خارج فقه . کتاب البیع .

جلسه 165 بیع

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین. سخن در تمسک به آیه شریفه « «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ[1]» است، قبل از بیان کیفیت استدلال به این آیه شریفه اموری باید بیان...

Cover

جلسه 165 بیع

آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)

00:00 00:00

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین.

سخن در تمسک به آیه شریفه « «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ[1]» است، قبل از بیان کیفیت استدلال به این آیه شریفه اموری باید بیان شود تا انشاء الله نحوه تمسک به این آیه شریفه واضح گردد، امر اول اینست که عنوان عقد در مقابل عهد به معنای ربط شئ به شئ است، عقد ربط شئ بشئٍ، در فارسی می گوئیم گره زدن، دو سر نخ را به یکدیگر گره می زنند این می شود عقد، در بعضی از کلمات لغویین وارد شده است که اگر ربط مشدد و محکم باشد تعبیر به عقد می شود کأنه هر ربطی عقد نیست، ربط محکم و وثیق و مشدد عقد خواهد بود، در بعضی از روایات عقد تفسیر شده است به مطلق عهد، از حضرت صادق سلام الله علیه روایت که فرموده اند معنای « «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ هو الوفاء بالعهود[2]»، در موارد استعمال کلمه عقد ربط شئٍ بشئٍ واضح است و روشن مثلاً تعبیر می شود به عقد الإزار، عقد الاحرام، بستن احرام، عقدة اللسان، گره دار بودن سخن که نمی تواند الفاظ را به یکدیگر ربط بدهد در مقام تکلم، کأنه لفظ به لسان او گره می خورد و نمی تواند از او عبور کند به لفظ دیگر لذا لسان او با الفاظ گره می خورد و نمی تواند به صورت روان و آسان از لفظی به لفظ دیگر منتقل شود، این توقف و وقفه در سخن گفتن کأنه لفظ به لسان شخص گره می خورد و این می شود عقده لسان.

علی ای حالٍ در معنای عقد ارتباط غیر در میان است و اینکه تعبیر شده است به عقد مشدد ناظر به همین ارتباط به غیر است، این یک معنا.

اما معنای عهد به مناسبت اینکه در بعضی از کتب لغویین و از جمله در روایت که عقد را عهد معنا کرده اند و حال آنکه معنای لغوی عهد عقد نیست خلافاً لبعضی از اکابر که عقد را به معنای عهد گرفته اند حسب ظاهر روایت، عهد به معنای قرار و ثبات و جعل است، اصلاً در معنای عهد عقد نیست، بر همین اساس است که بین معنای عقد و عهد تنافی نیست، اینها دو معنای متنافی با یکدیگر دارند ولو اینکه بعضی از بزرگان که اهل دقت هم هستند این گونه تعبیر کرده اند ولی با توجه به معانی که در لغت آمده است و مرحوم حاج شیخ(رض) هم بر همان اساس وارد این معنا شده اند معنای عقد را مباین با معنای عهد گرفته اند، ولی گاهی از اوقات تصادق موردی پیدا می کند که در یک مورد هم عقد است و هم عهد، اما این نیست که معنای عهد و عقد یک چیز باشد، در مقام جمع و عدم رفع تنافی به حسب روایت اینست که باید گفته شود مفاد این روایت شریفه اینست که حضرت می خواهند بفرمایند که عقد هم نوعی از عهد است به اعتبار موارد، این نوعی از عهد است نه اینکه عقد و عهد یک چیز هستند، چون شأن امام سلام الله علیه بیان معنای لغوی الفاظ نیست، یعنی عقودی که بین افراد و مؤمنون بسته می شود یک نوع عهد و پیمان است و جعل و قرار داد است، عهد یعنی یک نوع قرار و التزام است، ولی در معنای عقد که همان ربط شئ بشئ است این معنای قوامش به جعل و ثبات نیست، ربط شئٍ بشئٍ است و إن کان این ربط به نحوی از او جعل هم استفاده می شود و منتهی به جعل می شود چون وقتی دو شئ به یکدیگر مرتبط شدند کأنه یک ثباتی پیدا می شود ولی معنای جعل در مفهوم لغوی عقد وجود ندارد، کما اینکه معنای ربط شئ بشئٍ در مفهوم لغوی عهد وجود ندارد، به حسب معنای لغوی هر یک از این دو از دیگری جدا هستند، بله کل عقدٍ عهدٌ به معنای لغوی ولی لیس کل عهدٍ عقدٌ، این یک مطلب.

نکته دومی که لازم است ذکر شود اینست که در مفهوم عهد که عبارتست از جعل و التزام و قرار آیا معنای اینکه آن جعل به فعل باشد یا به لفظ باشد اخذ شده است؟ ابداً، حقیقت عهد امریست که در افق نفس انشاء می شود و موجود است به وجود وعاء نفس، شبیه وجود ذهنی که می گوئیم در افق نفس است، نهایت این امری که در افق نفس تحقق پیدا کرده است و موجود شده است مبرز می خواهد، باید به نحوی او را ابراز کنید، ابراز تارةً به لفظ است و اخری به فعل، همان گونه که لفظ کاشف از ما فی الضمیر است فعل هم کاشف از آن عهدی که در ضمیر و افق نفس انسان بوده است پس بعضی که گفته اند در عهد حتماً لفظ دخالت دارد و اگر لفظ نبود عهد نیست این حرف اساسی ندارد، می شود عهد ابراز شود به لفظ و می شود ابراز و اظهار به فعل بشود، در عقد هم همین طور است، در عقد هم که ربط شئ بشئٍ است باید در یک نشئه ای از نشئات وجود تحقق پیدا کند، در چه عالمی هست؟ این ربط در عالم اعتبار است، این ربطی که در عالم اعتبار که در افق نفس است قرار گرفت مبرز و مظهر می خواهد، اظهار و ابراز می شود به فعل باشد و می شود به لفظ باشد، پس در اینجا هم تخصیص زدن عقد به لفظ که بخواهند آن جایی که لفظ نباشد را خارج از دائره عنوان عقد کنند این هم بی وجه است، لذا اینکه بعضی گفته اند که این آیه شریفه دارد« «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ[3]» و عقد عهدی است که با لفظ اظهار شود، هر دو حرف بی اساس است اولاً عقد عهد نیست و ثانیاً لفظ دخالت در تحقق عنوان عقد ندارد می خواهد لفظ باشد یا فعل باشد، پس این حرف اساسی ندارد.

البته عقد گرچه لغةً به معنای ربط شئ بشئٍ است اما اختصاص به باب اعتباریات ندارد که شما بگوئید فقط در باب اعتباریات است، از موارد استعمال می بینیم که کلمه عقد را در امور خارج از عالم اعتبار هم بکار برده اند عقد الازار، عقد الاحرام مثلاً، در همه اینها امور خارجی است و بحث اعتبار نیست، عقدة اللسان یک امر خارجی است که صوت که از مقوله کیف مسموع است روان و مسلسل نیست و با لسان شخص گره می خورد و متوقف می شود، پس بنابر این در باب عقد اینکه بعضی خواسته اند بگویند در خصوص اعتباریات است هم اساسی ندارد، هم در باب اعتباریات است و هم در غیر اعتباریات.

پس عقد به حسب مفهوم لغوی که همان ربط شئ بشئ است شامل عهد و غیر عهد می شود، اما عهد به حسب مفهوم لغوی ارتباط نسبت به آن چیزی که قرار به او تعلق بگیرد در او وجود دارد، پس اینکه بعضی گفته اند عقد همان عهد است یا عهد مشدد است بی اساس است.

نکته ای که به عنوان امر سوم لازم است روشن شود اینست که در عقود متعارفه ای که در بین عرف وجود دارد، یک حیثیت عهدیت داریم و یک حیثیت عقدیت، این دو یک چیز نیستند، لذا باید نگاه کنیم که اگر سخن از ربط است از چه حیثیت بحث ربط به میان می آید، اگر صحبت از اینکه باید غیری وجود داشته باشد از چه حیثیت است؟ لذا حیثیت قرار یک امر اعتباری است که به اعتبار بودن عهد در این مقام هر یک از متبایعین دارند، حال این قرار باید ارتباط داشته باشد از ناحیه موجب به قراری که از ناحیه قابل است، این ارتباط داشتن از حیثیت عقدیت است، پس حیثیت قرار و پا برجا بودن به لحاظ آن حیثیت عهدیت است، حیثیت ارتباط هر یک از این دو قراری که از طرفین است به قرار دیگری به لحاظ حیثیت عقدیت است پس ما باشیم و عنوان عهد ارتباط در اینجا لازم نیست، ما باشیم و عنوان عقد باز ثبات و قرار لازم نیست، این دو که با هم جمع شوند می گوئیم در عقود متعارفه هم باید ربط شئ بشئٍ باشد که عبارت باشد از ربط قرار این فرد به ربط و قرار طرف مقابل، لذا ایجاب و قبول داریم و ایجاب مرتبط می شود به قبول، قبول مرتبط می شود به ایجاب، یعنی این قراری که در افق نفس تحقق پیدا کرده است مرتبط است به قرار طرف مقابل، قرار تنهایی نیست لذا ایجاب ناظر است به قبول او، و قبول ناظر است به ایجاب این شخص، این گونه نیست که اینها بدون ارتباط با هم باشند، این قرار بما هو قرارٌ معنای عهدیت است چون طرف یک تعهدی را می دهد، اما به لحاظ اینکه این قرار عقد است و تحت عنوان عقد درآمده است باید به غیر ربط پیدا کند، ولی مبرز این ربط و مبرز آن قرار لازم نیست که حتماً لفظ باشد می شود لفظ باشد و می شود فعل باشد، پس بنابر این اصل اولی در جمیع عقود با توجه به این مقدمه ای که از مرحوم محقق اصفهانی(رض) بیان شد اینست که معاطات در همه جا امریست علی القاعده و در جایی اگر معاطات را قبول نکنیم باید دلیل خاص داشته باشیم، این نتیجه را هم می توانیم بگیریم که بنابر این در همه عقود قطع نظر از جنبه ربط باید عهدی باشد، آن عهد مبرز می خواهد کما اینکه این ربط هم مبرز می خواهد لفظ و فعل نقش مظهریت و مبرزیت دارند و نه در مفاد عقد لفظ یا فعل اخذ شده است و نه در مفاد عهد، اگر این خارج از اوست پس بنابر این می توانیم بگوئیم کل عقدٍ عهدٌ اما باید لازم نیست حتماً لفظاً باشد، پس بعضی محشین بر مکاسب که اصرار دارند بر اینکه در عقد حتماً لفظ را خواسته اند بیاورند تا فرق بگذارند بین عقد و عهد و گفته اند عهدی که اظهار او با لفظ باشد عقد است ولی مطلق عهد چه اظهار به لفظ بشود و چه نشود عهد است، لذا کل عقدٍ عهدٌ اما لیس کل عهدٍ عقدٌ، گفتیم این بیان بی اساس است زیرا در مفهوم لغوی و هم چنین در معنای اصطلاحی که در اینها وجود دارد عنوان لفظ اخذ نشده است، شأن لفظ مظهریت و مبرزیت است و غیر از این چیزی نیست.

نکته چهارم که در اینجا می شود استفاده کرد اینست که مرحوم حاج شیخ می فرمایند همان گونه که در ارتباطات واقعه در نفس عقد هست در ارتباطات متعلق به اعتباریات هم شامل می شود، مثلاً ما بعضی از ارتباطات قلبیه ما مخصوصاً در ادعیه، در اینجا بحث اعتباریات نیست، مناجاتی که اشخاص دارند در دعاها ربطی که بین قلب انسان و خالق و پروردگار قرار می گیرد به عنوان عقد و عهدی است به حسب معنای لغوی، در معنای عقد عرض کردیم که ربط اخذ شده است، می خواهد ربط با حقیقت واقعی باشد که پروردگار عالم است چنین ربطی بر قرار می شود، با امام معصوم سلام الله علیه باشد که معنای حقیقی است در اینجا، بحث اعتبار نیست، ربط حقیقی دو نفس وَلَوی باشد، اینها امور خارج از عالم اعتبار است یا این ربط در عالم اعتبار باشد مثل عقودی که افراد ایجاد می کنند که بین ایجاب و قبول ربط است، اینها می شود در امور اعتباریات، پس ربطی که عالم نفس است که مفاد عقد است خواه در امور حقیقیه فرض شود یا اینکه در امور اعتباریه، لذا در لسان دعا در مقام دعا به حق تبارک و تعالی در بعضی از ادعیه آمده است که عنوان عقد به کار برده شده است در مقام مخاطبه با حق تبارک و تعالی؛ نتیجةً کسانی که عقد را عهد موثق دانستند و توثیق را هم از ناحیه لفظ دانستند به تعبیر مرحوم حاج شیخ می فرایند کلاهما فی غیر محله، چرا؟ اما اول که عقد را تعبیر کرده اند به عهد موثق عرض کردیم که عقد ربط شئ بشئٍ است و عهد قرار و جعل است، این دو چه ربطی با هم دارند که بگوئیم العقد هو العهد، اما توثیق را که فرموده اند به لفظ حاصل می شود این هم وجهی ندارد زیرا توثیق در همان عالم نفس است نه توثیق در خارج و لفظ جز ابراز شأن دیگری ندارد، پس بنابراین این حرف هیچ معنایی نخواهد داشت.

پس تا اینجا نکته اولی که عنوان عقد بود و به مناسبةٍ معنای عهد هم روشن شد، تا اینجا واضح شد، حال باید ببینم که وفاء چگونه است و امر به وفاء در اینجا امر ارشادی است یا امر مولوی؟ این معنای باید واضح شود تا ببینیم نحوه استدلال به این آیه شریفه چگونه است.

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین


[1] : سوره مبارکه مائده آیه 1

[2] : الْعَيَّاشِيُّ فِي تَفْسِيرِهِ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا “أَوْفُوا بِالْعُقُودِ »

 قَالَ الْعُهُودُ. ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏ ‏وسائل الشيعة / ج‏23 ص 327 / 25 باب وجوب الوفاء بعهد الله و الكفارة المخيرة بمخالفته ….. ‏

[3] : سوره مبارکه مائده آیه 1