صلاة مسافر . خارج فقه . کتاب الصلاة .

جلسه 173 صلاة مسافر

بسم الله الرحمن الرحیم                          و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین الی لقاء یوم الدین . سخن در این بود که آیا حد ترخص که در ذهاب رعایت او شرط است در موقع ایاب هم شرط است یا...

Cover

جلسه 173 صلاة مسافر

آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)

00:00 00:00

بسم الله الرحمن الرحیم                         

و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین الی لقاء یوم الدین .

سخن در این بود که آیا حد ترخص که در ذهاب رعایت او شرط است در موقع ایاب هم شرط است یا خیر ، در اصل شرطیت حد ترخص ایاباً کما أنه شرطٌ ذهاباً .

بحث دوم این بود که بر فرض اشتراط حد ترخص در ایاب مثل شرطیت او در ذهاب اختصاص دارد این شرط به خصوص ایاب الی الوطن یا به ایاب محلی که قبلاً ده روز در او مانده است هم رعایتش لازم است ؟ مثلاً از اینجا می خواست کربلا برود ، تهران ده روز ماند ، بحث کردیم که حسب مبنا وقتی می خواهد از تهران خارج شود باید رعایت حد ترخص بکند ، حال موقع بازگشت از زیارت عتبات ، تهران مجدداً قصد دارد که ده روز بماند ، آیا باز باید در اینجا رعایت حد ترخص بکند یا نه ؟ کما اینکه وقتی وطن او مشهد است اگر فرض کردیم که رعایت حد ترخص لازم است ، این محل بحث ما بود ، پس دو مسأله مورد بحث است ، یکی لزوم رعایت حد ترخص تحت عنوان شرطیت ترخص در ایاب کما أنه شرطٌ ذهاباً ، دوم اینکه بر فرض شرطیت اختصاص دارد به خصوص وطن یا در ماعدای وطن از سائر اماکن هم اگر بخواهد ده روز در آنجا بماند آیا شرطیت دارد یا نه؟

بررسی روایات طایفه اولی :

روایات وارده در این مقام خوانده شد و مفاد یکی از آن روایات را هم عرض کردیم که صحیحه عبد الله بن سنان بود که در این روایت ادعا شده بود که جمله « وَ إِذَا قَدِمْتَ مِنْ سَفَرِكَ فَمِثْلُ ذَلِكَ » این ادعا کرده بودند که اطلاق دارد و اطلاقش هم شامل وطن می شود و هم جایی که انسان قصد دارد اقامت در آنجا داشته باشد ، ولی عرض شد که این قدون من سفر ، خود ماده قدم من السفر به دلالت سیاقیه معنایی دارد که به لحاظ آن معنا اختصاص به وطن پیدا می کند چون زمانی می گویند این شخص از سفر برگشت به جایی می شود که وطن شخص باشد ، اگر فرض کنید در موقع مراجعت از زیارت عتبات به تهران وارد شد کسانی که در وطنش هستند نمی گویند از سفر مراجعت کرد می گویند در مسیر بازگشت است ، زمانی که به وطن خودش بازگشت کرد می گویند از سفر عتبات بازگشت کرد ، لذا فرمودند عنوان « وَ إِذَا قَدِمْتَ مِنْ سَفَرِكَ فَمِثْلُ ذَلِكَ» چنین اطلاقی با توجه از ماده قدم من السفر و دلالت سیاقیه این عبارت امام علیه السلام استفاده نمی شود پس بنابر این ادعای اینکه اطلاق روایت شامل قدوم من السفر و بازگشت از سفر در وطن و غیر وطن در هر دو هست این اطلاق وجود ندارد .

پس اینکه بعضی از بزرگان به اطلاق این روایت تمسک کرده بودند و حد ترخص را هم در رجوع به وطن و هم در مراجعت به غیر وطن در هر دو شرط دانسته بودند اساسی ندارد .

روایت دوم : «ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِذَا سَمِعَ‏ الْأَذَانَ‏ أَتَمَّ الْمُسَافِر » اینکه امام علیه السلام می فرمایند سمع الاذان ، اذان کجا مراد است ؟ ادعا کرده اند اذان وطن یا جایی که می خواهد برود هر دو را می گیرد ، هر جا که مسافر اذان را شنید باید نماز را تمام بخواند ، عرض کردیم اگر این اطلاق به این گستردگی باشد که هر جا اذان را شنید باید نماز تمام بخواند ، در مسیر از شهرهایی که عبور می کند صدای اذان را که شنید باید تمام بخواند ، احدی به این حرف ملتزم نیست ، آن شهرها را گفته اند به دلیل خاص خارج شده است و لیکن در ماعدای او یکی وطن است و یکی جایی که می خواهد ده روز در آنجا بماند پس تمامیت لازم نیست که وارد آن شهر بشود بلکه همین قدر که به جایی رسید که اذان آن شهر را بشوند از همانجا باید نماز تمام بخواند ، ثمره اش هم اینست که ورود الی المدینه شرط نیست ، اگر گفتیم حد ترخص در اینجا لازم نیست معنایش اینست که کسی که می خواهد ده روز در اینجا بماند موقعی می تواند نماز را تمام بخواند که داخل شهر بشود ولی اگر اطلاق این روایت را بپذیریم معنایش اینست که اگر مشهد وطن شخص باشد از جایی که اذان را بشوند باید نماز را تمام بخواند ، اگر وطن نباشد آن هم باید از جایی که صدای اذان را بشوند ، علاوه بر این اقامه او از لحظه ای است که به حد ترخص وارد شده است که نمازش تمام است ، پس اگر از آن جایی که حد ترخص است فرض کنید بیست دقیقه راه است آن مقدار را هم برای ده روز حساب می کند ، پس وطن و جایی که شخص قصد اقامه دارد هر دو در تحت اطلاق« إِذَا سَمِعَ‏ الْأَذَانَ‏ أَتَمَّ الْمُسَافِر» داخل است ، این روایت صحیحه اطلاقش محفوظ است و مثل روایت اول نیست که ما گفتیم اطلاق ندارد ، پس این روایت اطلاق دارد .

روایت سوم : «عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنِ السِّنْدِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ‏ أَنَّ عَلِيّاً ع كَانَ إِذَا خَرَجَ‏ مُسَافِراً لَمْ يُقَصِّرْ مِنَ الصَّلَاةِ حَتَّى يَخْرُجَ مِنِ احْتِلَامِ الْبُيُوتِ وَ إِذَا رَجَعَ لَمْ يُتِمَّ الصَّلَاةَ حَتَّى يَدْخُلَ احْتِلَامَ الْبُيُوتِ ».

عنوان در اینجا « إِذَا خَرَجَ‏ مُسَافِراً »است ، یعنی إِذَا خَرَجَ‏ مُسَافِراً من بلد الاقامة؟ یا إِذَا خَرَجَ‏ مُسَافِراً من الوطن ؟ هر دو را شامل می شود ، عنوان خروج به عنوان مسافر ، بالاخص با توجه به آنچه که گفتیم عنوان مسافر ضارب فی الارض ، که از وطن که خارج می شود موقعی عنوان مسافر ضارب فی الارض پیدا می کند که از حد ترخص خارج بشود ، عنوان مسافر ضارب فی الارض هم در محل اقامه زمانی است که از آن بلد اقامه عشرة ایام خارج بشود ، لذا مادامی که در آنجا هست مسافر اطلاق می شود ولی عنوان ضارب فی الارض را ندارد( دقت داشته باشید که بر اساس مبنا عرض می کنم) در اینجا به عنوان قید « احْتِلَامِ الْبُيُوتِ» که مراد از این احتلام یعنی همان صورت بیوت ، احتلام البیت یعنی صورت ذهنیه شئ که در قوه خیال مرتسم می شود از او تعبیر می کنند به حُلُم ، از احلام هم از این باب است ، در اینجا مراد همان صور بیوت است که هنوز بیوت به صورت کامل واضح نیست ، چیزی که واضح نیست به وجود خارجی کأنه صورت ذهنیه اوست و از این جهت تعبیر شده است به احتلام البیوت یعنی صورت آنها به صورت شفاف و روشن برای شخص مرئی نیست و لکن تعبیر می شود به حلم تشبیهاً به این جهت که چیزی  که هنوز وجود خارجی ممتاز او نیست به آن چیزی که اصلاً وجود خارجی ندارد مثل صوری را که انسان در خواب می بیند ، این شبیه آنست و وجه شبهش هم همین است ، آنها وجود خارجی ندارد ، این وجود خارجی دارد ولی واضح و روشن نیست ، زمانی کاملاً روشن است که نزدیک قرار بگیرد پس از دور که می بیند شبیه همان کأنه در ذهن در عالم رؤیا می بیند از این جهت تعبیر شده است به احتلام ؛ پس این روایت هم اگر از اشکال سندی صرف نظر کنیم واضح است که شامل می شود هر دو صورت را چه آنجایی که خرج مسافراً از وطن یا خرج مسافراً از بلدی که اقامه در آن دارد .

پس ضعف این روایت اینست که سند روایات قرب الاسناد مورد خدشه است و ثانیاً اینکه فعل معصوم است .

طایفه دوم از روایات

در مقابل این روایات روایات دیگری است .

روایت معاویة بن عمار عن ابی عبد الله سلام الله علیه است که

« عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَ‏ أَهْلَ‏ مَكَّةَ إِذَا زَارُوا الْبَيْتَ‏ وَ دَخَلُوا مَنَازِلَهُمْ‏ أَتَمُّوا وَ إِذَا لَمْ يَدْخُلُوا مَنَازِلَهُمْ قَصَرُوا »

اهل مکه که خارج شدند برای اعمال حج « إِذَا زَارُوا الْبَيْتَ‏» اولاً مکه قدیم حول بیت بود و لیکن صرف ورود به مکه هم میزان قرار داده نشده است در این روایت تا چه رسد به حد ترخص « وَ دَخَلُوا مَنَازِلَهُمْ‏ أَتَمُّوا» ؛ « وَ إِذَا لَمْ يَدْخُلُوا مَنَازِلَهُمْ قَصَرُوا»واضح است که چون روز عید بر می گردند حجاج برای اینکه اعمال حج را انجام بدهند این دو صورت دارد یک وقت است که می آیند و اعمال را انجام می دهند و دوباره بر می گردند به منا برای بیتوته در شبهای یازدهم و دوازدهم و یک وقت است که می آیند و اعمال را انجام می دهند و تا دو سه ساعت که اعمال را انجام دادند می روند منزلشان و بعد غروب می روند برای بیتوته ، اگر صورت اولی باشد که به منازل وارد نشدند باید نماز را قصر بخواند و اگر صورت دوم باشد باید نماز را تمام بخوانند ، حال خود این بحث است که یکی از قواطع سفر اینست که انسان به وطن مرور کند حتی به منزلش هم وارد نشود ، مثلاً کسی که اهل سبزوار است در سفری که می خواهد به تهران برود در سبزوار باید نمازش را تمام بخواند و این سفرش قطع می شود ، آنجا می شود سفر جدید ، این روایت از این جهت هم خلاف آن بحثی است که گفتیم از قواطع سفر ورود به وطن بود ، اینجا وارد مکه شده است دخول در منزل را کأنه قاطع سفر گرفته اند نه ورود در وطن .

صورت ثانیه محل بحث ماست که در اینجا که رعایت حد ترخص که نشده است در مقابل آن روایت صحیحه حماد ، علاوه بر اینکه میزان را در تمامیت به دخول در منزل دانسته است نه به ورود به وطن ، ورود به وطن دخالتی در تمامیت صلاة ندارد ،« إِذَا زَارُوا الْبَيْتَ‏ وَ دَخَلُوا مَنَازِلَهُمْ‏ أَتَمُّوا وَ إِذَا لَمْ يَدْخُلُوا مَنَازِلَهُمْ قَصَرُوا» .

 اگر این روایت را ما دقت کنیم در اینجا اصلاً می توانیم بگوئیم اطلاق باشد ، اینجا بحث اطلاق ندارد که بگوئیم سمعوا الاذان أو لم یسمعوا ، بحث اینست که در این روایت کاری به اذان وجوداً و عدماً ندارد ، پس در اینجا این بحث نیست که بگوئیم کسی که داخل در منزل شده است بگوئیم قطعاً سماع اذان دارد ، این مسلم است کسی که وارد مکه شده است مخصوصاً داخل منزل شده است بگوئیم مطلق باشد سواءٌ سمع الاذان أو لم یسمعوا ، قطعاً سمع الاذان هست ، پس در این روایت حد ترخص اصطلاحی در اینجا رعایت نشده است .

روایت دیگر :

«عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ بِالْبَصْرَةِ- وَ هُوَ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ لَهُ بِهَا دَارٌ وَ مَنْزِلٌ‏ فَيَمُرُّ بِالْكُوفَةِ وَ إِنَّمَا هُوَ مُجْتَازٌ لَا يُرِيدُ الْمُقَامَ إِلَّا بِقَدْرِ مَا يَتَجَهَّزُ يَوْماً أَوْ يَوْمَيْنِ قَالَ يُقِيمُ فِي جَانِبِ الْمِصْرِ وَ يَقْصُرُ قُلْتُ فَإِنْ دَخَلَ أَهْلَهُ قَالَ عَلَيْهِ التَّمَامُ » .

پس در اینجا مادامی که در جانب شهر است ، جانب شهر واضح است که داخل در حد ترخص است چون بیشتر از حد ترخص فاصله داشته باشد نمی گویند جانب ، از نظر عرفی جانب یعنی حواشی شهر ، این اگر حواشی شهر اگر باشد در همان حواشی بماند و نمازش را قصر بخواند ، این کسی که قصد دارد سفرش ادامه پیدا کند ، به اصطلاح امروز کمربندی های شهر ، پس در اینجا تعبیر این شد که اگر در حاشیه ماند پس معلوم می شود که حد ترخص در اینجا به حواشی نیست ، رعایت نشده است چون اگر بنا بود که رعایت بشود باید بگوئیم قبل از اینکه به حد ترخص برسد ولی در جانب مصر هم دارد نماز را قصر می خواند ، زمانی تمام بخواند که داخل در بیت بشود .

روایت چهارم :

«عَنْ صَفْوَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ‏ مُسَافِراً ثُمَ‏ يَقْدَمُ‏ فَيَدْخُلُ بُيُوتَ الْكُوفَةِ- أَ يُتِمُّ الصَّلَاةَ أَمْ يَكُونُ مُقَصِّراً حَتَّى يَدْخُلَ أَهْلَهُ قَالَ بَلْ يَكُونُ مُقَصِّراً حَتَّى يَدْخُلَ أَهْلَهُ ».

 این روایت صریح است که مرور فائده ای ندارد ، وطن خودش است و قطعاً این با آن روایت « وَ إِذَا قَدِمْتَ مِنْ سَفَرِكَ فَمِثْلُ ذَلِكَ » کاملاً معارضه دارد حتی در خود وطن ، حال در آنجا نسبت به شمولش نسبت به وطن اشکال داشت ولی در وطن داشت که باید رعایت حد ترخص بکند ، همانطور که در موقع رفت تا زمانی که اذان را می شنید باید نماز را تمام بخواند در موقع برگشت تا وقتی اذان را نشنید قصر است ولی زمانی که شنید باید تمام بخواند ؛ و حال آنکه در این روایت دارد که « يَكُونُ مُقَصِّراً حَتَّى يَدْخُلَ أَهْلَهُ» قبل از اینکه به اهلش داخل شود یکون مقصراً ولو سمع الاذان پس قطعاً این روایت با روایت اولی معارضه دارد ، نسبت به ورود به وطن آن روایت دارد که « وَ إِذَا قَدِمْتَ مِنْ سَفَرِكَ فَمِثْلُ ذَلِكَ» که باید رعایت کند حد ترخص را اما این روایت دارد که تا زمانی که وارد به منزل نشده است قصر است ، غایت قصر دخول اهل است نه دخول مدینه و یا سماع اذان ، پس در این روایت صریحاً سماع اذان را میزان برای وجوب تمام قرار نداده است ولی در آن صحیحه سماع اذان را میزان برای وجوب تمام قرار داده است و این دو با هم کاملاً معارضه دارد و صریح این دو روایت با هم معارضه دارند و بین منطوقین این دو روایت معارضه است .

روایت دیگر :  عیص بن قاسم در این روایت دارد

« عَنِ الْعِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا يَزَالُ‏ الْمُسَافِرُ مُقَصِّراً حَتَّى يَدْخُلَ بَيْتَهُ. »

روایت دیگر :

« مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ رُوِيَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ قَالَ: إِذَا خَرَجْتَ‏ مِنْ‏ مَنْزِلِكَ‏ فَقَصِّرْ إِلَى أَنْ تَعُودَ إِلَيْهِ. »

غایت قصر عود الی المنزل قرار داده شده است ، پس معلوم می شود که میزان در قصر خروج از منزل و ورود به منزل است .

رفع معارضه بین روایات به بیان بعضی از بزرگان : تصرف در معنای بیت

بعضی خواسته اند رفع معارضه کنند بین این روایاتی که میزان را ورود در منزل قرار داده اند با آن روایت صحیحه ای که در عود هم می فرماید : « وَ إِذَا قَدِمْتَ مِنْ سَفَرِكَ فَمِثْلُ ذَلِكَ» ، گفته اند بیت یا منزل اصطلاح آخری است برای همان حد ترخص که یعنی یک بیت حقیقی داریم و یک بیت عرفی ، کسی اهل شهری است می گویند خانه اش اینجا است ، وقتی در اتوبوس نشسته اید و به مشهد بر می گردید عده ای مسافرند و عده ای اهل اینجا هستند ، آنهایی که اهل مشهدند و می گویند به خانه شان رسیدند ، این گونه معارضه را حل کرده اند که اطلاق بیت یا منزل در این روایات عبارةٌ اخرای معنایی است که آن معنا سعه دارد که علاوه بر اینکه کل شهر را شامل می شود تا حد ترخص را هم می گیرد ، اگر این باشد این روایات هیچ معارضه ای با آن روایاتی که « وَ إِذَا قَدِمْتَ مِنْ سَفَرِكَ فَمِثْلُ ذَلِكَ» ندارد ، هر دو معنایشان اینست که باید رعایت حد ترخص بشود ، به ترخص شهر که رسید کأنه یدخل بیته ، کأنه ورد منزله .

اشکال بر این جمع

ولی این بیان با آن روایت مکه سازگار نیست ، زیرا در آن روایت بین ورود به منزل و زیارت بیت تفکیک شده است ، می فرماید زیارت بیت کرد ولی لم یدخل ، معلوم می شود دخول در بیت و عدم دخول در بیت به این معنائی که سعه داشته باشد اگر در سائر روایات وجود داشته باشد در این روایت حداقل سازگار نیست و این جمع بر این یک روایت قابل انطباق نیست و در روایت اسحاق هم همین گونه که بیوت را می بیند ولی هنوز داخل آن نشده است آنجا هم تفکیک داده شده است ، پس با این مفادی که در روایت بین ورود در منزل و دیدن خانه های شهر فرق گذاشته است معلوم می شود که این معنا برای بیت منظور حداقل قابل تطبیق با این روایات نیست ممکن است عرفاً چنین معنایی برای بیت و منزل باشد و اطلاق عرفی وجود داشته باشد ولی این اطلاق عرفی در اینجا مردود است زیرا در متن روایت بین این دو صورت تفکیک شده است .

یک بیان اینست که وقتی در آن روایات صریح اینست که ،« إِذَا زَارُوا الْبَيْتَ‏ وَ دَخَلُوا مَنَازِلَهُمْ‏ أَتَمُّوا وَ إِذَا لَمْ يَدْخُلُوا مَنَازِلَهُمْ قَصَرُوا» اینجا نمی شود ما این بیان را بیاوریم ، یا در آن روایت که دارد «ثُمَ‏ يَقْدَمُ‏ فَيَدْخُلُ بُيُوتَ الْكُوفَةِ- أَ يُتِمُّ الصَّلَاةَ أَمْ يَكُونُ مُقَصِّراً حَتَّى يَدْخُلَ أَهْلَهُ»، با این روایات بیت را نمی شود این گونه معنا کرد ، بین ورود در بیت و ورود به مدینه از نظر حکم تفکیک شده است پس معلوم می شود که اطلاق بیت و منزل به این معنای واسع قابل انطباق بر این روایات نیست .

اطلاق عرفی اگر داشته باشیم این اطلاق عرفی قابل تطبیق با این روایات نیست علاوه بر این که حد ترخص یک عنوان شرعی است که این حد ترخص را شارع قرار داده است برای وجوب قصر نسبت به مسافر ، پس اگر این گونه است ما نمی توانیم به این مفادی که از نظر عرف استفاده می شود تطبیق بدهیم .

حال در جمع بین این روایات چه باید بکنیم ، جمع حقیقی بین این روایات چگونه خواهد بود انشاء الله فردا .

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین