نتایج در این جا نشان داده می شوند.
نتیجه ای مرتبط با جستجوی شما یافت نشد.
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین . عرض شد که روایات وارده در باب حد ترخص برخی دلالت دارد که حد ترخص هم در ذهاب شرط است...
آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)
بسم الله الرحمن الرحیم
و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .
عرض شد که روایات وارده در باب حد ترخص برخی دلالت دارد که حد ترخص هم در ذهاب شرط است و هم در ایاب ، طایفه دوم از روایات روایاتی بود که در آنها لحاظ حد ترخص در آنها کلاً نشده بود نه ذهاباً و نه ایاباً .
روایاتی که حد ترخص را میزان قرار نداده است بلکه میزان را خروج و ورود به منازل قرار داده اند .
طایفه سوم از روایاتی که وجود دارد اینست که نسبت به خروج حد ترخص رعایت شده است اما در ایاب و بازگشت چیزی به نام حد ترخص ذکر نشده است ، اینها هم ظاهراً چهار روایت است :
روایت اول : موثقه غیاث بن ابراهیم عن الصادق
«عَنْ غِيَاثِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع أَنَّهُ كَانَ يُقَصِّرُ الصَّلَاةَ حِينَ يَخْرُجُ مِنَ الْكُوفَةِ- فِي أَوَّلِ صَلَاةٍ تَحْضُرُهُ ».
بحث از اینکه حد ترخص گذشته باشد یا نگذشته باشد هیچ ندارد و فقط دارد که از شهر کوفه که خارج می شدند اولین نمازی رباعیه که می آمد نماز را قصراً می خواندند ، اما ندارد که حد ترخص گذشته باشند یا نگذشته باشند ، سخنی نسبت به حد ترخص به میان نیاورده اند .
از اطلاق این روایت استفاده کرده اند که فرقی بین وجود حد ترخص و عدم وجود حد ترخص ، چون امام علیه السلام هم در مقام بیان این بوده اند که قصر صلاة در چه صورتی است ، خروج از کوفه را میزان قرار داده اند .
روایت دوم : صحیحه اسحاق بن عمار
«عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ يَكُونُ مُسَافِراً ثُمَ يَقْدَمُ فَيَدْخُلُ بُيُوتَ الْكُوفَةِ- أَ يُتِمُّ الصَّلَاةَ أَمْ يَكُونُ مُقَصِّراً حَتَّى يَدْخُلَ أَهْلَهُ قَالَ بَلْ يَكُونُ مُقَصِّراً حَتَّى يَدْخُلَ أَهْلَهُ .»
اینجا هم واضح است که قصر صلاة غایتش دخول بر اهل است که وارد مدینه و شهرش بشود ، کنایه از ورود در شهر است ، همین که وارد شهر شد می گویند وارد بر اهل خودش شد اگر چه هنوز وارد خانه اش نشده است ، اینجا هم سخنی نسبت به حد ترخص به میان نیامده است .
روایت سوم : صحیحه معاویة بن عمار
«عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَ أَهْلَ مَكَّةَ إِذَا زَارُوا الْبَيْتَ- وَ دَخَلُوا مَنَازِلَهُمْ أَتَمُّوا وَ إِذَا لَمْ يَدْخُلُوا مَنَازِلَهُمْ قَصَرُوا .»
بحث خروج و ورود به منزل است می خواهد حد ترخص در خروج و ورود رعایت شده باشد یا نشده باشد ، در هر دو فرض دارد ، میزان و ضابط قصر و تمام را خروج از منزل و ورود به منزل دانسته اند ، که خروج از منازل موجب قصر است و ورود به منازل موجب تمامیت ، حد ترخص رعایت بشود یا نشود سخنی به میان نیامده است ، اهل مکه وقتی به طرف عرفات می روند تا به منازل نرسیده اند قصر است و برای طواف حج هم همین طور ، به عرفات که می روند و بر می گردند و بعد می آیند به منی و مشعر و بعد وارد مکه می شوند در این رفت و بازگشت نماز را کلاً قصر می خوانند .
روایت چهارم : صحیحه حلبی
«عَنْ حَمَّادٍ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ أَهْلَ مَكَّةَ إِذَا خَرَجُوا حُجَّاجاً قَصَرُوا وَ إِذَا زَارُوا رَجَعُوا إِلَى مَنَازِلِهِمْ أَتَمُّوا.»
وقتی که برای حج خارج شدند و به منازلشان برگشتند اینجا نماز را تمام می خواند .
پس خروج از منازل و ورود به منازل را میزان قرار داده اند و بحثی از حد ترخص هم در این روایت نیامده است ، این چهار روایت دلالت دارند بر اینکه چیزی غیر از خروج از منازل و ورود در منازل در وجوب قصر و تمام مدخلیت ندارد ، پس از حد ترخص در این روایات چهار گانه سخنی به میان نیامده است نه ذهاباً و نه ایاباً .
قبل از آنکه ما به جمع بین این روایات بخواهیم برسیم و مختار را بیان کنیم ، مقدمه ای را ذکر فرموده اند که این مقدمه دخالت دارد در بحث که می خواهیم ببنیم از مجموع این روایات چه استفاده می شود ، آیا دخالت دارد اساساً حد ترخص یا هیچ دخالتی ندارد مثل روایات طایفه سوم ، اگر بر فرض ثابت شد دخالت دارد دخالت داشتنشان به چه نحو است ، آیا در ذهاب و ایاب هر دو است یا در خصوص ذهاب است؟ قدر متقین ذهاب است ، در ایاب هم آیا دخالت دارد مثل روایات طایفه اولی یا نه؟ اینها باید بحث شود .
مدخلیت حد ترخص به چه نحو است ؟
قبل از بحث همه اینها بر فرض دخالت حداقل در خصوص ذهاب مدخلیت حد ترخص به چه نحو است؟ دو احتمال در اینجا وجود دارد :
یک احتمال اینست که دخالت حد ترخص در اصل تحقق عنوان باشد ، یعنی اگر حد ترخص محقق شد عنوان مسافر محقق است و اگر حد ترخص محقق نشد اصلاً این مسافر نیست ، لذا تعبیر می کنند که در موضوع و عنوان این حکم به وجوب قصر که عنوان مسافر است این دخالت داشته باشد که تعبیر می شود به شرط الموضوع ، چون شرط یا دخالت دارد در مأمورٌ به در باب واجبات و یا دخالت دارد در حکم و ثالثةً می شود دخیل در موضوع حکم باشد ، لذا شرط الحکم داریم و شرط موضوع داریم یعنی قید موضوع و ثالثةً شرط مأمورٌ به ، شرط متعلق ؛ واضح است که اگر به عنوان قید موضوع باشد یعنی قوام این ماهیت و تحقق ماهیت مسافر و عنوان مسافر بستگی دارد به حد ترخص ، اگر حد ترخص بود ماهیت محقق شده است عنوان مسافر محقق شده است ، اگر حد ترخص نبود ماهیت محقق نشده است ، این یک احتمال .
احتمال دوم : که بعید هم نیست از بعضی از روایات استفاده شود این باشد که دخالت در موضوع ندارد به مجرد خروج از شهر یا بلد این شخص مسافر است و لکن وجوب قصر که حکم است مشروط است به حد ترخص .
احتمال سوم : اینکه نه حکم مشروط باشد به این شرط که اصل وجوب و نه موضوع که عنوان مسافر است مشروط باشد به این شرط ، بلکه وجوبی که رفته است روی صلاة مسافر ، آن صلاة مسافر شرطی دارد و شرطش حد ترخص است ، مثل اینکه شرائط مأمورٌ به ، قبله شرط مأمورٌ به است ، صلاة واجب است ، ماهیت صلاة به قبله بستگی ندارد ، کما اینکه حکم وجوب هم که رفته است روی صلاة مقید به قبله نیست ، استقبال الی القبله شرط صلاة است ، پس اینجا هم شرطیت این عنوان حد ترخص علی فرض دخالت آیا دخل او و شرطیت او شرط اصل حکم است مثل « لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً » که استطاعت شرط اصل وجوب است که بدون این شرط ما اصلاً حکمی نداریم ، یا شرط موضوع است که شرط موضوع بر می گردد به چیزی که مقوم ماهیت موضوع است ، یعنی بدون او موضوع محقق نمی شود گرچه اطلاق شرط می کنند و محتمل است که شرط متعلق باشد ، یعنی مأمورٌ به ، نه حکم شرط دارد و نه موضوع ، عنوان مسافر محقق است ، حکم وجوب قصر هم محقق است ، و لیکن اینکه صلاة باید قصراً انجام بشود ، همان طور که شرط انجام صلاة این بود که رو به قبله باشد مع الساتر باشد ، مع الطهارة باشد ، یکی از شرائط در اینجا هم اینست که مع عبور از حد ترخص باشد ، این جهت باید مورد بحث قرار بگیرد .
در روایات فقط همین است که لا یقصر حتی یتواری من البیوت یا لا یقصر حتی لا یسمع الاذان ، که به عنوان دخالت در روایات طایفه اولی و ثانیه آمده است ، این حتی یتواری من البیوت با همه این سه احتمال می سازد ، می سازد که به عنوان شرط الحکم باشد ، می سازد به عنوان مقوم موضوع باشد ، می سازد به عنوان شرط مأمور به باشد ، از روایات ظاهراً چیزی استفاده نمی شود ، گرچه بعضی از روایات این را داشت که قبل از این قید عنوان مسافر آمده است ، اینکه دخیل در اصل تحقق عنوان مسافر باشد از آن روایات می توانیم استفاده کنیم که حد ترخص قید خود موضوع نیست ، در بعضی از روایات دارد که « فِي الرَّجُلِ يَخْرُجُ مُسَافِراً قَالَ يُقَصِّرُ إِذَا خَرَجَ مِنَ الْبُيُوتِ » یا مثلاً « فِي الرَّجُلِ يُسَافِرُ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ أَ يُفْطِرُ فِي مَنْزِلِهِ قَالَ إِذَا حَدَّثَ نَفْسَهُ فِي اللَّيْلِ بِالسَّفَرِ أَفْطَرَ إِذَا خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِه … » معلوم می شود از همان ابتدائی که در منزل هم هست عنوان مسافر بر او صدق می کند ، پس معلوم می شود که عنوان مسافر متقوم نیست به تحقق حد ترخص ، پس قبل از تحقق حد ترخص عنوان مسافر محقق شده است ، از این روایت این جهت استفاده می شود و لیکن باقی می ماند آن دو احتمال که آیا شرط الحکم است یا شرط مأمورٌ به ؟
در اینجا می فرمایند که این بحث بر گردد و مبنی بر یک بحث اصولی باشد که اگر شرطی در کلام مولا به طور مطلق ذکر شود باید حمل بر شرط الحکم بشود یا شرط مأمورٌ به؟ مثلاً در این مثال می گوید إن جائک زیدٌ أکرمه ، آیا شرط الحکم است که تحدید موضوع کند و معنایش اینست که یجب اکرام زید الجائی ، یعنی وجوب از اول روی زید مقوم به آمدن رفته است ، که زیدی که جائی نیست چنین زیدی اصلاً موضوعیت ندارد برای ما ، پس حکم ما از اول مقید شده است به خصوص زیدی که دارای این وصف باشد و اینجا هم همین طور ، قصر رفته است روی مسافری که عبور از حد ترخص بکند که اگر عبور از حد ترخص نکند چنین مسافر یاصلاً حکمی ندارد ، یعنی حکم به قصر در حق او نیست ، شرط الحکم دائماً موجب تحدید دائره موضوع می شود ، و تضییق دائره موضوع می کند ، استطاعت شرط وجوب حج است ، پس از اول روی کل مکلفین نرفته است بعد شرطی برای آن مکلفین بیاید که باید مستطیع باشند ، خیر از اول دائره مکلف مضیق شده است به خصوص مستطیع ، آن وجوب دارد ، در اینجا هم همین طور ، وجوب القصر رفته است روی مسافری که تجاوز کند از حد ترخص و عبور کند از حد ترخص ، تا از حد ترخص عبور نکرده است اصلاً برای او وجوب قصر انشاء نشده است ، در اینجا در این مثال می گوفتیم زیدی که جائی نباشد چنین زیدی وجوب اکرام ندارد ، حال ما در اینجا می توانیم بگوئیم قید حکم باشد به همین بیانی که عرض شد ، کما اینکه می توانیم دخالت در ماهیت و موضوع عنوان مسافر داشته باشد ، به این نحو بگوئیم که عنوان مسافر ، سفر ای شهر ، یعنی بارز شده است ظاهر شده است ، تحقق بروز در نزد شارع و تحقق سفر در نزد شارع به اینست که از حد ترخص عبور کند ، تا به حد ترخص نرسیده باشد ، اصلاً مسافر محقق نشده است نه اینکه ما مسافر داریم ، این می شود داخل در قوام موضوع و مقوم موضوع و ماهیت موضوع باشد ، این دو احتمال وجود دارد ، البته عرض کردیم که احتمال اینکه شرط مأمورٌ به باشد هم اشکالی ندارد ، حال این محتملات ثلاث را باید با توجه به اینکه در ادله اسمی از هیچ کدام از این جهات ثلاث نیامده با ضوابطی که داریم با کدام یک منطبق می شود انشاء الله فردا .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین