صلاة مسافر . خارج فقه . کتاب الصلاة .

جلسه 181 صلاة مسافر

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                  و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .  خلاصه کلام در مورد تلفیق عشرة و بیان قول مختار کلام در این بود که آیا عشرة ایامی که در...

Cover

جلسه 181 صلاة مسافر

آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)

00:00 00:00

بسم الله الرحمن الرحیم                                                                 

و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین . 

خلاصه کلام در مورد تلفیق عشرة و بیان قول مختار

کلام در این بود که آیا عشرة ایامی که در مورد اقامه عشرة منویه مورد بحث واقع شده است قابلیت تلفیق دارد یا خیر ؟ اقوال در اینجا متعدد بود ، بعضی قائل بودند که درک مقداری از یوم درک یوم است ، ادراک بعض الیوم ادارک الیوم تماماً ، و علی هذا اگر دو ساعت یا سه ساعت از روز را درک کرد یک روز محسوب می شود ، پس از این نه روز اقامت کند شب یازدهم می تواند از این محل اقامت خارج شود ، که نتیجةً نه روز کامل و بعض یک روز شده است .

قول دوم اینست که ادراک معظم یوم ادراک الیوم تماماً ، نصف روز معظم یوم نیست ، بیش از نصف ، مثلاً دو ساعت از طلوع شمس گذشت وارد مشهد شد قصد کرد ، اینجا دو ساعت از روز که عبارت بود از طلوع شمس الی غروبها کم است و لکن گفته می شود یک روز ماند ، شاهد بر این مسافرخانه ها که می گوید تا ساعت دو بعد از ظهر یا دوازده اگر بودی از روز قبل حساب می شود ، از دوازده به آن طرف اجاره را یک روز حساب می کنند ، پس معلوم می شود معظم الیوم بمنزلة الیوم تماماً عند العرف ، این اختصاص به اینجا ندارد ، پس از نظر عرف درک معظم الیوم درک الیوم تماماً ، اما درک نصف یوم أو بعض الیوم اقل من النصف که ملاک معظم الیوم نباشد این محسوب نمی شود .

قول سوم این بود که ادراک الیوم لابد من أن یکون من اول الیوم الی آخره ، فلذا ورود در کمتر از یوم ، یعنی اگر قبل از طلوع فجر وارد شد حساب می شود ولی اگر نیم ساعت هم از طلوع شمس بگذرد لا یحسب هذا الیوم له ، لهذا باید ده روز را از فردا به بعد حساب کند ، این هم یک قول .

قول مختار

قول دیگر که قول مختار بود اینست که یوم در مانحن فیه قابل تلفیق است و باید مقدار عشرة ایام محقق شود ولو ملفقاً پس مثل قول اول نیست که درک بعض الیوم به عنوان یوم حساب شود و تکمیل آن بعض آخر لازم نباشد ، لا بد من التمیم به مقدار آنچه که نبوده است از روز یازدهم ، کما اینکه مثل قول دوم هم نیست که درک معظم الیوم را ما یوم حساب کنیم ، خیر درک معظم الیوم درک بعض الیوم ، لا یکون درک الیوم تماماً ، باز به خاطر خصوصیتی این حرف را می زنیم که آن خصوصیت را عرض می کنیم ، و نه مثل قول سوم که فرموده بودند که ما اصلاً درک مقدار یوم را به هیچ وجه به حساب نمی آوریم حتی ضمیمه هم نمی شود کرد با روز یازدهم .

در رابطه با دلیل بر این اقوال باید این چنین عرض کنیم ، حال این عنوان یوم و قرار گرفتن این عنوان در موضوع یوم زیاد است و اختصاص به باب اقامه عشرة ندارد ، مثلاً در رابطه با عده ، در رابطه با رضاع ، در رابطه با اقل و اکثر طهر یا حیض ، اینها همه عنوان یوم آمده است اگر خصوصیت زمان و نحوه اخذ زمان در موضوع حکم روشن شود حکم در همه موارد از این قبیل روشن می شود حتی در باب قضاء هم به درد می خورد ، مثلاً شخص می گوید ده روز اجیر کرده ایم کار کند اختلاف بین کارگر و کارفرما شد ، او می گوید جاهایی که نصف روز آمده ای را به عنوان روز حساب نمی کنیم ، اگر یوم به عنوان تحدید مقدار باشد چرا حساب نشود؟ باید محاسبه شود ، اگر یوم عنوان موضوعیت داشته باشد و به عنوان محدد مقدار زمان نباشد ، اینجا فائده ندارد باید یوم کامل باشد ، آن روزهایی که به عنوان نصف روز رفته است اصلاً حساب نمی شود کرد ، لذا ثمره دارد ، سه صورت نحوه اخذ زمان در حکم است که این صور را بیان می کنیم .

دلیل قولی که قائل شده اند که درک بعض یوم به عنوان یوم حساب می شود

آن قولی که قائل شده اند به اینکه اگر ما درک بعض یوم کردیم به منزله درک یوم است تماماً ، دلیل بر این چیست ؟

دلیل بر این ممکن است گفته شود کما اینکه گفته اند ، این شخص که قصد اقامه عشرة دارد حسب الفرض ظهر وارد شهر مشهد شد قصد اقامه عشره هم کرد از همین الآن باید نماز را تمام بخواند ، اگر این مقدار از روز حساب نشود نباید الآن نماز را تمام بخواند باید صبر کند و از فردا شروع کند به تمامیت صلاة و حال آنکه از همین الآن نماز را تمام می خواند ، این کشف از این می کند که امروز به عنوان یک روز برای او حساب می شود .

 آیا این حرف درست است یا نه ؟ کأنه در ذهن قائل اینست که شرط وجوب تمام تحقق اقامه عشره است به حمل شایع ، و تلبس به این اقامه عشره کفایت می کند از اینکه نماز را تمام بخواند ، نظیر آن چیزی که در مسافت شرعیه می گفتیم ، عرض کردیم کسی که قصد مسافت شرعیه را دارد از حد ترخص نماز را قصر می خواند با اینکه ثمانیة فراسخ هنوز محقق نشده است ، به صرف تلبس به سفر که از نظر شارع تلبس به سفر به عبور از حد ترخص است ، متلبس به سفر شد نماز را قصر می خواند با اینکه هنوز ثمانیة فراسخ که به عنوان موضوع وجوب قصر است محقق نشده است ، در اینجا هم همین طور ، اگر تلبس به اقامه عشرة ایام حاصل نشود به درک بعض الیوم نباید نماز را تمام بخواند ، زمانی متلبس به اقامه عشرة ایام می شود که بر او واجب است نماز را تمام بخواند ، پس لحظه وجوب تمام که همان موقعی است که وارد شد و قصد کرد از اینجا باید نماز را تمام بخواند ، از این وجوب تمام ما کشف می کنیم که پس بناءً علی هذا متلبس به اقامه عشرة شده است و تحقق تلبس به اقامه عشرة معنایش اینست که روزی را که الآن وارد شده است ولو بعض الیوم است به عنوان یوم برای اوست .

جواب از این دلیل

 جواب این کلام واضح است که این وجه گفتنی نیست زیرا سابق عرض کردیم وجوب تمام به عنوان حکم اولی بر هر مکلفی بود ، إنما وجوب القصر علی خلاف الحکم اولی و یحتاج الی دلیلٍ خاص ، در این مورد این مسافر که در سفر است یجب علیه القصر ، آن چیزی که رافع وجوب قصر است اقامه عشرة است ، اقامة عشرة ایام رافعٌ لوجوب القصر أو مانعٌ لوجوب القصر ، لا أنها سببٌ لوجوب التمام ، فرقٌ بین أن یکون الاقامة عشرة ایام سبباً لوجوب التمام أو مانعاً عن وجوب القصر ( مانع به معنای اعم) واضح است که اقامه عشرة مانعٌ لوجوب القصر یعنی اذا تحقق الاقامه یقطع السفر لذا تعبیر قاطع آورده اند ، قاطع سفر و مسافر است ، بعد از آنکه عنوان مسافر قطع شد ، آیا ما معطل می مانیم یا فوراً می گوئیم یجب علیه التمام به عنوان اولی ، کل مکلفٍ یجب علیه الصلاة تماماً ، لا یحتاج الی شئٍ آخر ، پس در اینجا شما نمی توانید بگوئید ما از وجوب تمام کشف می کنیم که موضوع او که عبارتست از اقامه عشرة محقق شده است ، پس چون اقامه عشره محقق شده است یجب علیه التمام ، خیر چون مکلف است و کل مکلفٍ یجب علیه التمام یجب علی هذا الشخص فی مکان الاقامه التمام ، پس بنابر این اقامه عشره را ما قاطع عنوان سفر و مسافر دانستیم نه موضوع برای وجوب تمام ، پس این حرف گفتنی نیست که ما بگوئیم چون الآن شروع می کند به صلاة تماماً پس معلوم می شود که امروز هم به عنوان یک روز برای او حساب می شود ، این هیچ دلالتی بر اینکه امروز به عنوان یک روز تمام باشد ندارد ، بلکه قاطع سفر نیت اقامه است ، از زمان نیت ، که نیت اقامه کرده است از این زمان قاطع عنوان سفر و مسافر آمده است ، لهذا این شخص عنوان مسافر را ندارد چون عنوان مسافر را ندارد لا یجوز علیه القصر ، پس تکلیف چیست؟ وجوب تمام چون کل مکلفٍ یجب علیه التمام ، این حاصل اینکه این وجهی که برای این قول ذکر شده است فائده ای نخواهد داشت .

دلیل دوم بر این قول که بعض الیوم یحسب یوما : متفاهم عرف در کم متصل

وجه و دلیل دوم برای این قول که بعض الیوم عند العرف یکون تمام الیوم و درک بعض الیوم بمنزلة درک الیوم تماماً عند العرف ، کأنه حقیقة عرفیه بر این هست و اساس این کلام هم که مرحوم صاحب جواهر هم بیان فرموده اند از این باب است که یوم عبارتست از مجموعه کم متصل غیر قار الذات من ابتداء طلوع الشمس الی غروبها ، این مسمی است به یوم ، این مجموعه از زمان که حقیقت زمان هم یعنی مقدار حرکت ، چون شئ جسم و جسمانیات در وعاء زمان و مکان هستند و کل موجودی که در عالم طبیعت و ماده است در حرکت است ، حرکت در کم را همه قبول دارند که حرکت در این عرض قابل قبول است ، حال در این حرکت چند چیز لازم است ، لذا وجه خلط هم روشن می شود ، می فرمایند خود زمان وحدت شخصیه دارد ، یعنی چه وحدت شخصیه دارد؟ آیا این حرف که وحدت شخصیه دارد درست است؟ زمان یک امر غیر قار الذات است ، مقدار حرکت است ، در حرکت ما یک مبداء حرکت داریم یک منتهای حرکت داریم ، یک ما فیه الحرکة داریم ، یک ما به الحرکة داریم و یک متحرک داریم و یک محرّک ، شش چیز در حرکت وجود دارد  ، محرک ، متحرک ، مبداء الحرکة ، غایت الحرکة ، ما فیه الحرکة ، ما به الحرکه ، ما به الحرکة همان محرّک است ، ما له الحرکة همان متحرک است ، ما منه الحرکة مبداء حرکت ، ما الیه الحرکة منتهای حرکت ، ما فیه الحرکة عبارت از اینکه در زمان باشد یا در مکان باشد و امثال ذلک ، زمان عبارتست از ما فی الحرکة و این زمان هم مقدار حرکت است ، آیا حرکت بما هی حرکت شئ واحد است یا اشیاء متعدد است ، در هر آنی یک شئ است ، شئ واحد نیست ، اگر آن حرکت بماهی حرکت باشد این اجزاء بعدی آن محقق نمی شود ، همان جزء اول که پیدا شد باید بماند ، اگر بماند حرکت نیست ، تا آن از بین نرود جزء بعدی نمی آید ، لذا گفته می شود زمان عبارت است از آنات متعدده ، آنات متتالیة ، مجموعة الآنات تسمی بالحرکة فی الزمان و مقدار هذه الحرکة یسمی بالزمان ، فالزمان منتزعٌ و مقدار الحرکة ، اگر سؤال شود چند ساعت در این مسیر حرکت کرده است مثلاً می گویند در سه ساعت ، یعنی مقدار حرکت شئ را می سنجند پس زمان مقدار سنجش حرکت است ، در حرکت توسطیه .

حال این بیان در اصول آمده است و کار نداریم که تا چه اندازه درست است ، می فرمایند وحدت شخصیه ای دارد که از ابتداء تا انتهاء به عنوان شئ واحد در نظر می گیریم ، بعد بر فرض اینکه وحدت شخصیه او را ما بپذیریم که بگوئیم الیوم واحدٌ بالشخص ، اللیلة واحدةٌ بالشخص ، وحدت شخصی در مقابل وحدت بالنوع ، مثلاً انسان واحدٌ بالنوع ، زید واحدٌ بالشخص ، زمان هم واحدٌ بالشخص ، اگر این شد در باب واحد شخصی گفته اند شئ متصل واحد شخصی ، حال تشخص آن هم به اجزاء حرکت نیست ، به امر آخری است در اینجا اگر ما وحدت شخصیه زمان را قبول کردیم تحت این عنوانی که الیوم واحدٌ بالشخص ، هر شئ متصل واحد شخصی مثل زمان و مکان ، که واحد است ، جسم متصل است ذو ابعادٍ ثلاثة ، آنات متتالیه ، این امر متصل واحد مثل زمان یا مکان ما اسند الی بعضه یکون کما اسند الی الکل ، لذا شما اگر در این اتاق نشسته اید در بعض این اتاق نشسته اید ولی می گوئیم أنا جالسٌ بالبیت ، لا تقول أنا جالسٌ ببعض البیت ، اگر این گونه بگوید مورد خنده هم هست ، یا جالس فی السیارة ، جالس فی المسجد ، واضح است که این کلمات از نظر مسامحات عرفیه یعنی فعل حقیقةً نسبت به بعض واقع شده است اما اسناد به کل داده می شود ، در بعض مکان نشسته است می گوید من در اتاقم ، تکیه می دهد به بعض دیوار ولی می گوید تکیه داده ام به دیوار ، سایه بعض منزل را در تابستان استظلال کرده است ولی می گوید از سایه استفاده کرده ام ، بر این اساس گفته شود من ادرک بعض الیوم أی وقع قی بعض هذا الزمان المسمی بالیوم ، من ادرک بعض الیوم أی وقع فی هذا الیوم من الزمان و هو الیوم فی بعض هذا الظرف یکون بحیث یصح أن نقول بأنه وقع فی هذا الیوم تماماً ، به این طریق نه از راه اول ؛ پس وجه اینکه گفته می شود درک بعض یوم هم درک یوم است تماماً ، از این طریق اگر باشد آیا این کلام قابل قبول است یا نه؟

 به همین دلیل برای قول دوم هم بعضی استدلال کرده اند .

دلیل بر قول دوم درک معظم الیوم یحسب یوماً : متفاهم عرف در مورد کسی که معظم را درک کرده باشد

قول دوم این بود که درک معظم الیوم یکون درک الیوم تماماً ، لا درک بعض الیوم مطلقا و إن کان قلیلاً ، بیان این قول دوم هم همین بیانی است که عرض شد ، زیرا این قائل که ظاهراً مثل صاحب جواهر و علامه هستند کأنه حقیقت عرفیه شده است در اطلاقات عرفی که اگر کسی معظم یک ظرف مکان یا زمان را درک کرده باشد نسبت به او داده می شود که درک کل کرده است ، مثلاً شما در یک منزلی که دارای چهار یا پنج اتاق باشد اگر تصرف در آن منزل بکنید ، یک وقت که در یک بیت یک غرفه خاصه ای از آن بیت را تصرف می کنید ، اینجا اطلاق می کنند که تصرّف فی غرفة واحدة ، لا یقول أن تصرّف بالبیت ، أما من تصرف فی ثلاث غرف من الغرف الاربعه ، یقولون تصرف فی البیت و إن کان غرفة فارقه ، یا یک مدرسه ای که هست اگر در معظم شئونات آن مدرسه دخالت داشته باشد گفته می شود در تمام امور مدرسه تصرف دارد ولی اگر در قلیلی از شئونات مدرسه دخالت داشته باشد ولی در بقیه شئونات مدرسه کاری نداشته باشد ، آیا اینجا می گویند تصرَّفَ در آن مدرسه ؟ اینجا تصرف صدق نمی کند ، در اینجا این بزرگان می فرمایند بالدقة العقلیه این شخص درک یوم نکرده است زیرا تمام یوم را از ابتداء طلوع شمس الی غروب الشمس درک نکرده است پس درک الیوم تماماً نیست بالدقة العقلیه و لکن به نظر مسامحی عرفی موقعی گفته می شود درک یوم کرده است که معظم یوم را درک کرده باشد ، کسی که نصف یا کمتر از نصف را درک کرده باشد را نمی گویند معظم یوم را درک کرده است ، می گویند ادرک بعض الیوم ، اگر تلفیق جائز نباشد این نصف روز فائده ای ندارد ، و لکن این بزرگان مثل صاحب جواهر تمایل به این دارند می فرمایند ، در اینجا متفاهم عرف است ، میزان در فهم عناوین و الفاظ ما می توانیم به عرف مراجعه کنیم ، عرف در اینجا می گوید کسی اگر معظم یک روز را درک کرده باشد می گویند آن روز را درک کرده است ، لذا کسی از ساعت هشت بیاید مسافر خانه نمی تواند بگوید من از طلوع شمس نبوده ام ، می گوید کرایه امروز را باید بدهی ولو ساعت ده وارد شده باشد ، زیرا می گویند از صبح آمده ای و چون معظم روز را آمده ای امروز به عنوان یک روز کامل حساب می شود ، تا اینجا این وجه دومی که عرض کردیم هم دلیل برای قول اول قرار داده اند و عمدةً دلیل قول دوم هم همین است ، ببنیم این دلیل را می توانیم بپذیریم یا نه ؟ تحقیق این انشاء الله در جلسه بعد .

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین