صلاة مسافر . خارج فقه . کتاب الصلاة .

جلسه 175 صلاة مسافر

بسم الله الرحمن الرحیم                          و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین الی لقاء یوم الدین . مسأله : آیا قاصد اقامه هم بعد از ورود به حد ترخص باید نماز را تمام بخواند؟  از بحث قبل که مسأله...

Cover

جلسه 175 صلاة مسافر

آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)

00:00 00:00

بسم الله الرحمن الرحیم                         

و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین الی لقاء یوم الدین .

مسأله : آیا قاصد اقامه هم بعد از ورود به حد ترخص باید نماز را تمام بخواند؟

 از بحث قبل که مسأله حد ترخص بود یک فرع وجود دارد که این فرع را برخی از بزرگان متعرض نشده اند و لکن چون بعضی دیگر از بزرگان بحث کرده اند آن را عرض می کنیم ، و آن اینست که اگر کسی قصد دارد در شهری ده روز اقامت کند ، آیا با وجود چنین قصدی بعد از ورود و دخول به آن شهر باید نماز را تمام بخواند یا اگر به حد ترخص آن شهر هم رسید مانند کسانی که آن شهر وطن آنهاست باید نماز را تمام بخواند ؟ مثلاً کسی برای زیارت حضرت رضا سلام الله علیه مشرف می شود ، قصد هم دارد که در اینجا ده روز بماند ، آن کسی که قاصد اقامه عشره است بعد از ورود در شهر باید نماز را تمام بخواند و یا اگر به حد ترخص مشهد رسید از همان جا باید نماز را تمام بخواند؟

 شکی در این نیست که کسانی که مشهد به عنوان وطن آنهاست به مجرد رسیدن به حد ترخص باید نماز را تمام بخوانند ، و اما آن کسی که قاصد اقامه عشره است او هم مانند متوطن بعد از ورود به حد ترخص لازم است که نماز را تمام بخواند یا خیر؟ این مسأله وجود دارد.

دو راه برای اینکه قاصد اقامه عشرة بعد از رسیدن به حد ترخص باید نماز را تمام بخواند

در اینجا از دو راه می شود قائل به این شد که قاصد اقامه عشره بعد از رسیدن به حد ترخص نماز را تمام بخواند مانند متوطن .

راه اول :

 یک راه تمسک به ذیل صحیحه عبد الله بن سنان است که « و إذا قدمت فمثل ذلک»  چنین ادعا کرده اند که اطلاق این ذیل قدوم عودی و قدوم مبدائی هر دو را شامل می شود ، قدوم عودی مراد اینست که کسی که متوطن در این شهر است ، در این تردیدی نیست ، اما قدوم مبدائی به عنوان مسافری که حرکت کرده است و اینجا برای او قدوم به عنوان عود نیست بلکه قدوم به عنوان ورود در این شهر است به قصد الاقامة عشرة ایام ، گفته اند اطلاق ذیل شامل این هم می شود ، اگر اطلاق ذیل صحیحه قبول شود گفته اند در هر دو رعایت حد ترخص لازم است ، پس حد ترخص کما اینکه در حق قادم عند الذهاب الذی یصدق فی حقه القدوم العودی رعایتش لازم است کذلک بالنسبة الی القدوم المبدائی ، قدوم مبدائی یعنی قدوم کسی که می خواهد ابتداءً وارد این شهر بشود ، لذا در فرودگاهها می نویسند القادمون ، قادمون مطلق است کسی که اهل آنجا باشد یا مسافری باشد که وارد آنجا می شود .

پس نتیجةً کسی که قصد اقامه عشره دارد به مجرد ورود به حد ترخص باید این شخص نماز را تمام بخواند .

اشکال بر این راه

 واضح است این راه همانطور عرض کردیم که این « اذا قدمت فمثل ذلک چنین اطلاقی ندارد ، بلکه ظهور در قدوم عودی دارد زیرا صدر همین روایت عرض کردیم که چنین اطلاقی نداشت که خروج مطلق باشد ، خروج از وطن یا خروج از محل اقامه عشرة ایام یا خروج از مکانی که ثلاثین یوم متردداً بود ، بلکه در آنجا می گفتیم کسی که خارج شده است به عنوان مسافر یعنی خرج من وطنه ، لذا اذا قدمت یعنی اذا قدمت و رجعت الی الوطن ، یعنی رجوع عودی است نه مطلق الرجوع ، پس اگر رجوع عودی اگر شد حد ترخص مربوط می شود به کسی که قادم به معنای رجوع عودی است نه قادم به معنای کسی که وارد در شهری می شود به قصد الاقامه ، پس از این راه نمی شود اثبات این معنا نمی شود کرد .

راه دوم : تنزیل مقیم عشرة به منزله اهل بلد

راه دومی وجود دارد و آن اینست که از باب تنزیل که لسان حکومت است و عمدةً روایاتی که درباره تنزیل وارد شده است نسبت به مسافر ، عمدةً یک روایت است که در آن روایت دارد که اگر کسی قصد حج بیت الله الحرام را دارد ، ده روز قصد اقامه در مکه داشته باشد به منزله اهل مکة است ، تنزیل شده است مقیم عشرة ایام فی مکه منزلة اهلها ، و اگر این شخص به منزله اهل بلد شد کما اینکه اهل بلد باید رعایت حد ترخص بنمایند ذهاباً و ایاباً کذلک هذا المقیم عشرة ایام ، پس اگر کسی که قصد اقامه عشرة ایام دارد به منزله اهل آن بلد شد ، اهل بلد رعایت حد ترخص را در خروج و در هر دو باید داشته باشد  کسی هم که نزّل منزلته ایضاً کذلک .

اشکال بر این راه دوم

لکن دقت داشته باشید که فرق است بین مورد تنزیل و ما نحن فیه اولاً روایاتی که بحث رجوع را بیان کرده اند ، در بعضی از آنها اصلاً حد ترخص مطرح نشده است ، حد ترخص هم یک معنای شرعی است که صاحب جواهر هم تصریح دارد که این حقیقت شرعیه است ، این حد و بعد خاص بعدی است که شارع معین کرده است ، که این حد از بعد معرَّف است به خفاء الاذان یا تواری بیوت ، عرض کردیم که آنچه میزان و معیار شد حسب بحث مفصلی که داشتیم خفاء الاذان بود ، بناءً علی هذا این حد برای کسی که متوطن است در جایی محرز و مسلم است اما برای غیر متوطن اگر تنزیل را ما قبول کنیم در حق او جاریست ولی اگر تنزیل را قبول نکنیم در حق او جاری نیست و در مانحن فیه تنزیل راه ندارد ولو اینکه تنزیل وجود داشته باشد ، زیرا در آن روایت دارد که کسی که اقامه عشرة ایام در مکه داشت این مقیم عشرة ایام بعد الاقامه بمنزلة اهلها ، اگر لازم باشد رعایت حد ترخص ، رعایت حد ترخص عند الخروج است ولی کسی که مرید اقامه عشرة ایام است به مجرد الارادة هل یصدق أنه أقام فی مکة مثلاً عشرة ایام ، فرقٌ بین من أقام فی مکة عشرة ایام و من یرید الاقامه فی مکة عشرة ایام و کلامنا هذا فی من یرید اقامه عشرة ایام فی مکة لا من أقام بها عشرة ایام ، پس بنابر این یک وقت است که اقامه ده روز را دارد و اقامه شده است این به منزله اهل است ، آنچه در روایت است این مورد است اما کسی که اراده عشرة ایام در مکه دارد به مجرد اراده آیا صدق می کند که أقام فی مکة عشرة ایام ؟ صدق ندارد ، پس بنابر این تنزیل در مانحن فیه وجود ندارد ، فإذاً کسی که قصد اقامه در شهری دارد ده روز حد ترخص در حق او معنا نخواهد داشت لذا فتاوای آقایان هم همین است .

 چون جای توهم بود و بعضی در ذهنشان آمده بود بهتر بود که عرض کنم ، هذا تمام الکلام راجع به مسأله حد ترخص .

بحث دیگر که مرحوم محقق مطرح کرده اند و بزرگان هم از جمله مرحوم حاج شیخ و مرحوم آقای میلانی ، مرحوم سید در عروة و دیگران تعقیبت هم بحث فرموده اند بحث اینست که اقامه عشرة ایام در یک بلد آیا این ا قامه عشرة ایام قاطع اصل سفراست یا اینکه قاطع سفر نیست و لکن حکماً تخصیص خورده است که این مسافر مع أنه یصدق مسافرٌ یجب علیه التمام ، در اصل اینکه کسی اقامه عشرة ایام در بلدی را قصد کند یجب علیه التمام بالاتفاق و احدی در این جهت نیست .

ایا اقامه عشرة که موجب تمامیت صلاة است به تخصص است یا به تخصیص؟

جهاتی مورد بحث است ، عمدةً اینست که آنچه که اقامه عشرة ایام که توجب تمامیت الصلاة هل هو بالتخصص و الخروج الموضوعی بأنه بعد قصد الاقامه یخرج عن کونه مسافراً ؟ یا اینکه کسی که اقامه عشرة ایام را قصد کرده است یصدق علیه مسافرٌ و مع کونه مسافراً یجب علیه التمام ، مثل مواردی که با اینکه مسافر است مثل سفر معصیت باشد ، مسافر بودنش که عنوان عرفی است ، مسافرٌ و لکن یجب علیه التمام ، یا مثلاً کسی که مردد است در جایی بماند تردیدش که از بین نرفته است بعد از سی روز گفته می شود که باید نماز را تمام بخواند ولی صدق مسافر هست ، یک سال هم در جایی بماند باز هم می گویند مسافر است ، مسافر بودنش از بین نمی رود ولی معذلک گفته می شود که باید نماز را تمام بخواند ، حال اینجا این شخصی که قصد اقامه ده روز را دارد چون مسافر بودن قطع شده است و مسافر نیست ؟ اینجا تعبیر می کنند به خروج موضوعی و لذا تعبیر می کنند به اینکه الاقامة عشرة ایام فی بلدٍ مع القصد و النیة یحتمل أن یکون قاطعاً لعنوان السفر که عشرة ایام قاطعٌ للسفر و قاطعٌ لکون هذا الشخص مسافراً ، ولی احتمال دیگر هم هست که قاطع نیست بلکه قاصد عشرة ایام فی بلدٍ مع أنه مسافرٌ و لکن حکمه حکم المسافر و القصر و لکن خصص هذا الحکم بمن یرید الاقامه فی بلدٍ عشرة ایام مع النیة ، فخرج هذا المسافر عن وجوب القصر بالتخصیص لا بالتخصص ، خروج موضوعی نیست و خروج تخصیصی است یعنی با اینکه این شخص مسافر است و وظیفه مسافر هم وجوب قصر است اما این مسافر لازم نیست که قصراً بخواند ، کدام یک از این دو است ؟

روایات وارده در باب بیست روایت است که مرحوم شیخ حر عاملی در وسائل ذکر فرموده اند ، از این روایت چند تا را می خوانیم و بعد ببینم مباحثی که باید در این بحث که موضوع بحث ما اقامة عشرة ایام مع النیة است، نیت چه جهت دارد ؟ آیا نیت موضوعیت دارد یا طریقیت دارد؟ موضوع فقط نیت است یا موضوع جزء النیة است یا نیت طریقٌ محض .

 حال آیا میزان در اینکه نماز تمام است با قصد عشرة آیا میزان نفس العشرة و القصد طریقٌ الیها بلا ای دخلٍ للقصد ، این یک احتمال ، احتمال دوم اینکه موضوع وجوب تمام دو شئ است و مرکبٌ من قصد العشرة و العشرة خارجاً ، پس موضوع مرکب شد یکی قصد و دوم اینکه عشرة هم در خارج تحقق پیدا کند ، اگر قصد بود و عشرة هم محقق نشد فائده ندارد ، عشرة بود و لکن قصد نبود فائده ندارد ، لابد من وجود الامرین العشرة مع کونها مقصوده و منویه ، احتمال سوم هم اینست که گفته شود معیار و میزان وجود عشرة ایام در خارج است و قصد هیچ دخل و دخالتی در این حکم ندارد نه به عنوان موضوعیت و نه به عنوان طریقیت ، پس اگر کسی همین طور رفت و در جایی ماند تا ده روز شد باید نماز را تمام بخواند ؛ کدام یک از این احتمالات است و آیا این عشرة ایام در خصوص یک مکان باید باشد و یا اینکه اگر در چند مکان هم بود عیب ندارد ، یا مثلاً این قصد هم اگر لازم است این قصد باید مع الجزم باشد یا اینکه اگر تردید و شک هم باشد اشکالی ندارد ، یا از اول قصد کرده است که اگر وضعی پیش آمد و یا دلش نخواست برگردد ، این گونه هم می شود قصد کرد و یا باید به نحوی باشد که ملتزم بشود به ماندن ده روز؟ اینها مباحثی است که باید بیاید .

روایات وارده در ما نحن فیه

قبل از ورود در اینها روایات را تیمناً و تبرکاً می خوانیم بعد از اینکه با کلام معصوم سلام الله علیه مأنوس شدیم آن موقع ببنیم از این روایات در این موارد مختلف چه استفاده می شود .

روایت اول : عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: إِذَا قَدِمْتَ أَرْضاً وَ أَنْتَ تُرِيدُ أَنْ تُقِيمَ بِهَا عَشَرَةَ أَيَّامٍ فَصُمْ وَ أَتِمَّ وَ إِنْ‏ كُنْتَ‏ تُرِيدُ أَنْ‏ تُقِيمَ‏ أَقَلَّ مِنْ عَشَرَةِ أَيَّامٍ فَأَفْطِرْ مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ شَهْرٍ فَإِذَا بَلَغَ الشَّهْرُ فَأَتِمَّ الصَّلَاةَ

روایت دوم : عَنْ مَنْصُورِ بْنِ حَازِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ‏ إِذَا أَتَيْتَ‏ بَلْدَةً فَأَزْمَعْتَ الْمُقَامَ عَشَرَةَ أَيَّامٍ فَأَتِمَّ الصَّلَاةَ فَإِنْ تَرَكَهُ رَجُلٌ جَاهِلًا فَلَيْسَ عَلَيْهِ إِعَادَةٌ .

روایت سوم :

عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ أَتَى ضَيْعَتَهُ ثُمَ‏ لَمْ‏ يُرِدِ الْمُقَامَ‏ عَشَرَةَ أَيَّامٍ قَصَّرَ وَ إِنْ أَرَادَ الْمُقَامَ عَشَرَةَ أَيَّامٍ أَتَمَّ الصَّلَاةَ .

روایت چهارم :

عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَ رَأَيْتَ مَنْ‏ قَدِمَ‏ بَلْدَةً إِلَى مَتَى يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَكُونَ مُقَصِّراً وَ مَتَى يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يُتِمَّ فَقَالَ إِذَا دَخَلْتَ أَرْضاً فَأَيْقَنْتَ أَنَّ لَكَ بِهَا مُقَامَ عَشَرَةِ أَيَّامٍ فَأَتِمَّ الصَّلَاةَ وَ إِنْ لَمْ تَدْرِ مَا مُقَامُكَ بِهَا تَقُولُ غَداً أَخْرُجُ أَوْ بَعْدَ غَدٍ فَقَصِّرْ مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ أَنْ يَمْضِيَ شَهْرٌ فَإِذَا تَمَّ لَكَ شَهْرٌ فَأَتِمَّ الصَّلَاةَ وَ إِنْ أَرَدْتَ أَنْ تَخْرُجَ مِنْ سَاعَتِكَ .

ماه که تمام شد ولو می خواهی یک ساعت بمانی در آن یک ساعت نماز را باید تمام بخوانی.

روایت پنجم :

عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ قَالَ: سَأَلَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا أَسْمَعُ عَنِ الْمُسَافِرِ إِنْ حَدَّثَ‏ نَفْسَهُ‏ (حدث نفسه یعنی عزم و اراد) بِإِقَامَةِ عَشَرَةِ أَيَّامٍ قَالَ فَلْيُتِمَّ الصَّلَاةَ فَإِنْ لَمْ يَدْرِ مَا يُقِيمُ يَوْماً أَوْ أَكْثَرَ فَلْيَعُدَّ ثَلَاثِينَ يَوْماً ثُمَّ لْيُتِمَّ وَ إِنْ كَانَ أَقَامَ يَوْماً أَوْ صَلَاةً وَاحِدَةً فَقَالَ لَهُ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ بَلَغَنِي أَنَّكَ قُلْتَ خَمْساً (روایاتی هم بود که پنج روز هم ماند باید نمازش را تمام بخواند) فَقَالَ قَدْ قُلْتُ ذَلِكَ قَالَ أَبُو أَيُّوبَ- فَقُلْتُ (ابو ایوب از فرصت استفاده کرد و سؤال کرد از پنج روز کمتر هم می شود فرمودند نه .) أَنَا جُعِلْتُ فِدَاكَ يَكُونُ أَقَلَّ مِنْ خَمْسَةِ أَيَّامٍ قَالَ لَا .

در سابق هم عرض کردیم که ما بین پنج روز و ده روز را احتیاط کرده بودند که بین قصر و تمام جمع کند ، بحث روایاتی که در رابطه با کمتر از ده روز و بیشتر از پنج روز ، یعنی بین پنج روز تا ده روز ، که سه نحو بیان کردند که از یک روز تا پنج روز قصر ، از ده روز به بالا تمام ، بین پنج روز و ده روز گفتیم بعضی قائل شده بودند به جمع بین قصر و تمام .

روایت ششم :

عَنْ حَمَّادٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ إِذَا عَزَمَ الرَّجُلُ أَنْ يُقِيمَ عَشْراً فَعَلَيْهِ‏ إِتْمَامُ‏ الصَّلَاةِ وَ إِنْ كَانَ فِي شَكٍّ لَا يَدْرِي مَا يُقِيمُ فَيَقُولُ الْيَوْمَ أَوْ غَداً فَلْيُقَصِّرْ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ شَهْرٍ فَإِنْ أَقَامَ بِذَلِكَ الْبَلَدِ أَكْثَرَ مِنْ شَهْرٍ فَلْيُتِمَّ الصَّلَاةَ .

روایت هفتم :

عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: إِذَا دَخَلْتَ بَلَداً وَ أَنْتَ تُرِيدُ الْمُقَامَ عَشَرَةَ أَيَّامٍ فَأَتِمَّ الصَّلَاةَ حِينَ‏ تَقْدَمُ‏ وَ إِنْ أَرَدْتَ الْمُقَامَ دُونَ الْعَشَرَةِ فَقَصِّرْ .

روایت هشتم :

عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُسَافِرِ يَقْدَمُ الْأَرْضَ فَقَالَ إِنْ حَدَّثَتْهُ نَفْسُهُ أَنْ يُقِيمَ عَشْراً فَلْيُتِمَّ وَ إِنْ‏ قَالَ‏ الْيَوْمَ‏ أَخْرُجُ‏ أَوْ غَداً أَخْرُجُ‏ وَ لَا يَدْرِي‏ فَلْيُقَصِّرْ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ شَهْرٍ فَإِنْ مَضَى شَهْرٌ فَلْيُتِمَّ وَ لَا يُتِمَّ فِي أَقَلَّ مِنْ عَشَرَةٍ إِلَّا بِمَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ- وَ إِنْ أَقَامَ بِمَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ خَمْساً فَلْيُتِمَّ .

این روایت تخصیص زده است که بعضی بر اساس این روایت آن روایت تنزیل کسی که در مکه اقامه کرده است به منزله اهل مکه است را هم از این باب دانسته اند لخصوصیة المکان و آن مکه و مدینه باشد ، شاید این روایت را در باب تخییر بین اماکن اربعه هم بیاوریم که بعضی تخییر را توسعه داده اند در مطلق مکه و مدینه نه فقط در مسجد النبی و مسجد الحرام .

در این روایات مذکوره تعبیر اراد ، نوی ، أزمع ، أجمع ، حدث نفسه ، این عناوین در این روایات وجود داشت .

حال باید مسائلی که با توجه به روایات مذکوره باید بیان شود ، اولین مسأله اینست که آیا اقامه عشره دخالتش در حکم به وجوب تمام به چه نحو است ؟ آیا تمام الموضوع است یا جزء الموضوع است و یا هیچ گونه موضوعیتی ندارد ؟ توضیح این بحث انشاء الله فردا .

 و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین