نتایج در این جا نشان داده می شوند.
نتیجه ای مرتبط با جستجوی شما یافت نشد.
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین . کلام در مورد بحث اصولی تعدد شرط و وحدت جزاء دیروز عرض کردیم بمناسبةٍ فرمودند اینکه در بحث مطلق و...
آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)
بسم الله الرحمن الرحیم
و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .
کلام در مورد بحث اصولی تعدد شرط و وحدت جزاء
دیروز عرض کردیم بمناسبةٍ فرمودند اینکه در بحث مطلق و مقید در موردی که مطلق و مقید با یکدیگر متعارض باشند مثال زده اند به این مسأله مورد بحث ما فرمودند این اجنبی از آن مسأله اصولی است بلکه طرح بحث هم در اصول نباید به آن نحو باشد بلکه ابتداءً باید نسبت بین آن دو شئ ملاحظه شود که آیا نسبت بین آن دو نسبت تباین است یا نسبت عموم و خصوص مطلق یا عموم و خصوص من وجه بعد مسأله را طرح کنند که ببینند چه باید کرد ، علی ای حالٍ ، کار نداریم به اینکه چه وضعی داشته باشد چون اجنبی از محل بحث ماست .
خلاصه کلام در جمع بین روایات
و لکن در مورد بحث ما که در رابطه با این بود که آیا حد ترخص به تواری محقق می شود که در یک روایت بود یا اینکه حد ترخص به خفاء اذان و در مقام جمع بین روایات که دو نحو رسیده بود از نظر عنوان تواری و خفاء اذان ، چون آن قسم سوم باید حمل شود بر قسم اول و هم چنین قسم دوم هم باید حمل شود بر قسم اول لذا جمع بین روایات این بود که از اطلاقات روایات سوم و از روایات دوم نسبت به ایاب باید رفع ید کنیم به نصی که در روایات طایفه اولی وارد شده بود که هم در ذهاب برای سفر حد ترخص داشت و هم در ایاب ، حاصل آن اینست که ما هم باید ذهاباً رعایت حد ترخص را بنمائیم و هم ایاباً حد ترخص را باید لحاظ کنیم .
فرمایش مرحوم آخوند ملا علی همدانی در جمع بین روایات
لکن بحث در این بود که آیا میزان خفاء اذان است که در سه روایت صحیحه بود یا به خفاء جدارن است یا اینکه هر دو باید محقق شود ، البته آنچه تا اینجا بحث می شد بر این اساس بود که بین تواری بیوت و خفاء اذان از نظر وجود خارجی فرق باشد یعنی بینشان تقدم و تأخر باشد که ظاهراً هم هست ، در جمع بین این روایات قبل از آنکه نظر خودشان را بفرمایند یک بیانی از مرحوم آخوند ملاعلی همدانی (رض) که از بزرگان متأخرین بوده اند که حتی بنده از یکی از موثقین شنیدم که بعد از فوت مرحوم آقای بروجردی(رض) برای زعامت حوزه علمیه مبارکه قم از ایشان دعوت به عمل می آید و خیلی هم اصرار داشته اند به اینکه ایشان بیایند چون از نظر علمی در مرتبه عالی بوده اند و در آن جریان سال مرحوم امام هم ایشان آمدند و تا تهران هم آمدند ، که در تاریخ دارد که ایشان هم جزء کسانی بودند که به حمایت مرحوم امام خمینی(رض) آمدند و در آنجا ماندن تا مسأله نقشه شیطانی شاه و دار و دسته اش راجع به قتل ایشان در نظر داشتند را جلوگیری و ممانعت کنند ، بسیار انسان جلیل قدر و از نظر علمی بسیار دارای مقام و در عین حال منبرهای عجیبی هم داشتند که بنده بعضی از سخنرانیهای را گوش کرده ام ، این بزرگوار در اینجا نظری دارند که قابل طرح بود لذا مرحوم آقای میلانی(رض) هم نظر ایشان را در جمع بین روایات فرمودند ، ایشان این گونه جمع فرموده اند که در مورد آن روایتی که بحث تواری من البیوت را دارد این بزرگوار همان گونه که مشهور معنا کرده اند معنا فرموده اند که خود شخص بیوت را نبیند نه به صورت قلب که مرحوم آقا می فرمودند ، گرچه در دو جلسه قبل عرض کردیم که آنچه در عبارت بود اعراض کرده اند ولی باز در این بحث اصرار به همان نظر قبلی خودشان دارند و همان قلب را تأیید می کنند ، ما عرض کردیم خلافاً للنظر شریف ایشان بر اساس بیاناتی که بزرگان از جمله مرحوم حاج شیخ(رض) دارند عرض کردیم که همان نحوی که مشهور فرموده اند باید قبول کنیم و این قلب ضرورتی ندارد کما اینکه مجاز در حذف هم لزومی ندارد و به همان نحو ظاهر روایت اکتفاء می کنیم و لکن الجمع بهذا النحو ، حاصل جمع به این طریق که مرحوم آخوند ملا علی معصومی همدانی(رض) بیان فرموده اند (چون نوعاً آخوند همدانی که می گوئیم مرحوم حاج آقا رضا همدانی صاحب مصبح الفقیه به ذهن می آید) که آن روایت اولی که موثقه هم بود ناظر است به هوای صاف ، در هوای صاف میزان در اینکه حد ترخص حاصل شود ندیدن بیوت است ولی در جایی که هوا ابری باشد میزان عدم سماع اذان است ، چون در هوای ابری انسان در صد قدم هم ممکن است چیزی را نبیند ، پس بنابر این این دو علامت به خاطر اینست که گاهی اوقات هوا ابری است و گاهی اوقات هوا صاف است ، در هوای صاف میزان را تواری بیوت بدانیم و آن هم به معنای ندیدن خود شخص آن بیوت را ، در مورد هوای ابری میزان را خفاء اذان بدانیم شبیه این جمعی که بعضی در باب وقت مغرب کرده اند ، در وقت مغرب ما داریم که آیا ذهاب الحمره مشرقیه است یا اینکه عبور حمره مشرقیه عن قمة الرأس ، در آنجا بعضی فرق گذاشته اند بین جاهای کوهستانی و سرزمینهای هموار ، در جاهای کوهستانی گفته اند این حمره از رأس انسان عبور کند ، در جاهای دشت و صحرا گفته اند زوال حمره مشرقیه است ، در جاهای کوهستانی ذهاب حمره مشرقیه عن قمة الرأس ، ولی بنده خودم که تجربه کرده ام در رابطه با حمره مشرقیه این گونه نیست که این حمره بالا بیاید تا از بالای سر انسان عبور کند و بیاید به طرف مغرب ، این دقت هم مرحوم امام (رض) در تعلیقه بر عروه دارند ، بنده هم دقت کردم و درست هم هست ، ایشان ادعا می فرمایند مقداری بعد از استتار قرص حمره ای در طرف مشرق پیدا می شود این حمره قدری بالا می آید تا تقریباً یک چهارم دائره اگر حساب کنیم ، بعد از بین می رود و محاذی او یک حمره ای در سمت مغرب پیدا می شود لذا به مجرد اینکه این حمره از بین رفت می شود شخص نماز مغرب را بخواند و لذا فضلیت هم تا وقتی است که حمره مغربیه از بین نرفته باشد ، ولی اگر حمره مغربیه از بین برود ما وقت فضلیت مغرب را ما از دست داده ایم ، این گونه جمع کرده اند ، ایشان هم می فرمایند شاید این بر اساس تجربه اهل تجربه باشد که به صورت تجربه این معنا را به دست آورده باشند و لکن اشکالی که بر این گرفته می شود عمدةً اینست که ما دلیل می خواهیم ، نهایت ایشان دلیلشان اینست که تواری بیوت از مکلف از نظر وجود خارجی بعد از خفاء اذان پیدا می شود ، یعنی از نظر تجربه وقتی نگاه کنیم وقتی انسان از یک شهری خارج می شود در اولین مرحله اذان را نمی شنود ، مقداری بیشتر باید برود تا بیوت را نبیند ، پس تواری بیوت مسافت بیشتری لازم دارد بالنسبة به خفاء اذان ، خفاء اذان یا تواری بیوت هر دو را معرف آن مقدار از بعد می دانند که او در حقیقت حد ترخص است ، هم خفاء اذان معرف است و هم تواری بیوت ، سبب اصلی ترخص یک حد معینی از بعد است که علامت آن بعد از ناحیه خفاء اذان یا از ناحیه تواری بیوت است .
اگر ما بگوئیم سبب یک امر واقعی باشد ، هر یک از خفاء اذان یا تواری بیوت می شود معرف ، ممکن است این گونه بگوئیم که خفاء الاذان معرف باشد و چون همیشه که انسان در وقت اذان خارج نمی شود لذا تواری بیوت را معرف از معرف بدانیم ، سبب یک بعد خاصی است از مسافت ، معرف آن سبب خفاء الاذان است و چون انسان همیشه وقت اذان خارج نمی شود ولی بیوت همیشه هست لذا اگر در غیر اوقات برود اگر بخواهد بفهمد تواری از بیوت را معرف از معرف بدانیم ، پس سبب بعد خاص از مسافت ، معرف از آن سبب خفاء الاذان ، معرف خفاء اذان تواری بیوت ، این گونه بیان کرده اند و به این نحو تعارض را ایشان برداشتند پس بنابر این تعارض بین روایات نخواهد بود چون تعارض موقعی است که هر دو سبب باشند ، چون فرض اینست که اول محقق می شود که خفاء الاذان است این سببیت داشته باشد دومی لغو است و اگر دومی سببیت داشته باشد خفاء الاذان لغو می شود ، با فرض اینکه بین اینها هم تساوی در وجود خارجی نیست ، تقارن خارجی ندارند بلکه اول خفاء اذان مخقق می شود و مسافت بیشتری که پیمود تواری بیوت است ، اگر هر دو سبب باشند اشکال تعارض هست ولی اگر هر دو سبب نباشد و هر دو را ما معرف بگیریم اینجا تعارض می شود ، رفع تعارض به اینست که بگوئیم تواری بیوت معرفیت دارد در هوای صاف و خفاء الاذان معرفیت دارد در هوای ابری ، این گونه رفع تعارض فرموده اند پس مورد معرفیت هر یک غیر از دیگری است ، بله اگر در یک مورد هر دو معرف باشند این اشکال ممکن است بیاید یا هر دو سببیت داشته باشند یا هر دو شرطیت داشته باشند اشکال می آید چون اشکال تعارض هم بر مبنای این بود که هر دو سبب باشند و هم بر مبنای این بود که هر دو را معرف بدانیم یا هر دو را شرط بدانیم ، علی جمیع این تقادیر و فروض در هر سه فرض این مسأله تعارض هست ، حل مشکل تعارض را ایشان به این نحو فرمودند که ما خفاء الاذان را در هوای ابری و تواری بیوت را در صاف معرف قرار می دهیم ، یا اگر سبب باشد این گونه سبب باشد و یا می گوئیم خفاء الاذان معرف است ولی تواری بیوت را معرف المعرف می گیریم ، معرف المعرف هم باشد اشکال ندارد و تعارض رفع می شود ، این بیانی است که ایشان فرموده اند .
اشکال بر این جمع مرحوم ملا علی همدانی
و لکن عرض کردیم که عمده اشکالی که بر ایشان گرفته اند اینست که این وجه خوبست ولی ما دلیلی بر این جمع نداریم ، اگر دلیل بر این جمع نیست به این بیان هم نمی توان ملتزم شد .
حال مائیم و این سه طایفه روایات از یک طرف و تعارض بین این روایات از طرف دیگر بعد از فرض تقدم و تأخر بین خفاء الاذان و تواری بیوت ، چه باید بکنیم ، قاعده اینست که اگر بین دو شرطیه تعارض واقع شد اگر گفتیم راهی برای جمع بین روایات نداشتیم باید رجوع به اصول عملیه بکنیم ، ایشان ابتداءً مقتضای اصل در این مقام را بیان می فرمایند که اصل جاری در این مقام چیست و بعد می فرمایند که ما یک راه حل و راه جمعی داریم که ایشان آن راه جمع را تقویت می کنند پس نوبت به اصل عملی نمی رسد ، گرچه ترتیب بحث اقتضاء داشت که آن جمعی را که ایشان فرمودند آن را ذکر کنیم و بعد بگوئیم اگر آن جمع را قبول نداریم آن موقع مسأله مقتضای اصل را ببنیم ، لذا بنده به همان ترتیب ثنائی خودش بحث می کنیم .
فرمایش مرحوم آقا در مورد تواری که تواری مکلف از بیوت است و جمع ایشان که با این جمع نوبت به اصول عملیه نمی رسد .
ایشان می فرمایند اولاً ما تواری را تواری بیوت می دانیم نه تواری دیوار و آجر و امثال ذلک چون انسان وقتی راه می رود خصوصیت بیتی تا مقداری از راه مشخص است ، قوائم اربعه سقف و دیوار و همه مجموع را ، یک مقداری که جلوتر می رود فقط دیوارها را می بیند صورت بیت برایش پیدا نیست ، یک مقدار بیشتر جلو برود فقط شبه می بیند ، می فرمایند آن که در روایت آمده است تواری بیوت است نه تواری شبه یا تواری آجر یا تواری جدران ، بیت این مجموعه مرکب انضمامی که در خارج وجود دارد را می گویند ، سقف و چهار دیوار و در و پنجره و امثال ذلک ، این را نبیند با این خصوصیات ، لذا وقتی مجموع را به عنوان آجر دید یا به عنوان شبه دید نمی تواند بگوید ، می گوید من شبه بیت را دیدم نه خود بیت ، لذا همان طور که در رؤیت بین رؤیت بیت و رؤیت جدار بیت و رؤیت آجرها و شبه فرق است در تواری هم همین مراتب هست ، یک وقت خود بیت تواری پیدا می کند و یک وقت آجرهای بیت و یک وقت شبه بیت ، در روایت حتی تواری من البیوت آمده است .
ثانیاً تواری من البیوت را به همان نحو خلاف مشهور معنا فرموده اند که معنای قلب را در او در نظر گرفته اند یعنی تواری مسافر من البیوت ، تواری مسافر عن البیوت می فرمایند با تواری بیوت از مسافر فرق دارد ، ایشان بین تواری بیوت عن المسافر یعنی مکلف و خفاء اذان مکلف تساوی می دانند ، که کسانی که در خانه باشند این فرد را نبیند و یا خود این فرد اذان را نشنود ، از نظر مسافت بین شهر و این فرد تساوی است ، مثلاً فرض کنید این شخص از شهر بیرون آمد اگر دو کیلومتر راه برود اذان را نمی شنود ، این شخص اگر سر دو کیلومتر ایستاد کسانی که در بیت هستند این را نمی بینند ، ایشان ادعا می کنند که بین تواری این شخص از بیوت یعنی از کسانی که در بیوت هستند ، و بین نشنیدن خود این شخص اذان بلد را بین این دو خارجاً تساوی است ، البته می فرمایند تجربه نکرده ام ، این جمع ایشان بر این اساس نیاز به اینکه رجوع به اصول هم بکنیم نداریم ، و این گونه جمع کرده اند که تواری این مسافر از اهل بیوت و خفاء اذان هر دو با هم متلازمند و تساوی دارند ، اگر این شد بنابر این مدار را در حد ترخص ایشان بر همان عدم سماع اذان می گیرند که ما بین این دو در فرض ملازمه باید ملاحظه جهات سندی روایات را بکنیم و آن اینست که اگر روایاتی بیشتر بودند آن مقدم است بر روایتی که کمتر است ، در اینجا روایتی که بحث تواری را آورده است خصوص یک روایت موثقه است ولی روایاتی که خفاء اذان را آورده بود سه روایت بود لذا به مقتضای خذ بما اشتهر بین اصحابک ما روایات خفاء اذان را که روایات مستفیضه است را می گیریم و خفاء بیوت که منحصر در یک روایت بود را رفع ید می کنیم یا اینکه حمل می کنیم بر اینکه خارجاً همین است یعنی خیلی تفاوت نیست .
سه اشکال بر فرمایش مرحوم آقا در معنای تواری
و لکن عرض کردیم این معنایی که ایشان فرمودند سه جهت در رابطه با اینکه این معنا را نمی شود قبول کنیم وجود داشت که عرض کردیم :
اولاً خود سماع الاذان یا خفاء الاذان این سماع و خفاء را نسبت به چه کسی در نظر می گیریم؟ نسبت به خود مسافر ، پس آن عدل خفاء اذان که تواری بیوت بود آن هم باید نسبت به خود مکلف باشد ، آیا کسی گفته است نشنیدن من فی البیوت اذان را ؟ این را هیچ کس نگفته و کسی توهم این را هم نکرده است ، می گویند در بحث خفاء اذان همه می گویند خود مسافر اذان بر او مخفی باشد ، پس بنابر این در تواری بیوت هم باید میزان خود مسافر باشد نه کسانی که فی البیوت هستند .
ثانیاً این اکل از قفاء است که ما بر اساس اینکه بگوئیم چون تواری این شخص از بیوت ملازم است با تواری اهل بیوت از این شخص و این را میزان قرار می دهیم ، چرا اکل از قفا می کنید؟ از همان اول مستقیم بگوئید تواری خود این شخص ، مضافاً بر اینکه تواری هم فعل خود این شخص است ، از فعل خود این شخص موارات محقق شده است بین اهل بیوت و این فرد مسافر ، پس چرا شما فعل خود او را ملاک و میزان قرار نمی دهید .
ثالثاً وجوب قصر وظیفه مسافر است ما وظیفه مسافر را معلق کنیم بر فعل غیر یا بر صفت قائمه به غیر که آن تواری این شخص باشد از اهل بیوت ، این وجهی ندارد ، لهذا این گونه نمی توانیم معنا کنیم .
پس بنابر این اگر خارجاً ما تجربه نکرده باشیم که خفاء الاذان و تواری بیوت با هم مساوی باشند از نظر مسافت ، بلکه قویاً احتمال داده می شود که خفاء الاذان زود تر از تواری حاصل شود ، وجهی برای این بیان مرحوم آقا وجود ندارد ، نهایت مقتضای اصول را بگوئیم بعد ببنیم وجهی برای جمع وجود دارد یا نه؟
مقتضای اصول در اینجا چیست؟
اما مقتضای اصول ؛ در اینجا اگر ما نتوانستیم بین این دو شرطیه ای که تعارض بینشان واقع شده است جمع دلالی بکنیم یا به طریقه مرحوم ملا علی همدانی (رض) یا به طریقه مرحوم آقا(رض) یا به طریقه اخرایی که ممکن است گفته شود اگر دستمان از جمع دلالی کوتاه شد نوبت می رسد به اصل عملی جاری در مقام ، اینجا تارةً مقتضای اصل نسبت به این اصلی که شخص شک در او دارد اینست که باید نماز را تمام بخواند و اخری متقضای اصل اینست که باید نماز را قصر بخواند و این اختلاف در مقتضای اصل بر اساس اینست که ما اصل جاری در اینجا را استصحاب بقاء کونه حاضراً بکنیم که در حقیقت حد ترخص را دخیل در عنوان مسافر از نظر شارع بدانیم که بگوئیم مسافر شرعی با مسافر عرفی فرق دارد ، مسافر شرعی کسی است که سفر من البلد و وصل الی حد الترخص ، ولی اگر گفتیم حد ترخصی که در اینجا آمده است دخالتی در موضوع حکم ندارد ، موضوع همان موضوع عرفی است حد ترخص در حکم دخیل است و این می شود شرط الحکم در حقیقت ، اگر این گونه باشد اینها قیود زائد بر موضوع می شوند و اینها در حقیقت هر قیدی حکم یک مخصصی است ، بنابر این اگر ما شک داریم که آیا تعدی از حد ترخص مخصص هست یا نه؟ این گونه طرح کنیم نتیجه اینست که ما باید در اینجا حکم کنیم به وجوب صلاة قصر ، این گونه که بیان فرموده اند در واقع شک در اینست که مخصص حاصل شده یا نه ، این مخصص هست یا نه؟ ولی اگر ما شک در مصداق مخصص داشته باشیم به این معنا که می دانیم حد ترخص مخصص هست ، اما آیا حد ترخص محقق شده است یا نه؟ اگر در این شک کنیم به نحو دیگری می شود ، توضیح مفاد اصلین به نحو اولی یا ثانیه انشاء الله در فردای بحثی .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین