نتایج در این جا نشان داده می شوند.
نتیجه ای مرتبط با جستجوی شما یافت نشد.
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین الی لقاء یوم الدین . خلاصه بحث : موضوع در قصد عشره عرض شد که کسی که قصد اقامه عشرة ایام در مکانی را دارد نماز را...
آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)
بسم الله الرحمن الرحیم
و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین الی لقاء یوم الدین .
خلاصه بحث : موضوع در قصد عشره
عرض شد که کسی که قصد اقامه عشرة ایام در مکانی را دارد نماز را باید تمام بخواند ، آیا موضوع وجوب تمام نفس اقامه عشرة ایام است سواءً کانت الاقامه مع النیة أو بلا نیة ، یا اینکه موضوع اقامه عشرة بشرط کونها منویه ، یا لا هذا و لا ذاک بلکه موضوع نیت اقامه است إما مع صلاة واحدة تماماً أو مضي عشرة ایام ولو لم صدرت منه الصلاة ، هیچ نمازی هم در این ده روز نخوانده باشد ، عرض کردیم در اینجا موضوع عبارتست از نیت الاقامه و لکن یا یک نماز تمام از او صادر شود یا اینکه نمازی نخواند ده روز اقامت محقق شود ، مثال زدیم اولی که آمد و نیت کرد حیض شد عادت او هم از نظر وقت ده روز بود ، بعد از ده روز می خواهد یک روز یا دو روز بماند باید نماز را تمام بخواند ، یا اینکه العیاذ بالله عمداً ده روز نماز نخواند ، حال بعد از ده روز توبه کرد و می خواهد نماز بخواند ، بعد از انقضاء ده روز باید نماز را تمام بخواند .
اشکال بر این کلام : هذا دورٌ
شبهه و اشکالی شده بود که اشکال دور بود ، حاصل بیان دور این بود که وجوب تمام علی قاصد الاقامة عشرة ایام متوقف شد بر تحقق موضوع و موضوع حسب الفرض عبارت است از قصد اقامه عشره با ایجاد یک صلاة تماماً ، فإذاً حکم به وجوب تمام متوقف است علی الموضوع ، در اینجا یک جزء موضوع صلاة واحده تماماً است ، پس توقف پیدا کرد موضوع که صلاة واحده تماماً است بر حکم که عبارتست از وجوب تمام و وجوب تمام هم متوقف شد بر این موضوع و هذا توقف الشئ علی نفسه .
جواب از اشکال دور :
در جواب یک مقدمه ای عرض کردیم که حاصل مقدمه این بود که اصل اولی در هر مکلفی وجوب صلاة است تماماً ، این حکم نسبت به مسافر تخصیص خورده است از باب لطف حق تعالی به لحاظ اینکه سفر کلفت دارد بر بندگان تسهیلاً لأجل کلفة السفر فرض الرسول در صلاة رباعیه را برداشته است .
حال این حکم به وجوب قصر علی المسافر با شرائط در برخی از موارد این حکم جاری نیست ؛ تارةً لأجل المانع وجوب قصر نداریم ، مقتضی موجود است و مسافر است و لکن مانع از وجوب قصر داریم و آن مثلاً اینست که سفر معصیت باشد ، مقتضی که کلفت باشد وجود دارد و مسافر هم هست و موضوع هم محقق است ولی مانع موجود است .
صورت دوم اینست که ملاک وجوب قصر ضعیف شده است و به حدی نرسیده است که مقتضی برای وجوب قصر وجود داشته باشد ، مانند مکاری و جمال یعنی کسی که شغله السفر ، کسی که شغلش سفر است ، سفر فعل آنها شده است کأنه سفر طبع ثانوی آنها شده است لذا برای آنها چون به منزله طبیعت ثانویه در آمده است کلفت و زحمت ندارند ، سفر برای آنها عادی است ، لذا اینها هم نماز را تمام می خوانند لأجل ضعف الملاک و المقتضی لوجوب القصر .
صورت سوم اینست که موضوع از بین می رود و موضوع ندارد مثل اعراب و ملاحین ، در روایت دارد که لأنهم فی بیوتهم و یا لأن بیتهم معهم ، اگر اینها در بیتشان هستند اصلاً موضوع سفر که تغرب عن الوطن باشد در حق آنها صدق نمی کند ، آنها دائماً در وطنشان هستند چون سفینه به منزله بیت و مسکن و مأوایشان هست ، یا خیامی که اعراب و بادیه نشینان دارند بیت آنهاست ، پس اگر بیوت آنها همراهشان است پس بنابراین موضوع عنوان مسافر در حق آنها محقق نشده است چون مسافر یعنی کسی که خرج من الوطن و شهر ، بعد از وطن برای آنها صدق نکرده است .
این سه قسم را باید در مانحن فیه ، کسی که قصد اقامه عشره دارد و یک صلاة تمام باید انجام بدهد ، گفتیم دور لازم می آید چون وجوب صلاة تمام متوقف شد بر اقامه عشره ای که ضمیمه بشود به آن قصد اقامه یک صلاة تمام ، یعنی تا موضوع محقق نشود حکم که وجوب تمام است محقق نمی شود و از طرفی حکم هم متوقف شده است بر صلاة واحده تامه و هذا دورٌ ، آیا در مورد شخصی که قصد اقامه عشره دارد قسم اول از آن اقسام ثلاثه که قصر بر آنها جایز نیست و باید نماز تمام باشد صدق می کند ؟ خیر چون معصیت نمی خواهد بکند ، این گونه نیست که ملاک در حق او محقق نباشد ، تفضل حق تعالی شامل حال این شخص می شود ، به قصد زیارت آمده است ، پس قسم اول نیست .
باقی می ماند قسم دوم و سوم ؛ صورت دوم این بود که ملاک ضعیف بشود مثل مکاری و جمال ، ملاک وجوب قصر در مکاری ضعیف است چون سفر برای آنها طبیعت ثانوی شده است ، طبع ثانوی آنها سفر و کلفت در حدی نیست که لازم باشد امتناناً قصر بر آنها واجب بشود ، چون این گونه است پس ما نحن فیه را باید ببینیم کسی که قصد اقامه عشرة ایام دارد آیا مثل مکاری و جمال شده است؟ ظاهراً این گونه نیست همان اضطرابی که مسافر دارد این مقیم عشره هم دارد ، پس قسم دوم هم نمی شود باشد .
اما وجه سوم که بگوئیم اساساً از موضوع عنوان مسافر خارج شده است و موضوع مسافر به اقامه عشرة مع النیة مع تحقق الصلاة واحدةً تماماً منقطع شده است علی الخصوص با توجه به آن وجهی را که بیان شد که موضوع را خصوص مسافر ندانستیم ، مسافری که ضارب فی الارض باشد ، واضح است کسی که اقامه عشره دارد ضرب فی الارض ندارد پس موضوع محقق نیست ، نظیر آن کسی که داخل سفینه است یا نظیر اعراب که بیوتهم معهم ، پس نتیجةً نماز قصر بر او جایز نیست .
حال بر می گردیم به جواب از اشکال دور ، موضوع که غبارت بود از قصد اقامه مع صلاة واحدة تماماً این موضوع را قبول داریم که باید این موضوع محقق بشود ، ولی وجوب صلاة تمام آیا متوقف است بر صلاة واحده تماماً تا دور بشود؟ خیر ، آن مقتضای طبع اولی هر مکلفی است ، کل مکلفٍ یجب علیه التمام ، پس بنابر این توقف من طرفٍ شد لا من طرفین تا دور لازم بیاید ، این حاصل از اشکال دور .
نتیجه بحث :
پس نتیجةً تا اینجا آنچه که روشن شد این بود که موضوع حکم به وجوب تمام در مورد کسی که اقامه عشرة دارد تحقق عشره در خارج نیست ، این اصلاً معقول نیست زیرا اگر این باشد باید ده روز طی بشود و بعد از تمامیت ده روز نماز را تمام بخواند ، لأن کل حکمٍ یتوقف علی تحقق الموضوع ، لو کان نفس الاقامة العشرة موضوعاً لوجوب التمام لابد من انقضاء الاقامه عشرة ایام و بعد الانقضاء یجب علیه التمام و حال آنکه نماز را تمام می خواند در ابتداء قصد ، پس این حرف گفتنی نیست و معقول هم نیست ، نهایت دور را هم عرض کردیم وجهی ندارد چون توقف من طرف واحد شد نه من طرفین و موضوع هم عبارت شد از قصد اقامه یا با یک نماز تمام رباعی و یا با انقضاء ده روز در صورتی که شخص در این ده روز نماز نخواند و آن مثل حائضی که مدت حیض او ده روز باشد و یا مثل کسی که عمداً تارک صلاة بود و یا کسی که در حال اغماء قرار گرفت و این اغماء او ده روز طول کشید و بعد به هوش آمد و خواست نماز بخواند باید نماز را تمام بخواند ، تا اینجا مطلب تمام و اشکال دور هم وارد نیست .
حال فروعاتی است که باید یکی پس از دیگری عرض کنیم .
یکی از این فروعات اینست که در روایاتی که خوانده شد تعبیر عزم ، ازمع علی عشرة ، اجمع علی عشرة ، ایقین عشرة ایام و یا حدث نفسه ، یا نوی عشرة ایام ، در روایات وجود داشت ، عنوان اراده ، عنوان عزم و اجماع و نیت ، اینها عناوینی هستند که با احتمال خلاف قابل جمع هستند یعنی شخص با اینکه احتمال می دهد که ده روز نماند ولی می تواند اراده اقامه ده روز بکند ، اراده که اشکال ندارد ولی وصف یقین و علم در بین این روایات زمانی می شود بگوئیم که این شخص علم دارد به اینکه ده روز می ماند ، آنجایی که احتمال خلاف ندهد ، نتیجه این می شود که ما نحن فیه از قبیل روایاتی می شود که برای حد ترخص ذکر شد ، در برخی از آن روایات شرط را خفاء الاذان ذکر شد ، در یک روایت فقط شرط را تواری بیوت دانستند ، در مانحن فیه هم همین طور ، در یک دسته از روایات شرط وجوب تمام یقین به اقامه عشرة است ، در ماعدای این دو روایت غیر یقین ، اعم از اراده و عزم و اجماع و نیت ، این عناوین بود پس نتیجةً ما جزاء واحد داریم و هو وجوب التمام و لکن قضیه شرطیه ما متعدد است ، تارةً قضیه شرطیه اینست که اذا کنت علی یقینٍ بالنسبة الی اقامه عشرة یجب علیکم التمام ، قسم دوم اینست که اذا اجمعت علی اقامة عشرة یجب علیک التمام ، پس در برخی از روایات شرط وجوب تمام را یقین به اقامه قرار داده اند یک قسم و در قسم دوم شرط وجوب تمام را عزم و اراده بر ده روز ماندن قرار داده اند این دو قسم ، اذا تعدد الشرط و اتحد الجزاء ، آن اشکال اصولی که بیان شد در اینجا هم باز می آید که ابتداءً باید بگوئیم آیا جمع بین این دو شرط ممکن است علی القاعده ، اگر جمع ممکن باشد شرط می شود آن قدر جامع بین الشرطیتین ، دیگر نیازی به آن بحث اصولی که در بحث مطلق و مقید عرض شد که قاعده اینست که از اطلاق هر دو قضیه شرطیه رفع ید می کنند و هر یک از این دو قضیه به مفهوم دیگری تقیید می شود ، این راه حل اصولی در جایی است که جمع بین دو قضیه شرطیه ممکن نباشد و لذا اگر ما بین خفاء الاذان و تواری بیوت نتوانستیم به حسب وجود خارجی جمع کنیم کما اینکه ما این چنین اختیار کردیم ، اینجا راه اینست که باید از راه دیگری وارد شویم که مفصلاً در جای خودش بحث شد و اگر قابل جمع بود طبق بیانی که مرحوم آقای میلانی داشتند قابل جمع بود ، طبق آن بیان شرط بر می گردد به یک امر واحدی که به عنوان جامع از هر دو است لذا تواری بیوت را به نحو قلب که معنا کردند که علی خلاف مختار ما بود در واقع به تبع مرحوم حاج شیخ (رض) و تقدیر مسافتی بعد عن الوطن در صورت خفاء الاذان و تواری بیوت یک مقدار از بعد می شد حسب وضع خارجی آنجا بنابر این جمع ممکن بود ، در مانحن فیه هم اگر جمع ممکن شد دیگر از آن بحث اصولی در آنجا خارج می شود چون جمع ممکن است ، از اطلاق نسبت به هر دو شرطیه لازم نیست ما وارد تقیید بشویم ، در اینجا بر همین مبنا باید بحث کنیم که اگر بگوئیم علم به اقامه عشره ، با اراده اقامه عشره با هم فرق دارند یا قابل جمع است؟ اگر این علم آن علم اصطلاحی در منطق و حکمت باشد بله با اراده جمع نمی شود و لکن این علم عرفی است ، مفهوم عرفی علم منظور است ، مفهوم عرفی علم عبارتست از آنچه که بر اساس عزم و اراده اش حاصل شده است و الا انسان علم به غیب که ندارد ، تصمیم می گیرد کاری را انجام بدهد و با اینکه چنین تصمیمی گرفته است عزم هم داشته است و اراده هم کرده است مانع پیدا می شود و نمی تواند انجام دهد ، عزم بر اقامه عشره می کند یک مرتبه خبر ناگواری می دهند و مجبور می شود سریعاً بر گردد ، اگر می دانست که قصد نمی کرد ، یا مثلاً قصد می کند اقامه را مالش به سرقت می رود و همین مقدار برایش باقی می ماند که بر گردد به وطن ، دیگر نمی تواند بماند ، اینکه در روایت آمده است اراده بر اقامه عشره ، عزم بر اقامه عشره یا یقین بر اقامه عشره ، یقین بر اساس علم و اراده ، یقین مبنی علی الاراده و العزم ، هذا العلم المبنی علی العزم نفس العزم ، پس هذا العلم یجتمع و یجامع مع التردید بحسب التکوین پس اینجا احتمال خلاف هیچ اشکالی ندارد زیرا این علم علم عادی است یعنی علم عادی نشأت گرفته از اراده و عزم ، فإذاً شرطیه ما معنای واحد و جامعی دارد و آن معنای واحد و جامع عبارتست از اینکه تصمیم عادی و اراده عادی دارد بر اینکه اقامه عشره داشته باشد ، حال این اراده او به حسب تکوین کثیراً ما مخالف با واقع در می آید و نمی تواند بماند هیچ اشکالی ندارد ، این علم او هم علمی است که بر اساس این اراده است ، وقتی اراده کرده بماند می گویند شما علم دارید به ماندن می گوید بله چون من تصمیم گرفته ام بمانم ، لذا اگر سؤال کنند که چند روز می مانید می گوید ده روز ، می گوید از کجا می دانید که ده روز می مانید می گوید چون من تصمیم دارم و بناء دارم که ده روز بمانم لذا علم دارم که می مانم ، ممکن است دو ساعت دیگر اصلاً از دنیا برود ولی معذلک می گوید علم به اقامه عشره دارم ، پس این علم علم عادی است که نشأت گرفته است از عزم و اراده و این علم با احتمال خلاف کاملاً قابل جمع است .
پس از یک جهت اراده اعم از علم شد چون اراده با احتمال خلاف می سازد و لکن علم در جایی است که احتمال خلاف نباشد از نظر معنا و مفهوم لغوی و لکن علم به اقامه نسبت به اراده اقامه عمومیتی دارد و آن اینست که اراده یعنی شوق ، میل و رغبت داشتن ، لذا کسی که به قصد زیارت حضرت رضا سلام الله علیه می آید در اینجا ده روز می ماند اراده اقامه دارد ، زیرا شوق ماندن دارد به خاطر زیارت .
اما اگر کسی در جایی حبس بشود یک ماه او را محکوم به حبس کرده اند ، آیا اراده اقامه دارد؟ خیر اراده اقامه ندارد ولی علم دارد به اینکه باید یک ماه در آنجا بماند ، نماز را باید تمام بخواند ، با اینکه اراده نیست و عن کرهٍ است و اصلاً میل و رغبت ندارد ولی معذلک باید نماز را تمام بخواند چون گفتیم جامع بین علم و اراده در مانحن فیه عبارتست از توطین نفس للاقامه ، سواءٌ کان این توطین نفس عن میلٍ و ارادةٍ و اجماعٍ و عزمٍ باشد أو عن علمٍ فقط ولو لم یکن من اراده و عزم .
پس بنابر این موضوع شد جامع بین علم و عزم و اراده ؛ و جامع عبارتست از توطین نفس و توطین هم با اراده می سازد و هم با عدم اراده ، لذا آن جایی هم که میل و رغبتی ندارد اگر می داند ده روز می ماند باید نماز را تمام بخواند .
مباحث متعددی بر این اساس باید بحث بشود .
مسائلٌ :
مسأله اول : آیا اقامه عشره سببیت دارد ؟
یکی از مطالبی که در مانحن فیه است اینست که در مانحن فیه قصد اقامه عشرة آیا سببیت دارد برای وجوب تمام یا رافعیت دارد نسبت به وجوب قصر؟ قصد اقامه عشره رافع وجوب قصر است یا سببیت دارد برای وجوب تمام؟
با بیانی که عرض کردیم روشن شد که سببیت وجوب تمام را ندارد زیرا تمام تکلیف اولی هر مکلفی است ، یجب علی کل مکلفٍ الصلاة تماماً ، قصر در مقابل اصل است ، پس اصل اولی در هر مکلفی وجوب صلاة تمام است ، قصر است که موضوع جدیدی پیدا می کند و به خاطر او رفع می شود وجوب تمام ، پس اگر در جایی موضوع از بین رفت مثل اینکه مسافر به وطن وارد شد ، الآن مسافری که اذا ورد فی طریق السفر الی الوطن یجب علیه التمام ، المرور الی الوطن سببٌ لوجوب التمام أو رافعٌ لحکم القصر؟ رافع لحکم القصر ، اما سبب وجوب تمام آن به مقتضای طبع اولی کل مکلفٍ یجب علیه التمام است ، در مقابل حکم اولی که وجوب تمام است وجوب فصر آمده است لحدوث عنوان آخر و هو عنوان المسافر ، اذا زال هذا العنوان قطعاً حکم مترتب بر این عنوان هم زائل می شود ، حکم وجوب القصر است ، موضوع از بین رفت وجوب القصر هم از بین می رود ، یبقی حکم اولی و هو وجوب التمام علی کل مکلف ، پس متوطن که یجب علیه التمام نه به خاطر اینست که وطن سبب است برای وجوب تمام بلکه وجوب تمام وظیفه اولیه هر مکلفی است ، در مانحن فیه هم همین طور ، اقامه عشره که شد موضوع عنوان مسافر از بین رفت و لکن وجوب تمام نه به خاطر اقامه عشره است بلکه لأن کل مکلفٍ یحب علیه التمام ، این هم مطلب دومی که در اینجا روشن شد .
اما فروعات دیگر انشاء الله بعد .
و صلی الله علم محمد و آله الطاهرین