نتایج در این جا نشان داده می شوند.
نتیجه ای مرتبط با جستجوی شما یافت نشد.
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین الی لقاء یوم الدین . عرض کردیم ماحصل آنچه در رابطه با مسأله حد ترخص و رعایت آن در غیر سفر از وطن که سفر از محل...
آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)
بسم الله الرحمن الرحیم
و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین الی لقاء یوم الدین .
عرض کردیم ماحصل آنچه در رابطه با مسأله حد ترخص و رعایت آن در غیر سفر از وطن که سفر از محل اقامه بود یا سفر از مکانی که سی روز مردداً ماند بدون قصد و یا سفر مسافری که سفر معصیت بود و بعد توبه می کند و رجوع می کند از معصیت به طاعت و هم چنین کسی که دنبال شخصی می گشت و به مسافت رسید و در اثناء فهمید که او در جایی است که مسافت شرعیه می شود آیا این هم از آن جایی که تصمیم به مسافت می گیرد از همان جا که از حد ترخص قطعاً خارج شده است از همان جا باید نماز را قصراً بخواند یا از آن مکان باید حد ترخص را رعایت کند و بعد از تحقق حد ترخص از آن مکان آنجا باید نماز را تمام بخواند .
مدعای مرحوم آقای میلانی اینست که در جمیع این موارد رعایت حد ترخص لازم است بر خلاف بسیاری از فقهاء و وجهش هم این بود که ایشان ادعا کردند عنوانی که در موضوع حکم به وجوب قصر اخذ می شود بعد از تخصیص آیات عمومات حدیثی را ، اینست که عنوان موضوع عبارتست از ضارب فی الارض ، نهایت ضرب فی الارض در برخی از موارد بودن و یا نبودنش بدون تصرف شارع است و وجدانی است و در برخی از موارد با تصرف شارع است مثلاً بعد از چهار یا پنج روز تا عشره از نظر عرف اگر شخص در جایی ماند این تارک ضرب فی الارض است ولی شارع به تصرفی که می کند این ما دون العشره را به عنوان ضارب فی الارض حساب کرده است با اینکه تا دو یا سه روز ما می توانیم حسب مقتضای طبع عرفی حکم کنیم ، زائد بر سه روز الی ده روز در حقیقت ضرب فی الارض ندارد ولی شارع حکومةً او را ضارب فی الارض دیده است ، بر اساس روایاتی که وارد شده است که مادون العشره اقامه محسوب نمی شود ، حال اگر ده روز در جایی ماند هم عرفاً و هم لغةً و هم شرعاً ضرب فی الارض ندارد ، اگر عنوان حکم به وجوب قصر در موضوع او عنوان ضارب فی الارض باشد ، اینجا آن عنوان موضوع از بین رفته است قهراً سفری که می خواهد برود این سفر جدید محسوب می شود ، زیرا آن عنوان موضوعی که در قبل بود که عنوان مسافری که ضارب فی الارض باشد ، این ضرب فی الارض را از آیه شریفه آوردند ، بنابر این « وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاة » اشاره به قید موضوع است که مطلق مسافر نیست ، در روایات به صورت مطلق مسافر اخذ شده است ولی به ضمیمه این آیه شریفه چون همان طور که گفتیم خاص حدیثی و روایی مخصص عمومات کتابی می شود ، خاص کتابی مخصص عمومات روایی می شود ، پس این حکم عکس در اینجا اقتضاء دارد گرچه عنوان مسافر عام بود نسبت به ضرب فی الارض ، مسافری باشد که ضرب فی الارض داشته باشد یا نداشته باشد ، عمومات روایی هر دو را شامل می شد ، و لکن این آیه شریفه آن عام را تخصیص زده است به این خصوصیت که باید مسافری باشد که مضافاً بر اینکه مسافر است ضارب فی الارض هم باشد ، حال اگر کسی ده روز ماند ، حتی یک ماه ماند و یا یک سال ماند ، از نظر مردم می گویند مسافری است که می خواهد در اینجا کار کند ، پس مسافر بودن محفوظ است ولی آیا مسافری است که ضرب فی الارض دارد؟ خیر ، چون ضارب فی الارض نیست انتفاء موضوع به انتفاء جزء هم اگر مرکب باشد محقق می شود ، پس موضوع حکم به قصر ما عنوان بسیط مسافر نیست ، بلکه مسافری است که مقید است به این قید که مسافر ضارب فی الارض باشد ، این موضوع است برای حکم ، نه مسافر تنهایی ، اگر این گونه شد کسانی که فتوا داده اند که رعایت حد ترخص فقط در مورد سفر از وطن است و در سفر از ماعدای وطن حد ترخص لازم نیست ، جهتش این بوده است که چون موضوع حکم را عنوان مسافر محضاً گرفته اند و ادعایشان اینست که وقتی شخص از وطن خارج شد سفرهایی که دارد بعد از سفر اقامه ده روز یا ثلاثین یوم اینها امتداد سفر اول است نه انشاء سفر جدید ، بر همین اساس گفته اند ظهور روایات به دلالت سیاقیه که وقتی سؤال می کند فی کم التقصیر می فرمایند بعد از حد ترخص ، ظاهر آن روایات می فرمایند رعایت حد ترخص را لازم دانسته بودند این بود که شخص انشاء سفر کرده باشد و در جایی که شخص ده روز ماند و بعد از ده روز خارج می شود انشاء سفر نیست بلکه ادامه همان سفر اول است یا به عنوان ایاب و یا به عنوان اینکه می خواهد شهر دیگری برود ، در این جهت فرقی نمی کند ، چون این گونه دیده اند لذا ( بسیاری از متأخرین همین گونه فتوی داده اند) فرموده اند که رعایت حد ترخص فقط در خصوص سفر از وطن است ولی سفر از محل اقامه و امثال ذلک از صوری که عرض کردیم رعایت حد ترخص لازم نیست ، ولی با این بیان با توجه به آن نکات اربعه ای که ذکر کردیم در اینجا ما موضوع حکم را مسافر بماهو مسافرٌ اعم از اینکه ضارب فی الارض باشد یا نباشد نمی دانیم زیرا بعد از تخصیص آن عمومات روایی به خاص کتابی که « وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاة » پس موضوع مطلق مسافر نیست بلکه مسافر ضارب فی الارض است ، در مورد کسی که در وطن است نه مسافر است و نه ضارب فی الارض وقتی از وطن خارج شد مادامی که به وطن برنگشته است عنوان مسافرٌ هست ولو یک جا یک ماه هم بماند ، شش ماه بماند ، یک سال بماند ، ولی عنوان ضارب فی الارض چیزی نیست که به خروج از وطن محقق شود و باشد تا موقعی که به وطن برگردند ، این عنوان ضارب فی الارض چیزی نیست که از خروج از وطن پیدا شود و تا وقتی به وطن برنگشت همین طور باشد ، مثل عنوان مسافرٌ نیست ، لذا ممکن است ده روز باشد ، پنج روز نباشد ، چهار روز باشد و بیست روز نباشد ، امثال ذلک ، در جایی که ده روز ماند از نظر عرف گفتیم ضرب فی الارض ندارد ، لغةً هم ندارد و شرعاً هم ندارد ، یک جزء موضوع از بین رفته است ؛ در تعابیر ایشان اینست که سفر جدید است ولی بنده عرض می کنم که ضرب فی الارض جدید است ، حرکت جدید است نه اینکه سفر جدید باشد ، ما قبول داریم با مشهور موافقیم ، سفر جدید نیست ولی موضوع تمام شد ، چون موضوع عبارت بود از امر بسیط به عنوان مسافر نبود ، مسافر ضارب فی الارض بود و انتفاء مرکب لازم نیست به انتفاء دو جزئش باشد ، به یکی از دو جزء هم مرکب منتفی می شود ، موضوع شما بعد از این تخصیص مرکب شد از دو جزء ، یک جزء عام که عبارت شد از مسافر مع کونه ضارباً فی الارض أو عدم کونه کذلک ، جزء دومش حسب آیه آمده است که مخصص است عنوان ضارب فی الارض است ، بعد از اینکه در جایی ماند عنوان مسافری او از بین نرفته است ولی عنوان ضرب فی الارض او از بین رفته است لذا بعد از اینکه حرکت می کند ضرب جدید است نه سفر جدید و ضرب فی الارض در موضوع اخذ شده بود ، پس بناءً علی هذا در آنجایی که ده روز ماند ضرب فی الارض جدید برای او هست .
ما دلالت سیاقیه را هم در اینجا جاری می کنیم ، ضربتم عرض کردیم که منسلخ از زمان است یعنی هر گاه ضارب فی الارض بود نمی خواهیم بگوئیم در گذشته ، این در مقام بیان موضوع حکم است و عنوان انسلاخ از زمان را پیدا می کند ، دلالت سیاقیه این آیه دلالت دارد که هر گاه این عنوان پیدا شد « فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاة » ، از شما می پرسیم آن ضرب فی الارض قبلش که از بین رفت و دیگر نیست الآن که ده روز اقامه پیدا کرد حرکت جدیده او به عنوان ضرب فی الارض جدید است بنابر این موضوع الآن پیدا شده ، باید طبق همان قواعد اولیه وقتی موضوع پیدا شد باید رعایت حد ترخص در آنجا بشود ، موضوع باقی نیست که بگوئیم الآن رعایت نمی خواهد ، اگر موضوع باقی می ماند کما اینکه در اذهان مشهور آمده است یا در بیان مرحوم آقای خوئی (رض) هم بود ، می فرمایند مسافر بودنش که از بین نرفته است لذا یا تخصیص می گیرند یا حکومت ، آنهایی که موضوع را باقی می دانند می گویند یا تخصیص است در اینجا یا حکومت ولی تخصص معنایش اینست که موضوع از بین رفته است ولو به از بین رفتن یک جزء ، پس عنوان ضرب فی الارض در اینجا به عنوان جزء موضوع و انتفاء موضوع مرکب لازم نیست به انتفاء هر دو جزء یا جمیع الاجزاء باشد بلکه به انتفاء یک جزء هم محقق می شود ، این جزء بعد از آنکه اقامه ده روز شد هم شرعاً ، هم لغةً و هم عرفاً از بین رفته است ، لذا حرکت جدید می شود جزء جدیدی از این موضوع ، یک جزئش باقی مانده است که تغرب عن الوطن باشد ولی عنوان ضرب فی الارض از بین رفته است ، این ضرب جدید است پس کأنه موضوع جدیداً پیدا شده است ، این موضوع تماماً به نحو جدید می خواهد پیدا شود ، پس اگر موضوع جدیدی است برای حکم به وجوب قصر باید مسأله رعایت حد ترخص بشود ، حسب روایاتی که رعایت حد ترخص را لازم کرده است در موضوع حکم به وجو قصر که عنوان مسافر ضارب فی الارض باشد .
در برخی از موارد یا شارع به لسان حکومت توسعه داده است در جانب اثبات و یا توسعه داده است در جانب نفی ، در آنجایی که شخص به عنوان معصیت بیرون می آید مادامی که حتی ضارب فی الارض هم هست شارع او را ضارب فی الارض نمی داند به لسان حکومت ، لهذا از موقعی که عنوان معصیت از بین رفت از آنجا به نظر شارع ضارب فی الارض است .
معصیت عنوان مانع نیست زیرا موقعی عنوان مانع است که موضوع باقی باشد ، اگر ما موضوع را مسافر بودن می دانستیم این می شد مانع لذا اذا زال المانع مقتضی اثر خودش را می گذاشت ولی مقتضی صرف مسافر بودن نبود ، مسافر ضارب فی الارض بود ، البته اگر در آنجا گفتیم اقامه در جایی نداشته باشد و صرف معصیت است اینجا می توانیم بگوئیم ضارب فی الارض بود هم مسافر بوده است و هم ضارب فی الارض بوده است ، نهایت شارع در این مورد او را مسافر ضارب فی الارضی که محکوم به این حکم باشد نمی بیند لوجود المانع ، مانع اگر از بین رفت از همان جا حکم می شود به وجوب قصر و رعایت حد ترخص نمی خواهد ، در جایی که اقامه نداشته باشد و ضرب فی الارض هم داشته باشد ، پس آنجا دو نحو می شود ، این شخصی که مسافر است و معصیت می کند تارةً در جایی می ماند و اخری در جایی نمی ماند ، اگر اقامه نداشته ، اقامه ای که مخل باشد به عنوان ضارب فی الارض در اینجا به عنوان مانع است معصیت و لذا اذا زال المانع از همان جا باید نماز را قصر بخواند و رعایت حد ترخص هم در آنجا لازم نیست چون مقتضی تمام است ولی اگر مسافر عاصی به سفر بود و لکن ضرب فی الارض او به خاطر اقامه در جایی از بین رفت ، مثلاً بیست روز سی روز مانده و بنا هم دارد بماند ، ضرب فی الارض او از بین رفت اینجا لازم است رعایت حد ترخص نه به لحاظ عدم مانع ، بله مانع نیست ولی مقتضی محقق نیست ، رعایتش لازم است چون ضرب فی الارض ندارد الآن ، پس در آنجا هیچ منافاتی با آن حرف گذشته ندارد از این باب ، اگر بگوئیم مسافر ضرب فی الارض داشته باشد ولو اینکه عاصی به سفر است چون موضوع عبارت بود از مسافر ضارب فی الارض و هست ، مانع از تأثیر این مقتضی داشت که عبارت بود از معصیت ، مانع از بین رفت مقتضی اثر خودش را می گذارد .
این حاصل آن چیزی است که در رابطه با اینجا می شود گفت .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین