نتایج در این جا نشان داده می شوند.
نتیجه ای مرتبط با جستجوی شما یافت نشد.
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین . عرض شد که در رابطه با کسی که اقامه ده روز در یک مکان دارد یا سی روز مردداً در...
آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)
بسم الله الرحمن الرحیم
و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .
عرض شد که در رابطه با کسی که اقامه ده روز در یک مکان دارد یا سی روز مردداً در مکانی می ماند که پس از آن باید نماز را تمام بخواند ، یا قاصد معصیت و مسافری که به سفر خود معصیت را انجام داده است که در این ایام باید نماز را تمام بخواند اگر توبه کند و موارد دیگری که عرض شد آیا وجوب تمام نسبت به این اشخاص از باب تخصیص حکم کلی المسافر یقصّر است؟ یا از باب حکومت و تنزیل غیر متوطن منزله متوطن است یا اینکه خروج موضوعی است و اساساً این طوائف مسافر نیستند ، قهراً ثمره این سه صورت فرق دارد ، گرچه فرمودند مآل حکومت به همان تخصیص است در دائره حکم ولی به لسان تنزیل ، اگر تخصیص باشد واضح است که رعایت حد ترخص در این موارد چند گانه در غیر از کسی که انشاء سفر کند از وطن لازم نیست و نباید رعایت حد ترخص کند و به مجرد خروج از مکانی که قصد اقامه عشره داشته است باید نماز را قصراً بخواند ولو لم یبلغ الی حد الترخص .
راه سوم که تخصص باشد
اما اگر تخصص و خروج موضوعی باشد که یعنی این فرد بعد از اقامه عشرة ایام مسافر نیست در این مدت اقامه عشره و صدق عنوان مسافر نمی کند لهذا کسی که مسافر نیست یجب علیه التمام ، مسافر بود که بر او قصر واجب بود و این شخص مسافر نیست ، قهراً سفری را که بعد از این اقامه انجام می دهد انشاء سفر است و سفر جدید محسوب می شود و انشاء سفر حسب روایات باید رعایت حد ترخص را بنماید .
عرض کردیم خروج ما نحن فیه از حکم کلی المسافر یقصر به عنوان تخصیص اشکال داشت ، به عنوان حکومت ایضاً اشکال داشت ، مقدمه ای که دارای چهار مطلب بود نسبت به وجه سوم که تخصص است ذکر شد ، آن مطالب اربعه را هم اعاده نمی کنیم ، نتیجه ای که می خواهند بگیرند اینست که ما در ما نحن فیه باید به عنوان تخصص بدانیم ، زیرا در ما نحن فیه آنچه که در آیه شریفه وارد شده است ، چون یکی از مطالبی که در مقدمه مذکوره ذکر شد این بود که همان گونه که ما به خبر واحد می توانیم تخصیص بزنیم عمومات کتابی را اگر عکسش هم شد آنچه که در کتاب وارد شده است به عنوان خاص و آنچه که در روایات وارد شده است به عنوان عام بر عکس آنچه تا کنون می گفتیم و مشهور هم هست آن دلیل وارد در قرآن اگر خاص باشد مخصص عمومات حدیثی خواهد بود و مثال یکی از آن موارد ما نحن فیه است چون در روایات تعبیر اینست که کل من سافر قصّر ، این کلیه هم به لحاظ لغت است و هم به لحاظ عرف به معنای کسی که تغرّب عن الوطن داشته باشد ، این عام است ، اعم از اینکه ضرب فی الارض داشته باشد یا نداشته باشد ، در آیه شریفه این گونه وارد شده است که « وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي الْأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ أَنْ تَقْصُرُوا مِنَ الصَّلاةِ » عنوان سفر و مسافر نیست ، عنوان ضارب فی الارض است ، ضَرَبَ فی الارض یعنی تحرّکَ ، قضیه شرطیه عرض شد که اگر دارد « لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً » من در اینجا من موصول است که معنای شرطیت در او مشروب است ، مَنِ اسْتَطاعَ ، استطاع به معنای ماضی نیست ، از زمان منسلخ است یعنی المستطیع یجب علیه الحج ، پس این اذا ضربتم به معنای ماضی نیست بلکه منسلخ از زمان است به معنای اینکه الضارب فی الارض لا جناح علیه أن یقصر من الصلاة ، مراد از ضربتم فی الارض یعنی الضارب فی الارض ، ماضی نباید معنا کنیم ، دیروز عرض شد که مقدم قضیه شرطیه بیان موضوع است ، تالی در قضیه شرطیه به عنوان حکم است ، پس ضربتم فی الارض عنوان موضوع است در حقیقت یعنی موضوع اینست که الضارب فی الارض ، حکمش چیست؟ محمول چیست؟ محمول وجوب قصر ؛ این لا جناح در اینجا مثل لا جناح در باب سعی است سعی بین صفا و مروه واجب است ولی به تعبیر لا جناح آمده است ، اینجا هم لا جناح به معنای وجوب است در حقیقت ، در اینجا کل من سافر قصر که عام بود ، در اوائل بحث هم گفته شد که در اینجا حقیقت شرعیه هم نیست یعنی از سفر و مسافر یک معنای خاصی شارع در نظر نگرفته است همان معنای لغوی و متفاهم عرفی منظور است ، آن عام است ، اگر ما باشیم و عنوان مسافر ، فقط خصوص کسی که تغرب عن الوطن دارد باید نماز را قصر بخواند ، این مواردی هم که خارج شده است تخصیص است ، ولی با توجه به این آیه مبارکه آن عنوان مسافری که شامل مطلق کسی که تغرب عن الوطن داشت می شد ، حال مقید می شود به خصوص کسی که ضارب فی الارض است ، یعنی المتغرب الضارب فی الارض این شخص باید قصر بخواند ؛ شارع در اینجا یک لسان حکومتی در روایات به کار برده است ، چون از نظر عرفی کسی در سفر یک روز دو روز ، سه روز بلکه حتی چهار روز استراحت کند این را به عنوان ساکن در آنجا نمی بیند ، چون طبیعی سفر اینست که در اثناء سفر مخصوصاً زمان صدور روایات این گونه بود که استراحت می کردند ، اما اگر کسی ده روز می ماند یقیناً می گفتند این ضرب فی الارض ندارد گرچه به او مسافر می گویند ، کسی می رود جایی یک سال کار می کند باز هم می گویند مسافر است ، می گویند اهل اینجا نیست ، ولی عنوان ضرب فی الارض حداکثر چهار یا پنج روز است ، بیشتر از این نیست ، ولی شارع مادون ده روز را تنزیل فرموده است منزله کسی که ضارب فی الارض است ، یعنی اگر نه روز هم اقامت کرد مثلهمان دو روز اقامت شارع حساب می کند ولی این توسعه ای است که از نظر شارع آمده است ، از نظر عرف این توسعه وجود ندارد ، این مقدارش را ما می گوئیم خارج است ، اگر ده روز ماند هم عرفاً ضرب فی الارض ندارد و هم شرعاً ضرب فی الارض ندارد ، اگر موضوع حکم به وجوب قصر که عبارتست از ضرب فی الارض اگر موضوع از بین رفت حکم که وجوب قصر است قهراً از بین می رود ، اینجا از بین رفتن حکم آیا تخصیصاً شد با این بیان؟ خیر ؛ آیا حکومةً شد؟ خیر ، زیرا ما موضوع را عنوان ضارب فی الارض دانستیم ، شارع نفرموده است ما هو ضارب بمنزلة ما لیس بضارب ، این گونه نیست ، به لسان شارع نیامده است این شخصی که ده روز در جایی می ماند به عنوان مقیم محسوب بشود و ضارب فی الارض نباشد ، بلکه شارع مقداری تصرف هم کرده است که ما دون این حد هم که ضارب فی الارض محسوب می شود ، ولی ده روز که رسید هم عرف می گوید ضارب فی الارض نیست و هم شارع فرموده است ضارب فی الارض نیست ، از آن مقداری که تصرف کرده بود بیرون است ، اگر موضوع منتفی شد حکم به وجوب قصر نیست ، انتفاء حکم به انتفاء موضوع عبارتست از تخصص و خروج موضوعی ، اگر خروج موضوعی شد ، بعد از اینکه می خواهد از اینجا سفر برود ، واضح است که ما روایات مطلقه ای را نقل کردیم که مرحوم شیخ و مرحوم نائینی حمل بر این کرده اند که مراد از آن روایات عبارتست از کسی که انشاء سفر بکند ، این انشاء سفر را از باب دلالت سیاقیه که اصطلاح اصولی است ، که سیاق کلام دلالت بر این معنا می کند ، این غیر از دلالت مطابقه و تضمن و التزامی است که در منطق آمده است ، دلالت سیاقیه یعنی سیاق کلام دارد که کسی که سافر قصّر یعنی من انشأ السفر قصر ، اگر انشاء سفر کند باید قصر کند ، راجع به انشاء سفر ، این روایاتی که وارد شده بود داشت که رعایت حد ترخص بکند ، « متی یقصر المسافر» کدام مسافر؟ مسافری که انشاء سفر می کند ، این مسافری که انشاء سفر می کند ، مرحوم شیخ و مرحوم نائینی و کثیری از متأخرین ، قائل شده اند به اینکه انشاء سفر به کسی که خارج از وطن می شود صادق است ولی کسی که از محل اقامه به سفر می رود را نمی گویند انشاء سفر کرده است ، کسی که از جایی که سی روز مانده است می خواهد برود نمی گویند انشاء سفر کرده است ، می گویند ادامه سفر ، با بیانی که ذکر شد اولاً موضوع عنوان مسافر نیست ، این خیلی مطلب را روشن می کند ، اگر موضوع عنوان مسافر نبود ، عنوان ضارب فی الارض بود این موضوع نسبت به کسی که اقامه عشره داشته باشد صدق نمی کند ، اگر صدق نکرد یعنی این شخص لا جناح أن تقصروا نیست ، حکم منتفی شده است چون ضارب فی الارض نیست ، اگر انتفاء حکم به انتفاء موضوع شد در این موارد سی روز در جایی مردد ماند یا در جایی که قصد اقامه عشره کرده است ، موضوع ضارب فی الارض به اقامه عشره از بین رفته است هم عرفاً و هم شرعاً ، اگر نیست سفری که بعد از این انجام می دهد سفر جدید است ، وقتی سفر جدید شد در سفر جدید به دلالت سیاقیه ظاهر روایات باید رعایت حد ترخص بکند ، پس بناءً علی هذا کسی که در جایی ماند می خواهد برود باید رعایت حد ترخص بکند ، قبل از حد ترخص حق ندارد نماز را قصراً بخواند .
اشکال
شبهه ای می شود و آن اینست که بعضی خواسته اند از این راه بگویند حد ترخص لازم است ، آن را هم رد می کنند ، و آن این بود که کسی در جایی ده روز ماند و قصد اقامه کرد ، آیا به مادون حد ترخص در اثناء ده روز رفت و آمد کند باید قصر بخواند یا تمام ؟ باید تمام بخواند به اتفاق تمام فقهاء ، این را قرینه گرفته اند که معلوم می شود مادون حد ترخص محکوم است به حکم محل اقامه ، پس رعایت حد ترخص لازم است ، اگر در اینجا در فرض اقامه تا دون حد ترخص محکوم است به حکم محل اقامه پس حکم سفر که در مقابل حکم مقیم عشرة ایام است آن هم باید محدود باشد به ماوراء این حد ترخص ، این گونه بیان کرده اند .
جواب از اشکال
این را هم می فرمایند وجهی ندارد ، از این راه نمی توانیم اثبات کنیم ، چرا این راه برای اثبات حد ترخص در مقیم عشره یا ثلاثین یوم متردداً به درد نمی خورد؟ زیرا آن کسی که اقامه عشره ایام دارد خارج بلد الی حد الترخص نسبت به او بشرط لاء است یا بشرط شئ؟ بشرط لاء است ، یعنی از حد ترخص نباید خارج شود ، ولی این کسی که انشاء سفر کرده است مقدار حد ترخص علی فرض شرطیت می شود بشرط شئ ، شما حکم در مورد بشرط لاء را نمی توانید در مورد بشرط شئ بیاورید .
تا اینجا نظر ایشان با این بیان روشن شد و لکن این مطلب و مدعا را به بیان آخری بیان کرده اند که این بیان به نظر بنده ادق از این فرمایش است ، توضیح این مطلب را عرض می کنیم و نکاتی که گفته نشد و بعضی از مسائل اگر مقداری واضح نشد در این بیان جدید ایشان روشن می شود انشاء الله و مطلب انصافاً مطلب دقیقی است و مبتلا به .
خلاصه بحث به نطر مرحوم آقا
خلاصه بحث همین است که ایشان بر خلاف مشهور و معروف عنوان مسافر را موضوع حکم قرار نداده اند و همین باعث شده است که نهایت الامر نظرشان همین بشود که ما با تحفظ بر اینکه دلالت سیاقیه روایاتی که دلالت بر رعایت حد ترخص داشت در عین حال که اطلاق دارد ولی دلالت سیاقیه اش همان طور که مرحوم شیخ (رض) و به تبع ایشان مرحوم نائینی این مطلب را ادعا کرده اند که دلالت دارد بر کسی که انشاء سفر کرده باشد که نتیجةً می خواستند نتیجه بگیرند کسی که اقامه عشرة دارد رعایت حد ترخص لازم نیست چون مسافری نیست که انشاء سفر کرده باشد ، انشاء سفر از قبل محقق شد ، ایشان می فرمایند وقتی موضوع را عنوان ضارب فی الارض بدانیم همان گونه که خارج از وطن منشی سفر است خارج از محل اقامه هم ایضاً انشاء ضرب فی الارض کرده است ، چون موضوع عنوان ضارب فی الارض است نه سفر ، این کسی که اقامه عشره داشته است ضاربٌ فی الارض ، ضارب فی الارض که مخصص عموماتی که در روایات وارد شده بود که مفادش این بود که المسافر یقصر ، آن عمومات حدیثی به خاص کتابی که اذا ضربتم فی الارض و لا جناح علیکم تخصیص می خورد ، اگر تخصیص خورد نیتجه بعد از تخصیص می شود اینکه موضوع حکم به وجوب قصر عنوان ضارب فی الارض است ، اگر این عنوان شد ، این عنوان نسبت به خارج از وطن هم صادقٌ و نسبت به خارج از محل اقامه عشرة ایام هم صادقٌ و نسبت به کسی که سی روز در جایی مانده است صادقٌ ، تازه اگر مردد ماند از نظر عرف بعد از هفت یا هشت روز می گویند ضرب فی الارض ندارد ، ولی شارع می فرماید چون مردد است تا سی روز به عنوان کسی که ضرب فی الارض دارد حساب کرده است ، بعد از سی روز فرموده است ضرب فی الارض ندارد ، لذا بعد از سی روز می گوئیم موضوع حکم به وجوب قصر از بین رفته است ، موضوع اگر از بین رفته است سفری که بعد از بین رفتن موضوع بخواهد ایجاد کند سفر جدید است .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین