً یجب علیه التمام لا تخصصاً ، تحقیقاً أو حکومةً ، کسی که قصد اقامه عشره دارد بعضی از بزرگان فرمودند این مسافر است ، در عبارات زیادی از قدماء این عبارت وجود دارد که می فرماید این شخصی که اقامه عشره می کند ، اقامه عشرة مانع وجوب قصر است نه قاطع ، لذا بین این دو عنوان فرق است ، هل اقامة عشرة ایام فی مکانٍ قاطعٌ أم مانعٌ ؟ کسانی که قائلند به اینکه عنوان مسافر بودن به اقامه عشرة از بین نمی رود اقامه عشره می شود مانع ، یعنی موضوع وجوب قصر که عبارتست از مسافر موجود است و لکن شارع در رابطه با این مورد آمده است تخصیص زده است حکم را یعنی با اینکه شخص قاصد اقامه عشرة مسافرٌ معذلک یجب علیه التمام ، تخصیصاً حکم وجوب قصر برداشته می شود ، حال اگر گفتیم مسافر است و این گونه بخواهیم اصل را جاری کنیم ، بگوئیم کل من سافر قصر (عام) خرج از تحت این عام کسی که ناوی عشرة ایام تماماً باشد ، این مخصص مخصص منفصل است ، ناوی تسعة ایام و نصف که محل بحث ماست ما شک داریم که آیا این هم خارج شده است از کل من سافر قصر یا خارج نیست از تحت او؟ اینجا باید علی القاعده تمسک به عموم عام بکنیم ، در باب عام مخصَّص به مخصِّص منفصل اگر شک در مصداقیت شیئی برای مخصِّص کردیم نمی توانیم ما به دلیل مخصص تمسک کنیم بلکه باید به قدر متقین اکتفاء کنیم و زائد بر قدر متیقن داخل در تحت همان عام می ماند ، فعلی هذا عموم کل من سافر قصر شامل حال این شخص می شود که بحث دوران امر بین اقل و اکثر می آید ، اقل و اکثر استقلالی هم  می شود که ما باید به همان متقین اکتفاء کنیم و زائد بر قدر متیقن باقی می ماند در تحت همان عمومات اولیه ، پس بناءً علی اینکه ناوی عشرة ایام به دلیل خاص از عموم کل من سافر قصر خارج شده باشد طبق این مبنا باب جریان اصل نیست ، بلکه باید به عمومات وارده در مقام تمسک کنیم و تمسک به اصل اجنبی است ، پس اینکه قائل ادعا کرد که ما تمسک به اصل می کنیم طبق این مبنا هم اصلاً جایی ندارد .

اما بنابر مسلکی که ما اختیار کردیم که اقامه عشرة ایام قاطعٌ للسفر لا أنه مانعٌ یعنی به تحقق اقامه اصلاً عنوان مسافر قطع می شود ، اولاً این گونه عرض کردیم که عنوان ضارب فی الارض را ندارد ، که ضرب فی الارض با تحقق اقامه عشرة ایام بلکه کمتر از عشرة ایام ، خمسة ایام هم ضرب فی الارض ندارد ، بر فرض هم ما از این رفع ید کنیم ، روایتی که دلالت بر تنزیل داشت که کسی قبل از یوم ترویه عشرة ایام مقیم مکه باشد به منزله اهل مکه است ، از این راه تنزیل هم وارد بشوید به لسان حکومت قاصد اقامه عشرة مسافر نیست ، پس یا تحقیقاً قاصد اقامه عشرة خارج می شود از عنوان مسافر ، کما هو المختار، أو تنزیلاً به لسان الشارع و به لسان حکومت در حقیقت خارج است ، و علی کلا التقدیرین بعد از آنکه مسافر نبود ، وجوب تمام به مقتضای حکم اولی است ، حال می آئیم در اینجا یوم الشک که یوم الورود بعد از طلوع شمس است شک در این داریم که أنه مقیمٌ أم لا؟ هل یتحقق بوروده فی بعض الیوم أنه مقیمٌ فی نفس هذا الیوم أم لا یتحقق هذا العنوان ؟ اذا شککنا اصل عدم تحقق این عنوان است ، اگر اصل عدم تحقق این عنوان است ، اصل اولی وجوب تمام است ، عرض کردیم این که در مدت اقامه شخص نماز را تمام می خواند نه به عنوان اینکه اقامه عشرة موضوع باشد برای وجوب تمام ، بلکه اقامه عشرة موجب می شود که عنوان مسافر از بین برود و قاطع عنوان مسافر است وقتی عنوان مسافر را نداشت کل مکلفٍ یجب علیه التمام به دلیل اولی باید نماز را تمام بخواند ، الآن ما شک داریم که آیا قاطع از عنوان مسافر پیدا شده است یا نه ؟ حالت سابقه او عنوان مسافر بوده است ، الآن شک داریم که قاطعی پیدا شده یا نه استصحاب بقاء همان عنوان قبلی را می کنیم که وجوب قصر ؟ الآن شک داریم که این عنوان مسافر بودن زائل شده است یا نه استصحاب بقاء او را می کنیم و یجب علیه القصر .

اما آیا می توانیم استصحاب مسافرت بکنیم یا نه؟ در ابتداء بحث دیروز عرض کردیم که استصحاب مسافرت در اینجا نمی شود زیرا به مجرد اینکه این شخص در اینجا قصد اقامه کرد مقیم عنوانی است مضاد با عنوان مسافر ، پس آن جایی که این مسافر بود قبل از چنین نیتی بود ، الآن نیت کرده است ولی فی بعض الیوم ، الناوی فی اثناء الیوم للاقامة عشرة ایام هل یصدق أنه مسافرٌ أو یصدق بأنه مقیمٌ؟ عرفاً یصدق أنه مقیمٌ و عنوان المقیم فی مقابل عنوان المسافر ، فالعنوان المسافر الذی کان موضوعاً لوجوب القصر قد نقطع بذهابه ، و العنوان الموجود عنوان المقیم ، عنوان نقطع بتحققه و حدوثه و حکم هذین العنوانین یختلف معها ، عنوان مقیم ضد عنوان مسافر است و حکم ضدان هم متضادان هستند ، حکم مسافر وجوب قصر است و حکم مقیم وجوب تمام است لذا استصحاب وجوب قصر یا استصحاب موضوعی مسافر هیچ کدام در اینجا گفتنی نیست همانطور که دیروز عرض کردیم ، ممکن است بدواً به نظر برسد ولی عرض کردیم به تحقیق هیچ کدام درست نیست و هر دو غلط است ؛ اما استصحاب حکمی که وجوب القصر باشد ، وجوب القصر روی عنوان مسافر رفته بود و این مقیم است ، اما استصحاب موضوعی هم اوضح است از این زیرا عنوان مسافر به قصد اقامه در این روز از بین رفت و این عنوان مقیم را پیدا کرده است ، با وجود عنوان مقیم چه زمانی عنوان مقیم وجوب القصر داشته است که شما بخواهید استصحاب کنید ، پس استصحاب در اینجا گفتنی نیست فعلی هذا استصحاب نه به مبنای آنهایی که اقامه عشرة ایام موجب تخصیص حکم اولی است گفتنی نیست ، استصحاب بنا بر مشرب ایشان که قائل به تعدد موضوع و ذهاب به عنوان اول و موضوع اول است باز هم گفتنی نیست ، اگر این شد حال ما می گوئیم اصل که در اینجا جاری نیست حکمی که در اینجا می توانیم جاری کنیم باید برگردیم به عمومات اولیه که کل مکلفٍ یتم ، موضوع دلیل خاصی که آمده است حکم وجوب قصر را روی مسافر آورده است عنوان مسافر است ، این عنوان بر فرض که صدق و تحققش در اینجا برای ما مشکوک باشد که قصر لازم باشد یا نه عند الشک فی کون هذا الیوم من ایام أنه مسافرٌ أو عنوان أنه مقیمٌ عند الشک نعتقد بأن هذا العنوان مشکوک الحدوث و الحکم المقطوع اولاً عبارةٌ عن وجوب التمام لکل مکلفٍ عند الشک فی تحقق هذا العنوان الخاص نحکم ببقاء الحکم الاولی و هو وجوب التمام علی کل مکلف فیجب علیه التمام من باب دلیل الاولی و هو أن کل مکلفٍ یتم ،فعلی هذا در این یوم الشک حتی اگر حساب نشود از ایام اقامه او باز هم به دلیل اولی که کل مکلفٍ یجب علیه الصلاة تماماً .

کما اینکه اگر تنزل کردیم و گفتیم عنوان مسافر عرفاً هست ، سابقاً عرض کردیم که اگر کسی یک ماه هم در جایی بماند باز می گویند مسافر است ، ولی شارع او را به لسان تنزیل مقیم می داند چون فرموده است کسی که قبل از یوم ترویه ده روز در مکه اگر اقامت کند به منزله اهل مکه است عرض کردیم مورد خصوصیت ندارد ، پس هر کس در جایی قصد ده روز بکند به منزله اهل آنجا می شود و تنزیل هم عرض کردیم تعمیم دارد و عموم منزله در اینجا هست و اختصاص به خصوص وجوب تمام ندارد ، اگر لسان تنزیل را هم قائل شدیم پس بناءً علی هذا تنزیل در ناحیه موضوع واقع شده است ، اگر به منزله اهل آنجا شده است ما عنوان مسافر را با این تنزیل در حقیقت دو عنوان می دانیم و می گوئیم مسافر در مقابل متوطن است إما تحقیقاً أو تنزیلاً ، و المتوطن تنزیلاً هو الذی قصد الاقامه فی مکانٍ عشرة ایام ، فمن یرید الاقامه عشرة ایام فی مکانٍ هو المتوطن تنزیلاً و عنوان متوطن در مقابل عنوان مسافر است ، اگر در مقابل عنوان او بود در اینجا که روز شک است ما قطع داریم که آن عنوان نیست ، به مجرد ورود و قصد اقامه که همین قدر به حمل شایع  وارد شد یصدق بأنه متوطنٌ اذا کان مریداً للاقامه عشرة ایام ، بعد از صدق عنوان متوطن عنوان مسافر نیست ، اگر عنوان مسافر نبود یجب علیه التمام به حکم اولی .

 از اینکه این شخص نماز را تمام می خواند پس اینکه گفته بود چون یوم الشک است نماز قصراً ادامه دارد یا باید از راه استحصاب باشد که گفتیم غلط است هم بر مبنای ما و هم بر مبنای کسانی که تخصیص می دانستند وجوب تمام در ایام اقامه را ، اینکه استحصاب حکمی و نه استصحاب موضوعی در اینجا راه ندارد ، اگر دست ما از استحصاب کوتاه شد باید برگردیم به ادله اولیه ، دلیل اولی کل من سافر قصر هم در اینجا راه ندارد به بیانی که عرض کردیم ، دلیلی که به عنوان اصل اولی در اینجا جاریست کل مکلفٍ یتم است ، آن در اینجا حاکم است ، فعلی هذا اینکه ما این روز را حساب نکنیم از این راه هم که از راه استصحاب خواستند ثابت کنند از این راه هم گفتنی نیست پس طرق ثلاثه ای که برای این وجه ذکر شده است هیچ کدام اساسی ندارد .

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین