صلاة مسافر . خارج فقه . کتاب الصلاة .

جلسه 165 صلاة مسافر

بسم الله الرحمن الرحیم                          و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین . خلاصه مباحث و اختلاف در اینکه خفاء اذان و تواری سبب باشد یا شرط و یا معرّف. ما حصل آنچه...

Cover

جلسه 165 صلاة مسافر

آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)

00:00 00:00

بسم الله الرحمن الرحیم                         

و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .

خلاصه مباحث و اختلاف در اینکه خفاء اذان و تواری سبب باشد یا شرط و یا معرّف.

ما حصل آنچه که عرض شد اینست که مرحوم آقای میلانی حسب مبنای خودشان خفاء اذان یا تواری بیوت را شرط و سبب ندانستند برای وجوب قصر ، بلکه این دو را معرف برای آن بعد خاص از مسافت دانستند ، لکن طوری که ایشان معنا کردند که تواری بیوت یعنی اهل بیوت این شخص مسافر را نبینند ، به این نحو اگر در نظر بگیریم و از این طرف خفاء الاذان یعنی بر خود این شخص خفاء الاذان باشد ، در این صورت بین اینها از نظر وجود خارجی تفاوتی نیست ، یعنی همان مقدار از مسافتی که به واسطه مسافت خفاء الاذان محقق می شود به همین مقدار اگر طی شد این شخص هم از دید کسانی که در بیوت هستند مخفی خواهد شد ، پس تواری این فرد از بیوت و خفاء اذان بر این شخص ، هر دو به یک مسافت محقق می شود ، این گونه ادعا فرموده اند ، اگر این گونه باشد نتیجةً تخییر بین دو امریست که این دو امر از یکدیگر انفکاک وجودی در خارج ندارند ، تخییر در این صورت معنا پیدا می کند و با این بیان در واقع ما به هر دو طایفه از روایات هم عمل کرده ایم و طرح هیچ کدام از دو طایفه از روایات هم نشده است ، یعنی روایتی که در مورد تواری بیوت بود به آن هم عمل شده است .

اما اگر آن طوری که معنا شد و بزرگانی مثل مرحوم حاج شیخ معنا کردند با توجه به اشکالاتی که بر این معنای مجاز در قلب که ایشان بیان فرموده اند شده بود اگر آن نحو بخواهیم معنا کنیم واضح است که بین این دو اتحاد در وجود نیست بلکه تقدم و تأخر محقق است ، اول خفاء الاذان محقق می شود و بعد تواری بیوت ، البته بنابر آن مشرب هم عرض کردیم که خفاء الاذان را معرف می دانیم ، قهراً بین این سه روایت با آن روایت اولی معارضه واقع می شود و باید قواعدی که در باب تعارض را داریم اعمال کنیم ، اینجا اولاً آن روایت اولی از نظر مدلول اگر نگوئیم اجمال قریب به مجمل بود چون سه احتمال در او داده می شد ، یک معنای صریحی که در او نه مجاز در حذف باشد و نه در قلب ، احتمال دوم اینکه مجاز در حذف باشد که بعضی قائل شده اند که این شخص اهل بیوت را نبیند و احتمال سوم هم که مجاز در قلب باشد که مرحوم آقای میلانی(رض) ادعا فرموده اند ، این اولاً ، از نظر سند مشکل نداشت و لکن آن یک روایت بود و این طرف سه روایت ، لذا خصوص خفاء الاذان را میزان دانستند و تواری بیوت را به بیانی که عرض شد می توانستیم به عنوان معرف از معرف بدانیم ، بگوئیم اگر در جایی شخص صوت عالی نبود که شخص متوجه بشود یا اذانی نبود که بگوئیم بشنود تا بگوئیم شنیدن یا نشنیدن در حق او محقق شده باشد یا نه ، تواری بیوت و آن هم به همان نحو مستقیم معنا کنیم که بگوئیم این شخص ، تا اینجا مطلب تمام است ، عملاً اگر ما بین تواری بیوت و خفاء الاذان از نظر وجود خارجی و مقداری از مسافت که باید طی شود اتحاد قائل شدیم با قول بزرگان که فرموده اند فقط میزان خفاء الاذان است یکی در می آید ، علی ای حالٍ ما میزان را همان خفاء الاذان می دانیم به همان سبکی که بیان شد.

مطلب دیگری که هست اینست که این بیان فرق نمی کند که شما معرف بدانید ، سبب بدانید ، شرط بدانید ، گرچه ما تفاوتش را بیان کردیم ولی اینجا بنابر مبنای معرفیت است ، چون اگر سبب یا شرط باشد در اذان لازم نیست که فقط فصول اذان ، بلکه حتی آواز اذان بدون اینکه انسان فقرات اذان را تشخیص بدهد باز هم انسان باید خفاء پیدا کند ، اگر سبب یا شرط باشد ، ولی اگر معرف بدانیم کما اینکه معرف بود اذان خصوصیت ندارد میزان صوت است ، صوت قرآن یا صوت دیگر ، اگر صوت عالی در آنجا باشد شنیده نشود .

آیا این قضیه خفاء الاذان به نحو قضیه خارجیه است یا به نحو قضیه حقیقیه؟

 حالا صوت اذانی یا غیر اذانی ، صوت عالی کدام صوت عالی؟ صوت عالی وسط شهر یا داخل بیوت یا حاشیه شهر ، کدام یک میزان است؟

عرض کردیم که این قضیه ای که به صورت قضیه شرطیه وارد شده است که اذا خفی الاذان فقصر ، آیا به نحو قضیه خارجیه است یا به نحو قضیه حقیقیه ، تفاوت بین این دو قضیه را بیان کردیم ، در تطبیق این دو قضیه و بیان مقدمه برای شرح این دو قضیه نتیجه گیری نکردیم که اول مطلب امروز است .

اگر به عنوان قضیه خارجیه باشد چون حکم بر موضوع موجود در خارج است ، خوب جای این سؤال است که کدام اذان ؟ اذان محله ، اذان مسجد جامع شهر ، اذان کنار شهر ، اذان که می گوئیم خصوصیت ندارد ، صدای کسی که در وسط شهر است ، صدای بلند کسی که در حاشیه شهر نرسیده است ، این سؤالات می آید .

اما ظاهراً به نحو قضیه حقیقیه است ، حکم رفته است روی طبیعت خفاء اذان و طبیعی سماع اذان ، اگر اذان را می شنوی نماز را باید تمام بخوانی ، اگر اذان شنیده نشد ، اگر ما قضیه را به نحو قضیه حقیقیه بدانیم این قضیه سالبه کهعدم سماع اذان باشد زمانی محقق می شود که هیچ صوتی از این مدینه شنیده نشود یعنی آن قدر دور شد که حتی اذان کنار شهر را هم نشنود ، چون اگر بنا باشد مدخل شهر مسجدی باشد آنجا اذانی گفته شود اگر بشنود صدق می کند که این شخص صدای اذان را می شنود؟ صدق نمی کند ، صدق ترک طبیعت به انعدام جمیع افراد اوست نه به انعدام یک فرد ، اذان مسجد جامع را نمی شنود ، اذان محله را نمی شنود ولی اذان کنار شهر را می شنود ؛ نمی گویند این شخص اذان را نمی شنود ، موقعی صدق می کند در حق او که اذان را نمی شنود که مطلق صوت اذان مدینه برای این شخص مسموع نباشد ، این در صورتی است که قضیه حقیقیه بدانیم .

در بیان روایات کلمه اذان مطلق وارد شده است ، نیامده است اذان کجا؟ دارد اذان آن بلد ، اذان آنجا را اگر نشنید ، زمانی می گویند که اذان آنجا را نشنید که شخص هیچ صوت اذانی را نشنود ، یعنی صوت عالی را در آنجا نشنود ، اینجا صدق می کند که اذان را نشنیده است ؛ پس موقعی که همه افراد این موضوع اعم از افراد محققه و مقدره محقق نشد اینجا می گویند این قضیه سالبه تحقق پیدا کرده است .

توضی مطلب :

برای توضیح مطلب مثالی می آورند که اگر مولایی به عبدش فرمود وارد مسجد شدی لا تتکلم احداً ، چه موقع این حکم امتثال شده است؟ اگر در اینجا قضیه به نحو قضیه خارجیه باشد آن احدی که مورد نظر اوست با او تکلم نکند ، می دانیم که منظور از این احد همان کسی که با او مشاجره کرده است ، اینجا حکم به عنوان قضیه خارجیه است ، همین قدر که با او سخن نگفت امتثال کرده است ؛ اما اگر به نحو قضیه حقیقیه باشد چه در شرطیه چه در حملیه ، چه در سالبه و چه در موجبه ، باید ترک شود طبیعت مطلقا و ترک طبیعت به ترک تمام مصادیق اوست ، لهذا در اینجا ما باید تمام افرادی که در آنجا هست را سخن نگوئیم تا بگوئیم امتثال نسبت به لا تتکلم شده است .

( نکته ای در فرمایشات مرحوم حاج شیخ در رابطه با این جمله مشهور که از جمله در اینجا هم استفاده کردند که ترک طبیعت به ترک تمام افراد اوست ، یک خدشه ای کردند و آن هم وارد بود که فرموده بودند این جمله مشهور اصل و اساسی ندارد بلکه هیچ فرقی بین طبیعت در قضیه موجبه با قضیه سالبه نیست بلکه هر نحو که طبیعت را لحاظ کنید به همان نحو می شود سلب و ایجاب وارد بر او بشود و اینکه در السنه بزرگان است که ترک طبیعت به ترک تمام افراد اوست این اصل و اساسی ندارد .)

اگر این قضیه حقیقیه به نحو سالبه باشد ، سلب رفته است روی موضوع اعم از افراد محققه و مقدره ، پس در اینجا موقعی صدق می کند این قضیه سالبه که مطلقاً صوت عالی شنیده نشود ، حال کار نداریم که این به نحو اینست که ترک طبیعت به انعدام تمام افراد است ، خیر ما قضیه حقیقیه را می گوئیم حکم بر موضوع ، اعم از افراد محققه و مقدره ، در اینجا چون مطلق افراد مورد نظر است در قضیه سالبه ، پس باید مطلق اذان چه اذان موجود بالفعل و چه اذانی که فرض بشود در آنجا ایجاد شود ، اگر صوت او به این شخص نرسید آن موقع می گویند این شخص خفاء اذان دارد یا خفاء صوت عالی دارد ، این مطلبی است که در اینجا بیان شده بر اساس آن مقدمه ای که دیروز عرض شد و تفریع بر آن مقدمه بود .

آیا شنیدن صوت اذان خصوصیتی دارد و باید حتماً صدای اذانی را نشنود یا میزان صوت عالی است ؟

مطلب دیگری که معلوم شد اینست که اذان بعد از آنکه معرف شد در اینجا خود اذان در اینجا هیچ خصوصیتی ندارد ، فرض کنید در یک بلده ای بود که اصلاً مسلمان نباشند ، صوت اذانی نیست که بخواهد بفهمد و ما میزان را خفاء الاذان قرار دادیم ، اینجا باید ببنید که اگر در آنجا شخصی فریاد بزند صدایی به او می رسد یا نه؟ این را باید میزان قرار بدهد ، پس بنابر این اذان خصوصیت ندارد .

 دو روایتی که نسبت به حد ترخص در آنها تعبیر به فرسخ آمده است و جواب از این دو روایت

نهایت در ادامه بحث اشاره به دو روایت دارند که می فرمایند این دو روایت خلاف آن چیزی است که تا الآن شنیده شد که ملاک را یا خفاء الاذان دانستند و یا تواری بیوت ، در این دو روایت ملاک را فرسخ قرار داده اند ، که تعبیر یک فرسخ آمده است ، آیا این روایات در مقابل چهار روایتی که تا الآن بیان شد قرار خواهند گرفت یا اینکه به این روایت نمی شود عمل کرد ؟

ظاهراً به این دو روایت نمی شود عمل کرد ، زیرا روایت اول اینست که :

« عَنْ أَبِي هَارُونَ الْعَبْدِيِّ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ قَالَ: كَانَ النَّبِيُّ ص إِذَا سَافَرَ فَرْسَخاً قَصَّرَ الصَّلَاةَ. »

واضح است که این روایت نمی شود مستند حکم قرار بگیرد ، عمل حضرت موقعی است که در مقام بیان این مطلب باشند ، عمل لسان ندارد ، اینکه حضرت سر یک فرسخ نماز را قصر می خواندند دلیل نمی شود که ما بگوئیم قصر در این موقع باشد ، شاید حضرت احتیاط می کرده اند و شاید استحبابی در کار بوده است ، پس نمی شود بگوئیم تعین دارد که حضرت که به این یک فرسخ که می رسیده اند نماز را قصر می خوانده اند حتماً باید یک فرسخ راه شخص برود ، واضح است که حد ترخص از یک فرسخ خیلی کمتر است ، شاید یک سوم باشد .

اما روایت دوم : مضمره است که از نظر سند مشکل دارد و تردید هم در آن هست :

«عَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ قَالَ كَتَبَ إِلَيْهِ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ يَسْأَلُهُ‏ عَنِ‏ السَّفَرِ فِي كَمِ التَّقْصِيرُ فَكَتَبَ ع بِخَطِّهِ وَ أَنَا أَعْرِفُهُ قَدْ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع إِذَا سَافَرَ أَوْ خَرَجَ فِي سَفَرٍ قَصَّرَ فِي فَرْسَخٍ ثُمَّ أَعَادَ عَلَيْهِ الْمَسْأَلَةَ مِنْ قَابِلٍ فَكَتَبَ إِلَيْهِ فِي عَشَرَةِ أَيَّامٍ » .

آنجا دارد فی فرسخٍ ، در اینجا دارد فی عشرة ایام ، از نظر معنا هم اضطراب دارد .

یک معنا مرحوم شیخ حر عاملی فرموده اند که این گونه معنا فرموده اند که مراد از این روایت این باشد که من قصد مسافةً ففی کم یجب علیه التقصیر؟ کم التقصیر را معنا کرده اند به اینکه : أی هل یجب قطعها فی یومٍ واحدٍ أو فی یومین أو نحو ذلک ، فأجاب بأنه لو قطعها فی عشرة ایام لوجب علیه التقصیر ، اگر ده روز هم طول کشید باز هم باید در این مدت ده روز نماز را تمام بخواند ، این گونه معنا فرموده اند .

لکن نهایت اینست که اگر ما از مضمره بودن این روایت صرف نظر کنیم و از آن اشکال تردید که از کدام یک از این دو بزرگوار بود را هم صرف نظر کنیم ، نهایت این می شود که مثل روایت اولی می گوئیم فعل آقا امیرالمؤمنین بوده است و این فعل بماهو فعلٌ دلالت ندارد بر این که فرسخ متعین باشد .

 نتیجه بحث : میزان در حد ترخص همان خفاء اذان است

 پس بعد از آنکه مشخص شد که حد ترخص به خفاء الاذان است و ایشان تواری بیوت را به نحوی بیان کردند که با خفاء الاذان یکی شد ، طبق بیان مرحوم حاج شیخ اختلاف داشت ولی بنابر معنای مرحوم حاج شیخ از روایت واحده ای که در رابطه با تواری بیوت است رفع ید می شد ، پس بحث راجع به حد ترخص تمام شد .

حال کلام در اینست که رعایت حد ترخص در خصوص خروج از بلد است؟ یا در هر جایی که شخص ، مثلاً فرض کنید که شخص در جایی ده روز ماند ، در این مدت ده روز چون قصد کرده اند نماز را تمام می خوانند حال که به شهر خودشان می خواهند بروند اینها هم باید رعایت حد ترخص بکنند از مشهد ، یا چون مسافر بوده اند همان خروج از وطنشان رعایت حد ترخص لازم است ولی در اینجا حد ترخص لازم نیست ، یا کسی که در جایی سی روز متردداً ماند ، واضح است که بعد از این سی روز باید نماز را تمام بخواند ، حال این کسی که بعد از آنکه باید نمازش را تمام بخواند می خواهد به سفر برود و انشاء سفر می خواهد بکند ، آیا باید حد ترخص رعایت کند یا نه؟

یا مورد دیگر اینکه مثلاً شخص در روز جمعه از شهر بیرون رفته است و قصد مسافت شرعیه را نداشته ، همین طور رفت که چند کیلومتر شد که هنوز مسافت نشده است ، حال تصمیم می گیرد به نیشابور برود ، این شخص به لحاظ مشهد حساب کند حد ترخص از مشهد حاصل شده است ، آیا این شخص هم باید حد ترخص را رعایت کند یا از همان جایی که تصمیم گرفت به نیشابور برود چون حد ترخص از مشهد حاصل شده است از همان جا می تواند نماز را قصراً بخواند ، یا باید رعایت حد ترخص کند از آن مکانی که قصد مسافت کرد؟

یا مورد دیگر مثلاً کسی سفرش سفر معصیت بود یا به قصد معصیت سفر کرده بود ، نماز را باید تمام بخواند ، در اثناء یا بعد از رسیدن به مقصد ،  از انجام معصیت منصرف شد ، از آنجا قصد مسافت دارد یا می خواهد به شهر خودش برگردد ، طبق مبنای مختار گفتیم برگشت از جایی که قصد معصیت را داشت چون سفر دیگری است بر خلاف کسانی که قائل بودند که در موقع برگشت چون وحدت سفر دارد در بازگشت هم باید نماز را تمام بخواند ولی ما اختیار کردیم که نماز را در بازگشت قصر می خواند ، حال کسانی که می گویند در بازگشت نماز را قصر بخواند و یا مثالی که همه قبول دارند اینکه از آنجا قصد دارد به جای دیگری برود ولی بحث قصد معصیت نیست ، آیا باید رعایت حد ترخص را بکند یا نه؟ این محل بحث است ، تحقیق این مطلب انشاء الله فردا .

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین