صلاة مسافر . خارج فقه . کتاب الصلاة .

جلسه 160 صلاة مسافر

بسم الله الرحمن الرحیم                          و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین . خلاصه فرمایشات مرحوم آقا(رض) در مورد تواری جدارن و خفاء اذان خلاصه آنچه که مرحوم آقای میلانی فرمودند در طی...

Cover

جلسه 160 صلاة مسافر

آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)

00:00 00:00

بسم الله الرحمن الرحیم                         

و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .

خلاصه فرمایشات مرحوم آقا(رض) در مورد تواری جدارن و خفاء اذان

خلاصه آنچه که مرحوم آقای میلانی فرمودند در طی چند جمله به صورت بسیار مختصر عرض می کنیم ، ایشان می فرمایند ما این روایات وارده را چه قائل بشویم که هر یک از تواری جدران و خفاء اذان هر دو سبب باشند برای وجوب قصر یا شرط باشند برای وجوب قصر یا اینکه معرف باشند لما هو السبب واقعاً ، در هر سه صورت فرموده بودند تعارض هست و بعد جمع را این چنین فرمودند که بر اساس آنچه که در روایات متعارضه وارد شده است در مقام علاج اگر از نظر دلالت تام باشند و از نظر سند تمام ، مرجحات را باید ملاحظه کنید ، ایشان سراغ مرجح سندی می روند و می فرمایند بر اساس خذ بما اشتهر بین اصحابک روایات خفاء اذان را مستفیضه می دانند و نتیجةً به این روایات اخذ می کنند و می فرمایند میزان  و ملاک خفاء اذان است اعم از اینکه خفاء و تواری بیوت حاصل بشود یا نشود ، پس نتیجةً نوبت به اعمال اصول عملیه هم که مطرح فرموده اند نمی رسد ، حال ما هنوز بیان اینکه مقتضای اصل بر فرض اینکه دست ما از روایات کوتاه باشد چیست را نگفته ایم .

بیان حضرت استاد در طرح مطلب به نحو دیگر

 از همین جا بحث را طور دیگری طرح می کنیم و امید است مقداری بعون الله تعالی مطلب واضح شود ، لذا از اینجا شروع می کنیم که آیا بین خفاء اذان و تواری جدران خارجاً ملازمه است یا خیر؟ تارةً ادعا می شود که این دو متلازمند یعنی هیچ یک از دیگری جدا نیست ، اگر اینها انفکاک از یکدیگر نداشته باشند هیچ فرق نمی کند که شما هر دو را با هم علامت و معرف بدانید یا اینکه هر یک به تنهایی معرف باشد مستقلاً ، تفاوتی بین این حرف نیست که دو تائی مجموعاً معرف باشند یا هر یک تنهائی ، چون حسب الفرض هر یک از دیگری جدا نیست ، بگوئیم مجموع این دو معرفند یا کل واحدٍ منهما معرفند ، با فرض عدم انفکاک وجودی بینهما تفاوت بین این دو تعبیر نخواهد بود یعنی ثمره عملی مترتب نیست چون شما چه بگوئید هر دو با هم ، هر دو با هم هستند و چه  بگوئید مستقلاً هر کدام را بگوئید دومی هم هست ، در این فرض بحث از اینکه ما بیائیم جمع بین روایات بکنیم و ملاحظه کنیم که آیا می شود جمع کرد یا نمی شود و اگر نشد چه باید بکنیم ، این حرفها اصلاً نیست زیرا در این فرض کلاً باید بگوئیم ما هو ملاک شئ واحد می شود مآلاً و عملاً چون تلازم وجودی بین خفاء اذان و تواری بیوت شد ، این فرض محل بحث ما نیست و ظاهراً اینست که این دو تلازم وجودی ندارند بلکه بین خفاء اذان و تواری جدران به حسب وجود خارجی تفاوت است که خفاء اذان زودتر حاصل می شود ، تواری بیوت پس از خفاء اذان حاصل می شود ، یک مطلب واضحی است .

شرط در حقیقت همان طور که قبلاً هم اشاره شده عبارتست از بعد خاصی از مسافت ، لذا این دو احتمال که هر یک از این دو سبب باشند یا هر یک از این دو شرط باشند این دو احتمال از ابتداء مردود است پس ما لحاظ تعارض بینهما به اعتبار تعارض بین دو سبب یا تعارض بین دو شرط را باید کنار بگذاریم پس از آنکه سابقاً عرض شد که الشرط هو البعد الخاص و بلوغ شخص مسافر الی بعد الخاص من المسافة ، که تقدیر شده است به یکی از این دو عنوان ، نتیجةً وجهی که باقی می ماند و عنوانی که باقی می ماند برای هر یک از تواری بیوت و خفاء اذان عنوان معرفیت است ، لذا ما تمام مطالب را حول معرفیت بکار ببریم ، تعمیم نباید بدهیم این سه عنوان را ، پس تکلیف سببیت و شرطیت روشن شد پس از آنکه شرط عبارت شد از بعد خاص از مسافت .

حال معرف که شدند ، معرفیت شئ نسبت به تحقق آن بعد خاص از مسافت ، چه موقع می تواند معرف باشد بطور کل ، این معرف به عنوان معرف در اصطلاح منطق نیست که عبارتست از حد که از جنس و فصل یا جنس و عرض خاص ، این معرف عبارتست از کاشف و طریق ، معرف به معنای کاشف از شئ چه موقع اطلاق معرف صحیح است ، موقعی می توانید بگوئید این شئ معرف از آن شئ است که بین این دو تلازم وجودی باشد ، یعنی اگر آن بعد خاصی که منظور نظر شارع است به وسیله اذان نشود نمی شود بگوئیم خفاء اذان معرف از آن بعد خاص است ، یا به واسطه تواری بیوت حاصل نشود نمی شود گفت تواری بیوت معرف آن بعد خاص است ، لذا وقتی شارع مقدس شیئی را معرف شئ دیگر قرار می دهد باید بین این دو شئ تلازم وجودی باشد که این کاشف از او بشود ، چون اگر بین کاشف و منکشف تلازم وجودی نباشد معنا ندارد کاشفیت معنا ندارد ، معنا ندارد معرفیت ، معنا ندارد ارائه و طریقیت ، این هم روشن .

حال در اینجا دو چیز به عنوان معرف آمده است یکی عنوان تواری بیوت و دیگری عنوان خفاء اذان ، نسبت خفاء اذان به آن بعد خاص نسبت معرِّف به معرَّف ، یعنی کاشف به منکشف ، نسبت تواری جدارن با آن بعد خاص چه نسبتی شد ؟ نسبت کاشف به منکشف ، معرِّف به معرَّف .

مطلب دیگر اینکه آیا این دو معرف(خفاء اذان ، تواری بیوت) با یکدیگر لا ینفک از یکدیگرند یا انفکاک از هم دارند؟ قطعاً انفکاک دارند ، چون اگر بینشان تلازم وجودی بود اصلاً بحث از اینکه جمع بین روایات بخواهیم بکنیم اصلاً لازم نیست چون فرض اینست که دو چیز است که وجوداً یک وجود دارند ، به وجود واحد هم خفاء اذان محقق می شود و هم تواری بیوت ، اینجا روایاتی که وارد شده است دو چیز را بیان نکرده اند همه یک شئ را حکایت کرده اند و آن واضح است و معرَّف واحد هم دارد ، ولی فرض اینست که این گونه نیست و این را از وجدان می گوئیم ، خارجاً ملاحظه بفرمائید که خفاء اذان زودتر از تواری بیوت است .

حال اگر اینها انفکاک از یکدیگر دارند ما نمی توانیم ادعا کنیم ملازمه وجودیه بین هر دو معرف و آن بعد خاص واحد ، دو بعد را که شارع شرط قرار نداده ، یک بعد خاص است ، دو معرف معرفیت از ما هو الشرط بحسب الواقع نخواهند بود زیرا حسب الفرض رأس دو کیلومتر بعد معینی است که شارع برای وجوب قصر معین کرده است ، دو کیلومتر که در آن زمان مقیاس نداشته اند و الآن هم همه مقیاس همراه ندارند ، از کجا بفهمیم دو کیلومتر را ؟ از خفاء اذان ، دوم تواری بیوت ، آیا بعد از آنکه خفاء اذان و تواری بیوت با هم تفاوت وجودی داشتند یعنی یکی زودتر از دیگری پیدا می شود اگر دو کیلومتر به خفاء اذان محقق شود دیگر نمی توانیم بگوئیم تواری بیوت هم هست ، اگر به تواری بیوت حاصل شود دیگر نمی توانیم بگوئیم خفاء اذان هم شده است ، چون او زودتر محقق شده و این دیرتر محقق شده است ، حال اینجا بعد از وجود انفکاک بین معرِّفین بنابر این تلازم وجودی بین هر یک از این دو معرِّف و آن بعد خاص از مسافت هرگز نخواهد بود ، پس نه به نحو تعیین این تلازم وجودی است و نه به نحو تخییر ، ما یک بعد بیشتر نداریم ، فرض اینست که بگوئیم دو کیلومتر از شهر فاصله بگیرد اگر بعد خاص معین است معقول نیست که هر دوی اینها که منفک در وجود خارجی هستند هر دو ملازم با وجود بعد خاص باشند چون مآلش به تناقض است ، اگر انفکاک دارند هر دو با دو کیلومتر جمع نمی شوند ، اگر هر دو در رأس دو کیلومتر حاصل می شوند معنایش اینست که انفکاک وجودی ندارند ، نمی شود خفاء اذان و تواری بیوت هم از یک دیگر منفک باشند و هم منفک نباشند ، این تناقض است ، حال اگر ملازمه وجودیه بین این دو معرِّف و آن بعد خاص وجود ندارد(دو تا با هم) در این صورت باید بگوئیم یکی از این دو قطعاً ملازم است با آن بعد خاص و دیگری ملازم نیست ، وقتی یکی ملازم است و دیگری نیست آیا می شود چیزی که ملازم وجودی با بعد خاص نیست او را عدل با آن چیزی که ملازم با اوست قرار بدهیم؟ مثلاً خفاء الاذان ملازمٌ وجوداً مع دو کیلومتر ، تواری بیوت ملازمه وجودیه با دو کیلومتر ندارد بلکه ملازمه وجودیه دارد با دو و نیم کیلومتر ، آیا می توانیم تواری بیوت را عدل خفاء اذان قرار بدهیم؟ خیر نمی توانیم چون چیزی که تلازم وجودی ندارد با دو کیلومتر چطور می شود عدل آن چیزی که ملازم با اوست قرار داده شود ، پس بنابر این وجوب تعیینی این دو غیر معقول است چون فرض اینست که انفکاک وجودی دارند ، وجود تخییری این دو هم غیر معقول است زیرا احدهما غیر ملازم است با آن بعد خاص و جعل ما هو غیر ملازمٍ وجوداً مع بعد الخاص عدلاً لما هو ملازمٌ این عدلیت معقول نیست ، چیزی که در رتبه احد الشیئین علی فرض تخییر و عدلیت وجود ندارد او را در رتبه او قرار دادن معنایش اینست که تخییر بین دو فردی که احدهما قابلیت دارد برای مصداق معرفیت و چیزی که اصلاً قابلیت مصداق معرفیت را ندارد ، این غیر معقول است پس بنا بر این قول به اینکه ما بین جمع بین خفاء اذان و خفاء جدران بکنیم که بعضی از فقهاء فتوی داده اند بر این اساس  وجهی ندارد ، کما اینکه تخییر بینهما هم که بعضی قائل شده اند وجهی ندارد ، پس قول به سببیت بی اساس ، قول به شرطیت بی اساس ، قول به شرطیت بی اساس ، قول به معرفیت علی وجه الجمع بی اساس ، قول به معرفیت علی وجه التخییر ایضاً بی اساس .

حال چه باید کرد ، اگر بگوئید عدل جامع ، بعضی گفته اند شرط جامعی است که کل واحدٍ من الخفاء الاذان و تواری بیوت معرف او هستند ، این هم باید تحلیل عقلی بشود ، آیا آنچه واقعاً شرط است یک بعد خاص شخصی است یا بعد طبیعی ، طبیعی بعد؟  طبیعی بعد که گفتنی نیست ، طبیعی بعد به صد قدم هم هست و دویست قدم هم بعد است یک کیلومتر هم بعد است و دو کیلومتر هم بعد است و … نمی شود طبیعی بعد محقق شود ، این گفتنی نیست ، پس ما در طرف شرط واقعی که بعد است نمی توانیم بگوئیم جامع شرط باشد بلکه باید یک بعد خاص شرط باشد ، می آئیم نسبت به خفاء اذان و تواری بیوت ، آیا بین خفاء اذان و تواری بیوت پس از آنکه اینها تلازم وجودی ندارند می تواینم بحث جامع را مطرح کنیم؟ باز هم بحث جامع معنا ندارد پس اگر این گونه شد گفتن اینکه شرط هو الجامع المنکشف بالجمع  بین خفاء الاذان و تواری بیوت ، این هم گفتنی نیست ، لذا بودن هر یک از خفاء اذان و تواری بیوت به عنوان جزء المعرف غیر معقول و فاسد خواهد بود ، کما اینکه عرض کردیم با فرض انفکاک بین این دو معرف از دیگری وجوداً احد المعرفین ملازم وجودی است با بعدی که ازید است از آنچه که ملازم است با او از بعد ، پس احد البعدین از این دو بعد زائد و ناقص یکی باید شرط باشد و نتیجةً چون یکی شرط است قهراً احد الشئین من الخفاء الاذان أو تواری البیوت باید معرف باشد ، پس شرط یکی از آن دو بعد زائد و ناقص است و معرف هم قطعاً یکی از این تواری جدران و خفاء اذان خواهد بود ، گفتن اینکه هر دو معرف باشند نمی شود چه اینکه گفتن هر یک از بعد زائد و ناقص شرط باشد گفتنی نیست ، معرِّف تابع معرَّف است ، اساس همان معرَّف است ، معرَّف نمی شود هم بعد دو کیلومتر باشد و هم بعد دو و نیم کیلومتر باشد ، کما اینکه نمی شود جامع بینهما باشد کما اینکه نمی شود احد الشیئین علی نحو تخییر باشد چون آن زائد در عدل ناقص نیست و ناقص عدل زائد نیست ، در ردیف او نیست ، پس نمی شود هر دو معرف باشند برای ما هو شرط چون جامع بینهما نیست تعییناً ، تخییراً هم نمی شود چون فرض اینست که ما تخییر بین زائد و ناقص نداریم چون همان طور که بین زائد و ناقص عدلیت معنا ندارد بین این دو معرِّفی هم که ملازم در وجودند عدلیت معنا ندارد ، لهذا با این بیان جمع بین اخبار به هیچ یک از آن وجوهی که در اصول ذکر کرده اند معنا ندارد لذا جمع بین اخبار نمی شود کرد لذا این از آن مواردی می شود که جمع ممکن نیست ، چون جمع ممکن نیست لذا ما باید از یک طایفه از اخبار دست برداریم و رفع ید کنیم ، پس این بیان با بیان مرحوم آقای میلانی فرق کرد ، ما باید به یک طایفه عمل کنیم نه از باب اینکه جمع ممکن است ، اصلاً جمع ممکن نیست ، اگر جمع ممکن نیست چاره ای جز اینکه ما در اینجا بحث تقیید مفهوم دو شرطیه به منطوق دیگری یا بحث اینکه تقیید اطلاق منطوق هر یک از دو دلیل که هر دو را با هم شرط قرار بدهیم این هم گفتنی نیست یا اینکه جمع کرده اند و گفته اند که جامع شرط باشد تمام این حرفهایی که در اصول در رابطه با ما نحن فیه ذکر کرده اند اجنبی از ما نحن فیه است و مثالی هم که در اصول ذکر کرده اند اجنبی از ما نحن فیه است ، این مثال اصلاً ربطی به آنچه که آنها ذکر کرده اند ندارد و این بیانی هم که در مرحوم آقا فرمودند که چرا اصولیین چنین کرده اند اصل این مطلب از مرحوم حاج شیخ(رض) است .

نتیجه و ما حصل بحث : معیار و میزان خفاء اذان است

 بیان ایشان اینست که در ما نحن فیه معرِّف را باید آن چیزی بدانیم که ملازم با بعد خاص است و یکی از این دو هم بیشتر نیست و آن یکی باید خفاء اذان باشد به ملاحظه اینکه روایاتی که در باب خفاء اذان وارد شده است این روایات بیشتر از روایات در باب تواری است و ثانیاً همان یک روایت هم از نظر معنا معنای واضح و صریحی نداشت ، بعضی مجاز در حذف قائل شدند و بعضی مجاز در قلب قائل شدند و بعضی مثل مرحوم حاج شیخ مجازیت قائل نشدند کما هو الحق و عرض شد مفصلاً .

فعلی هذا باید بگوئیم معیار و میزان در حد ترخص خفاء الاذان است و لا غیر ، این چیزی است که ما حصل آن چیزی است که در این مقام می شود گفت ، و همین که فصول اذان مخفی شد حد ترخص محقق شده است لذا در همان حدود دو کیلومتر است و آن هم نه صوت بلند باشد و نه خیلی کوتاه .

پس ما حصل این شد که ابداً باب تعارض نیست نه بنابر این وجه شرطیت و سببیت که مردود بود از نظر ما و نه حتی بنابر وجه معرفیت ، چون تعارض در ظرفی است که هر دو در عرض یکدیگر باشند ، بعد از انفکاک وجودی بین خفاء اذان و تواری بیوت بناءً علی هذا حتی بنابر فرض معرفیت هم تعارض نیست چون در عرض یکدیگر نیستند ، انفکاک وجودی دارند از یکدیگر ، تقدم و تأخر است ، سبق و لحوق است .

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین