صلاة مسافر . خارج فقه . کتاب الصلاة .

جلسه 164 صلاة مسافر

بسم الله الرحمن الرحیم                          و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین . حاصل مطالب گذشته این شد که بر اساس آنچه که بیان شد هم بر مبنای فرمایشات مرحوم حاج شیخ(رض) و...

Cover

جلسه 164 صلاة مسافر

آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)

00:00 00:00

بسم الله الرحمن الرحیم                         

و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .

حاصل مطالب گذشته این شد که بر اساس آنچه که بیان شد هم بر مبنای فرمایشات مرحوم حاج شیخ(رض) و هم بر اساس فرمایشات مرحوم آقای میلانی(رض) فرمودند قول به تخییر چه تخییر مکلف بین خفاء اذان و تواری بیوت صحیح نیست و مبنای صحیحی نداشت چه بر وجه سببیت یا شرطیت و چه بر مبنای معرفیت ، مفصلاً بیان شد ، یک احتمال داده شده بود که مراد از تخییر تخییر در بین سند دو روایت باشد که این شأن مجتهد است ، این دو اشکال دارد ، یکی اینکه تخییر سندی تخییری بدوی است نه تخییر استدامه ای و حال آنکه ظاهر این روایات و ظاهر قول کسانی که قائل به تخییر شده اند تخییر استدامه ای است نه اینکه یک مرتبه ، لذا شخص واحد حتی می تواند در یک سفر خفاء جدران را حساب کند و در سفر دیگر خفاء اذان را میزان قرار بدهد ، این اولاً و ثانیاً تخییر سندی معنا ندارد ، بلکه سخن در اینست که باید اخذ به حجت بشود که کدام یک از این دو حجت باید اخذ شود ، لهذا نتیجةً ایشان می فرمایند بر مبنای خودشان این مطلب بعید نیست که این چنین هم باشد ؛ اگر ما گفتیم تواری عن البیوت به معنای تواری مسافر باشد از اهل بیوت که لو کان فی البیت احدٌ این شخص دیده نشود و این شخص را نبینند که مجاز در قلب ایشان فرموده اند ، از قبیل آیه شریفه « يَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِه‏ »  که آن طرف می رفت تا آن را نبینند ، این گونه معنا کرده بودند ، اگر این گونه معنا کنیم بعید نیست که خفاء الاذان از نظر بعد با تواری این شخص از بیوت یا مساوی باشند یا بسیار متقارب ، چون اگر ما میزان را نشنیدن این شخص نسبت به اذان بدانیم که در خفاء الاذان همین معنا را همه کرده اند که بر این شخص اذان مختفی بشود ، در تواری بیوت هم معنا کنیم که این شخص بیوت را نبیند ، مکرر عرض شد که این از نظر وجود خارجی بینشان تفاوت است ، خفاء الاذان زودتر واقع می شود ، تواری بیوت مقداری مسافت بیشتری را باید بپیماید ، اما اگر تواری بیوت را این گونه که مرحوم آقا(رض) معنا کرده اند با صرف نظر از اشکالاتی که مرحوم حاج شیخ بر این معنا داشتند که عرض کردیم ، کما اینکه در استشهاد راجع به آیه هم می شود این را گفت که این شخص این می خواهد آنها را نبیند به جهت حال بدی که پیدا کرده است که با ندیدن این آنها هم نمی بینند ، آنجا هم چه دلیل دارد که ما این گونه معنا کنیم که آنها این شخص را نبیند ، این می خواهد آن افراد را نبیند ، بدون اینکه قلب استفاده کنیم در آیه هم می توانیم بگوئیم ، « إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا » بعد « يَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِه‏» این شخص دیگر نمی خواهد ببیند ، به خاطر اینکه به حسب خیال باطل خودش خجالت زده شده است ، حال آنها هم نبینند ، علی ای حالٍ اگر در ما نحن فیه قلب معنا کردیم که یعنی اهل بیوت این شخص را نبینند ، می فرمایند قویاً این احتمال را دارد که مسافتی که برای خفاء اذان لازم است و مسافتی که برای تواری بیوت لازم است مسافت واحده باشد ، مقدار معین از راه است و بینشان اختلاف در بعد نیست ، نتیجه این می شود که اگر این گونه باشد هر دو را به عنوان معرف آن بعد واقعی حساب می کنیم ، ایشان بر اساس قاعده اصولی که بیان شد که ما دو قضیه شرطیه داشته باشیم و جزاء واحد باشد و تخلف احدهما عن الآخر نباشد یعنی به نحوی که وجود هر یک ملازم باشد با وجود دیگری ، اگر قلب معنا کنیم این گونه است که با خفاء اذان قویاً احتمال می دهیم که تواری بیوت هم حاصل شده است و بالعکس به تواری بیوت که آنها هم این را نبینند خفاء الاذان هم حاصل شده است ، اگر این گونه باشد ، اینها هر دو حجتند در حقیقت و اخذ به هر یک از این دو بشود کفایت می کند ، در اینجا تخییر معنا دارد چون به هر یک که اخذ کنید در واقع به دیگری اخذ شده است .

ولی اگر گفتیم در عین حال هم معارضه است به اعتبار اینکه بینشان تفاوت است ، قاعده اینست که اگر بینشان معارضه بود که ما به لحاظ کثرتی که در جانب روایات خفاء اذان وجود دارد میزان را باید خفاء الاذان قرار بدهیم و دست از روایتی که دلالت بر تواری بیوت می کند بر داریم إما للمعارضه و وجود ترجیح با جانب روایات خفاء اذان و یا اینکه اساساً در مدلول روایت تواری می گوئیم مدلول این روایت اجمال دارد ، واضح است که ما باید از روایت مجمل رفع ید کنیم و معنای او در واقع دو نحو معنا می شد یا سه نحو ، یکی مجاز در حذف ، یکی مجاز به نحو قلب و یکی هم اینکه قائل به معنای حقیقی او باشیم و قائل به مجازیت نشویم که مرحوم حاج شیخ و برخی از محققین این گونه معنا کرده اند ، با وجود این سه احتمال مفهوم این روایت برای ما واضح نمی شود ولی مفهوم خفاء اذان بسیار واضح است یعنی کسی نیامده آنجا احتمال دومی غیر از این ظاهر بیان کند ، معنایش اینست که این خود این شخص صدای اذان را نشنود ، بحث می کنیم که اذان از کجا و با چه خصوصیتی .

پس در نتیجه میزان را کما اینکه نظر مرحوم حاج شیخ هم همین بود که حد ترخص به خفاء اذان محقق می شود ، ایشان هم تعبیرشان اینست که اقوی اینست که حد ترخص به خفاء اذان محقق می شود .

عدم سماع اذان چگونه؟ صوت خیلی بلند باشد یا صوت افرادی که صدای کوتاهی دارند باشد ؟ می فرمایند واضح است که در این گونه امور باید حد وسط را گرفت ، صوت بلند معتدل و افرادی که صوت از آنها صادر می شود افراد معتدلی باشند ، و اذان هم خصوصیت ندارد اگر صدای قرآن هم باشد همین طور ، بلکه صداهای معمولی ، منظور اینست که صدای بلند آنجا را بشنود ، لذا صوت عالی میزان است ، صوت عالی شنیده نشود ، حال می خواهد صوت عالی به عنوان اذان باشد یا قرائت قرآن باشد و یا صدای بلند آواز باشد ، فرقی ندارد چون اینها معرف همان مقدار از فاصله از بلد است که تعبیر می کند از آن به بعد خاص از بلد .

آیا سماع و عدم سماع اذان به نحو قضیه خارجیه است یا به نحو قضیه حقیقیه ؟

یک مطلب دیگری که در اینجا هست و ثمره عملی هم دارد اینست که ما در روایت داریم که «اذا سمع الاذان أتم و اذا لم یسمع الاذان قصر» این مضمون ما حصل آن چیزی است که تا اینجا بحث شد ، تا جایی که صدای اذان را نشوند شخص مسافر نماز را باید تمام بخواند ، از جایی که صدای اذان را نشنید باید نماز را قصر بخواند ، این مطلبی که هست ، حالا این قضیه ای که در روایات وارد شده است که «اذا سمع الاذان أتم و اذا لم یسمع الاذان قصر» آیا به نحو قضیه خارجیه است یا به نحو قضیه حقیقیه ؟

در مقام توضیح این مطلب ، این شخص باید دور شود ، این مسلم است ، در سابق در بحث خروج از منزل که مبداء مسافت شرعیه را که می خواستیم محاسبه کنیم که مبداء مسافت از همان سور بلد بود ، این میزان بود ، بعضی از حد ترخص دانستند ، احتیاط کردند بعضی از حد ترخص می دانستند ، از محله هم قائل داشت و از منزل هم قائل داشت ، بعضی بین بلاد صغیر و کبیر فرق گذاشتند ، در بلاد صغیر می گفتند از سور بلد و در بلاد کبیر می گفتند از محله ، تعبیر منزل در بعضی از روایات آمده بود تعبیر منزل کرده بودند ولی عرض کردیم این منزل منزل عرفی نیست بلکه منزل در اصطلاح قدیم بود که عبارت بود از کاروانسراهایی که در بین راه بودند ، اگر منزل بگوئیم اولین منزل شاید مقداری از حد ترخص هم بیشتر بشود ، حسب المبنا ایشان فرقی بین بلاد کبیره و صغیره نگذاشتند و میزان را هم از سور بلد دانستند ، اذانی که در اینجا گفته می شود صدای او را نشنود کدام اذان است؟ اذان وسط شهر ، اذان کنار شهر ، خیلی فرق می کند ، مثلاً در مشهد که شهر بزرگی است ، صدای اذان مسجد گوهرشاد با صوت بدون بلندگو از شهر بیرون نرفته انسان نشوند ولو هیچ همهمه هم نباشد ، ولی اگر صدای مساجد کنار شهر باشد مسلم است که خیلی باید راه برود تا آن صدا را نشوند ، کدام میزان است؟ مسجد محله ، مسجد جامع شهر یا مسجد کنار شهر؟

 ممکن است کسی شبهه کند و بگوید حد ترخص اموری است که مقول به تشکیک است ، این هم صحیح نیست برای اینکه حد ترخص وجود تشکیکی ندارد که بگوئیم مرتبه ضعیفه ای دارد و مرتبه شدیده ای دارد ، مرتبه متوسطی دارد ، مثل لون نیست که مراتب برای او فرض کنیم ، یا مثل وجود نیست که مراتب دارد در شدت ضعف ، حد ترخص عبارتست از یک بعد معینی از مسافت مثلاً دو میل ، این دو میل است و هر جا بروی دو میل است ، این بعد خاصی است که در هر جا باید ملاحظه شود و این گونه نیست که نسبت به اماکن ، افراد و یا ازمنه فرق کند ، همه جا علی السویه است و هیچ فرقی در او نیست .

ما مبداء سفر را از سور بلد می دانستیم و حد ترخص را هم باید از همان جا حساب کنیم ، چرا؟

برای روشن شدن این مطلب که اذانی که گفته می شود اذان محله آخر بلد را نشنود ، یا اذان وسط شهر را نشنود یا اذان مسجد جامع ، همه اینها احتمال دارد ، مبداء حد ترخص بخواهد  روشن شود ابتداءً یک بحث منطقی را مطرح کرده اند ، بعد این بحث منطقی را منطبق می کنند بر ما نحن فیه و در نتیجه از این بحث منطقی نتیجه می گیرند و می فرمایند ما قضیه ای داریم تحت عنوان اینکه اذا خفی الاذان فقصر ، به صورت قضیه شرطیه ، قضایا چه شرطیه باشد و چه قضیه حملیه باشد بر دو قسم است ، یا قضیه حقیقیه است و یا قضیه خارجیه ، تفاوت میان قضیه حقیقیه و خارجیه باید ببنیم در چیست؟ ایشان به همان تعریف مشهور اشاره می فرمایند گرچه اشاره می فرمایند که به این تعریف ایراد هم دارند ، در باب قضایای حقیقه اعم از اینکه قضیه حقیقه حملیه باشد یا قضیه شرطیه ، حکم بر موضوع موجود به صرف الوجود است ، در قضیه شرطیه تعبیر می کنیم که ترتب تالی بر شرط ، در قضیه حملیه تعبیر می کنیم به حمل محمول بر موضوع ، موضوع یا مقدم به نحو صرف الوجود لحاظ شده است؟ اعم از اینکه الان وجود داشته باشد یا وجود نداشته باشد ، ما صرف الوجود موضوع را در نظر می گیریم ، مثل اینکه کل عالمٍ یجب اکرامه ، این قضیه حملیه است ، عالم به چه نحو لحاظ شده است ، یا مثلاً اذا جائک عالمٌ فأکرمه ، به صورت قضیه شرطیه ، جائک عالمٌ مقدم ، فأکرمه تالی ، حال مقدم یا موضوع به چه نحو لحاظ شده است؟ صرف الوجود او ، پس خصوصیت و قیدی در کار نیست معنای صرف الوجود اینست که هیچ قیدی وراء عنوان عالم در اینجا لحاظ نشده است ، عالم باشد یجب اکرامه ، إن جائک عالمٌ فأکرمه ، هاشمی باشد غیر هاشمی باشد ، با تقوی باشد بی تقوی باشد ، متعلق علمش چه چیز باشد ، هیچ فرقی ندارد ، صرف الوجود عالم یجب اکرامه ، و نتیجةً چون صرف الوجود میزان قرار گرفته است هم افراد محققه بالفعل را شامل می شود هم افراد مقدره ، لذا تعبیر می کنند احکام شرعیه که از قبیل قضایای حقیقیه شامل هم مکلفین زمان حکم و خطاب می شود و هم شامل کسانی که بعداً پیدا شود ، لذا « لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلاً» می خواهد افرادی باشند که در زمان نزول آیه استطاعت داشته اند آنها هم یجب الحج و آن کسانی که الآن پیدا می شوند شامل این حکم هستند و این خطاب شامل حال آنها هم می شود که مستطیع به عنوان صرف الوجود منظور است در این قضیه .

قسم دوم از قضایا از آنها تعبیر می شود به قضایای خارجیه ، یعنی صرف الوجود بما هو وجودٌ منظور نیست ، که نظر در حقیقت به موضوع موجود فی الخارج است پس مقید به وجود در خارج ، در مورد صرف الوجود تقید به وجود در خارج بالفعل یا بالقوة نیست ، کاری به وجود ندارد ، می گوید این موضوع ، عنوان عالمٌ بما هو عالمٌ یجب اکرامه ، هر موقع تحقق پیدا کرد ، الآن هست اکرام کن ، بعداً پیدا شد اکرام کن ، ممکن است موقع خطاب اصلاً هیچ مصداقی برای آن موضوع نباشد ، ولی در قضیه خارجیه بر عکس ، قید هست و قید عبارتست از وجود در خارج ، آن را هم می توانیم توسعه بدهیم اعم از اینکه موجود بشرط الوجود که مقدم قرار گرفته است یا موضوع قرار گرفته است بشرط الوجود بالفعل یا بشرط الوجود بالقوة یا اعم از هر دو ، می شود تعمیم هم داد در آنجا ، این کلی قضیه .

در مورد بحث ما ، مضمون روایات این می شود که اذا سمع الاذان أتم ، اذا لم یسمع الاذان قصر ، اگر به نحو صرف الوجود باشد ، صرف الوجود خفاء الاذان ، هم صرف الوجود خفاء و هم صرف الوجود اذان ، صرف الوجود اذان به اذان در محله هم صدق می کند به اذان در مسجد جامع هم صدق می کند به اذان مسجد کنار شهر هم صدق می کند ، خفاء هم همین است ، صرف وجود خفاء الاذان ، اگر اذان محله باشد صرف الوجود خفاء الاذان هست ، صرف الوجود خفاء اذان به خفاء اذان مسجد جامع هم هست ، صرف الوجود خفاء به خفاء اذان مسجد آخر شهر هم هست ، ولی اگر گفتیم به نحو قضیه خارجیه است یعنی نظر به اذان خاص دارد که عبارت باشد از اذان خصوص محله ای که در آخر بلد باشد ، اینجا باید ببنیم این قضیه ای که دارد اذا خفی الاذان فقصر ، این جمله شرطیه مقدم که خفاء الاذان است ، مقدم به نحو قضیه حقیقیه لحاظ شده است یا به نحو قضیه خارجیه لحاظ شده است ، این باید بررسی شود ، اگر این روشن شد مورد بحث ما هم حکمش روشن می شود که انشاء الله فردا .

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین