صلاة مسافر . خارج فقه . کتاب الصلاة .

جلسه 151 صلاة مسافر

بسم الله الرحمن الرحیم                            و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین . مسألةٌ : حکم نماز مکاری درون شهری که به مسافت شرعی مسافرت کند چیست؟ مسألةٌ : یکی از مباحثی...

Cover

جلسه 151 صلاة مسافر

آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)

00:00 00:00

بسم الله الرحمن الرحیم                           

و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .

مسألةٌ : حکم نماز مکاری درون شهری که به مسافت شرعی مسافرت کند چیست؟

مسألةٌ : یکی از مباحثی که در مورد بحث ما مورد ابتلاء هم هست اینست که اگر کسی مکاری است اما دون المسافة ، به مسافت شرعی نمی رسد مثل کسانی که مکاری در مسیر دو فرسخی هستند ، مثلاً از اینکه به طرقبه و شاندیز می رود و بر می گردد ، اینهائی که حرفه مکارات را دارند اما می گویند راننده درون شهری ، اینها چه حکمی دارند ، آیا اینها هم مادامی که در این شغل هستند اگر سفری رفتند نمازشان را باید تمام بخوانند یا نه ؟

واضح است که در شهر و حومه شهر به کمتر از مسافت شرعیه جای بحث نیست که نمازش را قصر بخواند یا تمام، واضح است که باید نماز را تمام بخواند ، بحث در اینست که این شخص مکاری نامیده می شود اما دون المسافة است ، اگر این شخص سفر رفت چون عنوان مکاری و جمال در روایت آمده بود که نماز را باید تمام بخواند ، آیا اینها بر اساس آن روایت باید نماز را تمام بخوانند مثل کسانی که راننده برون شهری هستند ، یا اینکه نماز بر اینها قصر است و نماز را نباید تمام بخوانند .

بعضی در اینجا توهم کرده اند که این شخص چون عنوان مکاری و جمال به حمل شایع بر اینها صدق می کند پس بنابر این مکاری و جمال هم که در روایت آمده است که باید نماز را تمام بخواند پس بنابر این نماز را باید تمام بخواند زیرا عنوان مکاری بر اینها صادق است .

و لکن واضح است که این کلام صحیح نیست زیرا عمومات اولیه دلالت دارد بر اینکه کل مکلفٍ یتم ، هر کس قلم تکلیف بر او وضع شده است باید نماز را تمام بخواند ، خرج از دائره این عمومات کسی که مسافر باشد با شرائط خودش ، نسبت به مکاری و جمال و امثال ذلک آنچه که از ادله وارده در این موارد وارد شده است استفاده می کنیم اینست که اینها محکوم به حکم مخصص نیستند که المسافر یقصر ، اگر محکوم به حکم مخصص نبودند همان عمومات اولیه اقتضاء دارد وجوب تمامیت را بر اینها .

می فرمایند ما تارةً ما عامی داریم بعد مخصصی می آید و بعضی از افراد از دائره مخصص خارج می شوند و نتیجةً حکم این بعض مثل همان حکم افراد عام خواهد بود ، آیا این حکم این بعض به جهت این عنوان جدید است گرچه مماثل است با آن حکم وارد بر عام اولی ، یا اینکه این همان حکم است نه یک حکم آخری باشد ، مثلاً عام اولی دارد که کل مکلفٍ یتم ، بعد تخصیص خورد به اینکه المسافر یقصر ، بعد این المسافر یقصر تخصیص خورد به اینکه اگر مسافر مکاری یا جمال باشد یتم ، آیا عنوان مکاری بما هو مکارٍ اقتضاء تمامیت را دارد یا اینکه مقتضی نیست بلکه جلو مخصص را می گیرد ، که نتیجةً همان حکم اولی بدوی که المکلف یتم شامل حال این شخص بشود ، می فرمایند این عمان حکم اولی است و اقتضاء جدیدی نیامده است .

در اینجا هم همین طور است و اقتضاء جدیدی نیامده است ، حال اگر این گونه باشد ، در دلیل که برای مکارات و جمال و امثال ذلک وارد شده بود یک علتی آمد که بر اساس آن علت فقهاء و محققین فرمودند که این عناوین خصوصیتی ندارند هر جا سفر شغل شخص شد چه تحت این عناوین باشد و چه غیر این عناوین حکم می شود به اینکه باید نماز را تمام بخواند ، لأنه عملهم ، ضمیر در لأنه به سفر بر می گشت ، اینجا این شخص مکاری مکاری است در دون مسافت ، فوق مسافت سفری که رفته است سفر شغلی او نیست ، حتی به عنوان شغل هم رفته باشد ، فرض کنید راننده درون شهری است و مسافری خورده است برای قوچان یا شاهرود ، واضح است که این شخص سفر به عنوان شغل او نیست چون سفر به آن کسی می گویند که مسافت شرعیه را طی کند ، پس سفر به عنوان کسی که مسافت شرعیه را طی می کند اطلاق بر این شخص نمی شود ، اگر این شد طبق همان دلیل مخصص که المسافر یقصر این شخص باید نمازش را قصر بخواند لذا راننده های درون شهری اگر در بعضی از اوقات مسافری به مسافت شرعی ببرند باید نماز را قصراً بخوانند ، زیرا سفر عمل او نیست بلکه مکارات عمل شماست ، کرایه دادن عمل باشد این نسبتش به سفر عمل باشد عموم من وجه است ، برای اینکه ممکن است مکاری باشد و مسافر هم باشد ، ممکن است مکاری باشد اما سفر نداشته باشد ممکن است سفر داشته باشد ولی مکارات نداشته باشد ، این می شود عموم من وجه ، پس هر مکاری نماز را تمام نمی خواند در سفر ، بلکه مکاری که سفر عمل او باشد ، این شخص مکاری است ولی مکاری است که سفر ندارد بلکه در حضر مکارات را انجام می دهد ،پس در اینجا در صدق عنوان مکاری ما تردید نداریم چون این شخص مکاری به حمل شایع است ولی فرض مکاری که در روایت آمده است به قرینه سفر مکاری است که به مسافت شرعی مکارات می کند .

مسألةٌ : مکاری که بلا قید است و هم درون شهر کار می کند و هم برون شهر .

فرع دیگر اینست که اگر کسی مکارات حرفه اوست و مقید هم نیست به اینکه درون شهری باشد یا برون شهری ، می گوید هر جا مسافر آمد ، در مورد درون شهر که هیچ شکی نیست که باید نماز را تمام بخواند ف نسبت به بیرون شهر چون مکاری هم هست بر می گردد به اینکه مکاری بیرون شهری در سفر اول که نماز را باید قصر بخواند و در سفر دوم نمازش را تمام می خواند و یا بنابر نظر مشهور در سفر سوم نمازش را تمام می خواند .

فرمایش مرحوم آقا : بیان مقدمه و نتیجه اینکه چنین مکاری در سفر باید نماز را قصر بخواند

در رابطه با همین بحث مرحوم آقا مقدمه ای بیان می فرمایند و در آن دو مطلب را بیان می فرمایند :

مطلب اول اینست که در هر جا که بحث مطلق و اطلاق هست ، می فرمایند گرچه بعضی می گویند اطلاق مستند به لفظ ، اطلاق لفظی می گویند یا اطلاق مقامی ، دلالت لفظیه ، دلالتی است که مستند به لفظ باشد ، اطلاق عبارتست از رفض قیود ، یعنی قید را نیاورید ،  اطلاق یعنی ترک قید و ذکر نکردن هیچ قیدی ما از یک طرف بگوئیم لفظ است و طرفی ترک قید است ، آیا این دو با هم قابل جمع است ؟ ترک قید یعنی قید را تلفظ نکنید و از طرفی می گویند اطلاقی که لفظی است ، لذا منظور فرمایش ایشان اینست ، چون اطلاق به معنای رفض القیود است نه جمع القیود ، اگر اطلاق به معنای جمع قیود باشد که همه قیود را بیاورید ، اینکه می گوئیم انسان نسبت به علم و جهل اطلاق دارد ، یعنی چه؟ یعنی در انسان هم علم آمده است و هم عدم علم ، یعنی هم علم در اوست و هم جهل ، اگر این باشد می شود جمع القیود ، اگر انسان که می گوئیم رفض القیود ، یعنی نه قید علم در انسان است و نه قید جهل ، این می شود رفض القیود ، حال اطلاق را بگوئیم از دلالات لفظی است ، اطلاق را از دلالات لفظی شمردن از اغلاط است ، لفظ مطلق است یعنی لفظی است که قید ندارد ، پس معنای مطلق بودن یعنی قید نداشتن ، این قید نداشتن را ما بخواهیم لفظی بیاوریم معنایش اینست که تلفظ بشود به قید ، پس اگر اطلاق یعنی قید نداشتن ، از طرفی می خواهیم بگوئیم این قید نداشتن لفظی باشد ، یعنی تلفظ کنیم ، نمی شود قید را شما هم تلفظ بکنید و هم تلفظ نکنید ، اگر بگوئیم اطلاق از اقسام دلالات لفظی است ، یعنی این قید نیاوردن را شما تلفظ کنید ، یعنی تلفظ کنید به ترک قید ، قید که نیست ، امر عدمی را ما موجود کنیم ، این در واقع جمع بین وجود و عدم است ، تناقض گوئی است ، اگر اطلاق به معنای رفض قید است یعنی قید نیاوردن و از طرفی هم ملفوظ باشد یعنی ذکر کنیم ، می شود شئ واحد را هم ذکر کنیم و هم ذکر نکنیم؟ انسان نسبت به علم و جهل اگر بگوئیم مطلق است یعنی چه؟ یعنی نه عالمٌ به او چسپیده و نه جاهلٌ ، حال اگر بگوئید این که نه به او عالمٌ چسپیده و نه جاهلٌ این را تلفظ کنید ، اگر بخواهید تلفظ کنید باید بیاورید ، بگوئید الانسان العالم و الجاهل ، ترک کنید دو قید را معنایش اینست که بگوئید الانسان ، نه قید عالمٌ را بیاورید و نه قید جاهلٌ ، می شود شما عالم را هم بیاورید و هم نیاورید در استعمال واحد ؟ معقول نیست ، پس منظور ایشان که می فرمایند اطلاق گفتنی نیست که دلالت لفظی باشد مرادشان اینست ، حال بحث در اینست که اطلاق و مطلق یعنی موضوع لا بشرط که قسمی باشد یا مقسمی و در اصول بحث کردیم و گفتیم صحیح لا بشرط قسمی است و ایشان هم به تبع مرحوم حاج شیخ همان لا بشرط قسمی معنا می کنند ، مطلق را لا بشرط قسمی می دانستیم نه لا بشرط مقسمی ، لا بشرط قسمی در مقابل بشرط شئ و بشرط لاء است ، لذا تعبیر می کردند به لا بشرط قسمی ، پس لفظ مطلق که لا بشرط قسمی است یعنی مقید نیست نه به قید وجودی و نه به قید عدمی ، پس مطلق داخل در دلالت لفظیه نیست ، دلالت مطلق بر افراد به دلالت لفظ بر افراد نخواهد بود ، یک وقت است که لفظ دلالت دارد مثل العالم که دلالت دارد بر افرادش ، العلماء دلالت دارد بر افراد ، ولی یک وقت است که اطلاق دلالت دارد بر افراد ، دلالت اطلاق بر افراد به دلالت لفظ نیست بلکه به ترک قید است ، چون قید ندارد لذا هر بدون قیدی با هر مقیدی جمع می شود ، هر غیر مقیدی با مقیدات قابل جمع است ، در جایی که مقید نباشد به عدم قید ، یعنی اگر مقید بشرط لا باشد ، بشرط لاء با بشرط شئ جمع نمی شود ، ولی لا بشرط با بشرط شئ جمع می شود ، کما اینکه لا بشرط با بشرط لاء هم جمع می شود ، البته اگر لا بشرط مقسمی باشد ، ولی لا بشرط قسمی مطلق است و با جمیع مقیدات قابل جمع است .

مطلب دومی که در مقدمه بیان می شود اینست که اگر حکمی مترتب بر موضوع بشود و آن موضوع معلل به آن حکم بشود ، این علت گاهی از اوقات موجب توسعه موضوع می شود و گاهی از اوقات تضییق دائره موضوع می کند ، در مانحن فیه هم از همین قاعده خارج نیست ، حکمی که عبارتست از وجوب تمام رفته است روی عنوان مکاری و جمال و ملاح و … بعد در روایات وارده در باب این حکم به وجوب تمام معلل شده است به لأنه عملهم ، ضمیر را هم به سفر بر می گرداندیم ، این علت آیا موجب توسعه می شود یا تضییق؟ از یک جهت موجب تضییق است نسبت به این عناوین ، هر مکاری فائده ای ندارد ، هر جمالی فائده ندارد ، مثلاً فرض کنید کسی یک نوبت ماشینش را کرایه بدهد و تعدادی مسافر ببرد قوچان ، این شخص نمی گویند مکاری ، مثلاً معلم است و ساعت فراغت دو ساعت کار می کند ، وقتی سؤال کنند چه کاره ای ؟ نمی گوید راننده می گوید معلم ، یا مثلاً سابق اهل علم کار هم می کردند ، حال اگر عالمی برای امرار معاش خودش چند روز در ماه کار کند باز هم به او عالم گفته می شود و نمی گویند بناء ، پس هر مکاری فائده ای ندارد و این لأنه عملهم تضییق کرد دائره مکاری را ، مکاری که این مکاری که سفر عمل او شده باشد ، پس معلوم می شود که ما دو نحو مکاری داریم ، یک مکاری هست که سفر عمل او نیست ، مکاری درون شهری و یک مکاری است که سفر عمل او شده است ، مکاری که سفر عمل او شده باشد ، مکاری است که در بیرون شهر باشد ، جمال دو قسم داریم ، یک قسم داخل شهر و یک قسم خارج از شهر و از شهری به شهر دیگر ، معلوم می شود که دائره موضوع تضییق شد به واسطه این علت ، پس موضوع حکم عنوان مکاری و عنوان جمال و امثال ذلک و لکن لأنه عملهم تضییق می کند دائره موضوع را ، این موضوعی که مطلق بود نسبت به سفر و حضر حال به مقتضای این علت مقید شد به خصوص سفر ، مکاری که سفر شغل او باشد چنین مکاری در سفر یتم ، اما مکاری که سفر شغل او نیست ، مثل راننده تاکسی اگر سفر برود باید نماز را قصراً بخواند ولو اینکه سفری را هم که رفته است برای کرایه گرفتن است ، یعنی مکارات او در سفر واقع شده است ، نه اینکه مکارات سفری شغل او باشد ، مکارات حضری شغل اوست ؛ این حاصل آن چیزی است که در رد این توهم گفته می شود .

پس بنابر این نباید بگوئیم چون مکاری است و مکاری اطلاق دارد و این شخص به حمل شایع مکاری است پس نمازش را باید تمام بخواند چون مکاری یتم ، مکاری درست است که در عنوان موضوع حکم قرار گرفته است ولی یک علتی در دلیل آمده است که آن علت تضییق می کند دائره موضوع را و آن علت عبارتست از لأنه عملهم ، پس حاصل اینکه این علت مذکوره در روایت موجب تضییق دائره موضوع که عنوان مکاری است می شود و در نتیجه مکاری درون شهری اگر سفر برود باید نماز را قصراً بخواند .

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین