نتایج در این جا نشان داده می شوند.
نتیجه ای مرتبط با جستجوی شما یافت نشد.
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین . مسأله : کثیر السفری که برای حوائج شخصی سفر می رود و صور متصوره برای آن بحث در این بود...
آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)
بسم الله الرحمن الرحیم
و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .
مسأله : کثیر السفری که برای حوائج شخصی سفر می رود و صور متصوره برای آن
بحث در این بود که اگر کسی که شغل او سفر است سفری برود نه به عنوان شغل بلکه به غرض دیگری سفر کند ، آیا در این سفری که به جهت شغل نیست مثلاً برای زیارت است ، برای صله رحم است یا برای حصول مطالبات شخصیه خودش است ، آیا در این سفر باید نماز را تمام بخواند یا اینکه قصراً باید بخواند؟
فرمودند صور مسأله اول باید بیان شود بعد احکام اینها .
یکی از صور مسأله اینست که شخص مکاری سوار کشتی می شود و سفر می کند( با وسیله نقلیه دیگری به سفری به غیر قصد شغلش است می رود) .
صورت دوم اینست که مکاری با وسیله نقلیه خودش سفر می رود ولی نه به جهت شغل بلکه مثلاً برای زیارت .
صورت سوم اینست که علاوه بر اینکه با وسیله نقلیه خودش است در این وسیله کسی را به عنوان مسافر سوار نمی کند ، افرادی از اهل عیال خودش سوار می کند و همه را هم مجاناً سوار می کند ، از تهران به قصد زیارت حضرت رضا سلام الله علیه به مشهد ، در این اتوبوس خانواده خودش و اقوام و دوستان را سوار می کند و می آید ، یعنی از کسی کرایه نمی گیرد .
صورت چهارم : اینست که مثل صورت سوم جمعی را با خودش می آورد و کرایه همه آنها را می دهد ولی با وسیله نقلیه خودش نیست ، اتوبوس دیگری را دربست کرایه می کند .
به طور کل اینکه با وسیله نقلیه خودش برود یا با وسیله نقلیه دیگری ، فرق دارد یا نه؟ اینکه با وسیله نقلیه دیگری برود مجاناً باشد یا کرایه کند فرق می کند یا نه؟ اینکه با وسیله نقلیه خودش برود همراه خودش جمعی را ببرد یا نبرد و اگر ببرد با کرایه باشد یا بدون کرایه اینها با هم فرق می کند یا نه ؟ لذا این گونه تعبیر می کنیم که این شخصی که به سفر زیارت می رود تارةً اینست که با وسیله نقلیه خودش است و اخری بدون وسیله نقلیه خودش ، در هر یک از این دو صورت تارةً جمعی را با خودش می برد و اخری جمعی را با خودش نمی برد ، آنجایی که جمعی را با خودش می برد چه با وسیله نقلیه خودش چه با وسیله نقلیه غیر ، یا از آنها کرایه می گیرد و یا کرایه نمی گیرد ، آیا این صور با هم فرق می کند یا نمی کند ؟
عبارت فقهاء به یک نوع در عبارات آورده اند ، دیروز عرض شد که این معنا در روایت نیست ، اول عبارت مرحوم شیخ انصاری را خواندن که ایشان می فرمایند :« بأن يركب البحر مثلًا و يحجّ أو يحجّ مستكرياً، فالظاهر أنّه يقصّر؛ لانصراف إطلاق قوله: «المكاري يتمّ» إلى إتمامه في السفر الذي يكون فيه مكارياً » درست است که عنوان مکاری لازم نیست که حتماً شخص متلبس به این عنوان باشد بالفعل ، عنوانی است که تا اعراض نکرده است از بین نمی رود ، نهایت می فرمایند عنوانی که در روایت آمده است که«المكاري يتمّ» در سفری که در آن سفر این عنوان بر او صادق نیست ، ولو اینکه شغلش است ، مکاری است که الآن در این سفر مکاری نیست ، در این سفری که برای حج رفته است یا این سفری که برای زیارت حضرت رضا سلام الله علیه مشرف شده است در این سفر مکاری گفته نمی شود به او ، لذا اطلاق المکاری یتم شامل حال این فرد نمی شود ، لهذا باید نماز را قصر بخواند ، بعد ادامه می دهند که «و يؤيده: تعليل الإتمام بقوله: «لأنّه عملهم»» این علت که چرا نماز را تمام بخواند؟ می فرمایند زیرا آن سفر عمل آنها شده است ، در این سفری که للزیارة است که سفر عمل او نیست ، این سفر للزیارة است لا للعمل ، به قول خودشان سفر کاری نیست سفر زیارتی است ، این راننده می گوید سفر کاری من نیست ، سفر می رود ولی برای استراحت ، برای زیارت و سائر اغراض ، بعد می فرمایند : « و مفهوم رواية ابن جزك لا ينافي ما ذكرناه»این اشاره است به اینکه در روایت اینگونه دارد :« إِذَا كُنْتَ لَا تَلْزَمُهَا وَ لَا تَخْرُجُ مَعَهَا فِي كُلِّ سَفَرٍ إِلَّا إِلَى مَكَّةَ فَعَلَيْكَ تَقْصِيرٌ وَ إِفْطَارٌ » اگر شخص عمالی دارد ، شخص سؤال می کند که عمالی دارم که دواب را کرایه می دهم که من با آنها نمی روم در یک سفر زیارت بیت الله الحرام را قصد کردم و با همان عمال خودم راه افتادم بروم ، امام علیه السلام این گونه فرمودند( منطوق را دقت کنید از مفهومش معنای دیگری استفاده می شود) : « إِذَا كُنْتَ لَا تَلْزَمُهَا» اگر این گونه نیست که تو همیشه با آن عمال همراه باشی و آنها خودشان می روند کار می کنند ، « وَ لَا تَخْرُجُ مَعَهَا فِي كُلِّ سَفَرٍ» خودت با آنها نمی روی و خود آن عمال می روند و کرایه می دهند و شما نمی روی و زمانی که دواب را به مکه کرایه دادند شما در خصوص این مسیر با آنها همراه هستی ، امام علیه السلام می فرمایند در این صورت« فَعَلَيْكَ تَقْصِيرٌ وَ إِفْطَارٌ» در این صورت نمازش قصر است و اگر ماه مبارک هم هست باید افطار کند ، مفهوم این روایت اینست که اذا کنت تخرج فی بعض الاسفار لیس علیک تقصیرٌ و لا افطار ، مکاری که زیارت می رود در بعضی از اسفار این از دائره خارج می شود و باید تمام بخواند ، حسب این مفهوم لذا شیخ انصاری رضوان الله علیه با توجه به مفهوم این روایت می فرمایند باید نماز را قصر بخواند و اگر ماه مبارک رمضان است باید افطار کند و این مفهوم این روایت منافات با آنچه که گفتیم ندارد ؛ ما باشیم و مفهوم این روایت « إِذَا كُنْتَ لَا تَلْزَمُهَا وَ لَا تَخْرُجُ مَعَهَا فِي كُلِّ سَفَرٍ إِلَّا إِلَى مَكَّةَ فَعَلَيْكَ تَقْصِيرٌ وَ إِفْطَارٌ » مفهومش اینست که اذا کنت معها در سفر الی مکة ، اما اذا کنت تخرج فی بعض الاسفار لیس علیک التقصیر و الافطار بلکه علیک الاتمام و الامساک ، چون«« إِذَا كُنْتَ لَا تَلْزَمُهَا وَ لَا تَخْرُجُ مَعَهَا فِي كُلِّ سَفَرٍ» نفی کل واضح است که مفهوم مخالف سالبه کلیه موجبه جزئیه می شود پس قهراً اثبات بعض مفهوم این خواهد بود ، « إِذَا كُنْتَ لَا تَلْزَمُهَا وَ لَا تَخْرُجُ مَعَهَا فِي كُلِّ سَفَرٍ إِلَّا إِلَى مَكَّةَ فَعَلَيْكَ تَقْصِيرٌ» مفهومش اینست که اذا کنت فی بعض الاسفار فعلیک الاتمام و الامساک یعنی لا علیک الافطار و التقصیر .
روایت دوم :
کما اینکه بعضی آمده اند و به روایت دیگر استشهاد کرده اند که در روایت دارد : « أَصْحَابُ السُّفُنِ يُتِمُّونَ الصَّلَاةَ فِي سُفُنِهِمْ » در واقع فی سفنهم کنایه از اینست که آن کاری که دارند ، اگر کاری که به آن مشغول هستند در آن کار یتمون ولی اگر به قصد زیارت رفتند صدق نمی کند که اینها در سفینه خودشان هستند ولو اینکه با سفینه خودشان باشد ، زیرا شغل نیست ، این فی سفنهم کنایه از آن سفر کاری است ، در آن سفری که به عنوان عمل خودشان می روند .
روایت سوم :
یا در روایت صحیحه مسلم بود که : « لَيْسَ عَلَى الْمَلَّاحِينَ فِي سَفِينَتِهِمْ تَقْصِيرٌ » این فی سفینتهم نه اینکه سفینه خصوصیتی داشته باشد ، کنایه از این گرفته اند که اگر ملاح به عنوان ملاحی و به شغل ملاحی در سفینه قرار گرفتند در این صورت تقصیر نیست ولی اگر به این عنوان نباشد ، به عنوان شغل نباشد مفهومش اینست که باید نماز را قصر بخواند ، این هم بعضی از روایاتی که در اینجا هست .
حال قبل از آنکه وارد بحث بشوند مقدمه ای ذکر می کنند و آن اینست که اگر عامی تخصیص بخورد به مخصصی ، نتیجه تخصیص اینست که مخصص حاکم بر عام می شود یعنی دائره موضوع را در دلیل عام مضیق می کند و بیان و شرح همان موضوع عام می شود ، حداقلش اینست که می فرمایند نتیجه تخصیص اینست که موضوع عام را مقید می کند به یک قید عدمی ، مثلاً عام گفت اکرم العلماء دلیل خاص آمد و دلالت کرد که لا تکرم الفساق من العلماء ، این دلیل خاص لا اقل است که العلمائی که مطلق بود را مقید می کند به علماء غیر فاسق ، این مقدار را نمی توانیم منکر شویم ، لذا می فرمایند دلیل خاص حاکم بر دلیل عام است .
بعد می فرمایند موضوع حکم به حسب واقع نمی شود مهمل باشد چون در واقع ما چیز مهملی نداریم ، هر شئ محقق در نظام وجود مبین است و متعین است و هیچ گونه اهمال و اجمالی در او وجود ندارد ، این اجمال و اهمال در دائره ذهن است ولی در عالم واقع هیچ چیز مهمل یا مجمل ما نداریم ، اگر مولا بگوید اکرم العالم الا النحوی ، اطلاق العالم بالنسبة الی النحوی از اینجا از بین می رود ، زیرا با وجود این الا العالم مطلق باشد صدر و ذیل این کلام با هم نمی سازد ، چون اطلاق معنایش اینست که چه عالم نحوی باشد و چه غیر نحوی ، الا النحوی می گوید یعنی خصوص نحوی ، اگر اطلاق محفوظ باشد با وجود این الا النحوی هرگر سازش نخواهد داشت لذا ما باید با وجود این الا النحوی بگوئیم اطلاق او که نسبت به نحوی و غیر نحوی را می گرفت الآن نیست و شامل هم نحوی و هم غیر نحوی نخواهد شد ، لذا می فرمایند به حسب واقع موضوع حکم به وجوب اکرام یا باید عالم نحوی باشد و یا عالم اعم از نحوی و غیر نحوی ، بگوئیم مجمل است معنا ندارد ، بگوئیم مهمل است معنا ندارد ، کما اینکه اگر بگوئیم حتی مطلق هم هست ، چون مطلق به وصف اطلاق هم در خارج نیست ، در خارج همیشه همراه با قید است ، شئ بدون قید در خارج نیست بلکه با قیوداتی است .
بر این اساس می فرمایند باقی تحت العام خصوص عالم غیر نحوی خواهد بود ، خصوص عالمی است که متصف به نحوی نباشد ، باید موضوع موجبه معدوله باشد ، یعنی عالمٌ لیس بنحوی ، نه سالبه محصله ، اکرم العالم غیر نحوی ، این می شود موجبه معدولة المحمول ، بعد از اینکه دائره موضوع تقیید شد دلیل خاص ما حاکم بر عام شد زیرا تفسیر کرد او را و شرح داد که عالمی که در اینجا به عنوان موضوع قرار گرفته معنایش هر عالمی نیست ، مطلق من تلبس بالعلم نیست بلکه من تلبس به علمی که آن علم غیر از علم نحو باشد ، پس نتیجة التخصیص حکومت است .
بنابراین اگر نتیجه تحصیص حکومت شد دائره موضوع مضیق می شود ، چون قبلاً شامل نحوی و غیر نحوی هر دو می شد و الآن خصوص غیر نحوی را شامل می شود و نحاة از دائره موضوع خارج می شوند .
مخصص ما هم بر دو سنخ است :
یک وقت است که مخصص بیان مانع می کند مثل همین مثالی که عرض کردیم یعنی فسق مانع است ، یعنی الفسق مانعٌ من ترتب المقتضی که وجوب اکرام است علی المقتضي که اکرام است ، علم اقتضاء این را دارد که اکرام کند شخص عالم را ولی مانع از این وجوب اکرام فسق است پس مخصص ما در اینجا بیان مانع کرده است .
گاهی از اوقات است که مخصص بیان این را می کند که ملاکی که در مورد مخصص وجود دارد ملاک کمتر از آنست که به مرحله وجوب برسد مثل همین مثالی که اول عرض کردیم ، اکرم العالم بعد فرمود لا تکرم النحوی یعنی عالم به علم نحو اقتضاء اکرام او به مرحله ای نرسیده است که واجب باشد ، سائر علماء اقتضاء اکرام به مرحله وجوب رسیده است ولی در مورد نحوی نه ، بیان لا تکرم النحوی با لا تکرم الفاسق من العلماء فرق دارد ، آن بیان اینست که مانع است و اینجا بیان اینست که مقتضی در اینجا کم است ، نحوی بودن مانع نیست ، نحوی بودن اقتضاء وجوب اکرام او به حدی نرسیده است که اکرام واجب باشد ، پس تا اینجا اولاً معلوم شد که مخصص نسبت به عام حاکم است و دائره موضوع او را معین و مشخص می کند و نکته دوم اینکه مخصص ما تارةً بیان مانع می کند و اخری بیان این که مقتضي به مرحله ای نرسیده است که مقتضی بر او مترتب بشود ، یعنی ملاک در مقتضي کمتر از آن حدی است که به مرحله آن حکم برسد که وجوب بود .
روایات وارده در باب
امر سومی که بعد از این مقدمه باید روشن شود اینست ما روایاتی که داریم سه طائفه است ، یا چهار طائفه است .
طایفه اول : تعبیر لأنه عملهم دارد :
یک طائفه از روایات ، روایاتی است که علت وجوب تمام برای کسی که شغل او سفر شده است را ذکر کرده است و آن روایاتی است که تعلیل فرموده اند وجوب تمام را به «لأنه عملهم» ؛
روایت اول : مرفوعه این ابی عمیر :
« ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: خَمْسَةٌ يُتِمُّونَ فِي سَفَرٍ كَانُوا أَوْ حَضَرٍ الْمُكَارِي وَ الْكَرِيُ وَ الْأَشْتَقَانُ وَ هُوَ الْبَرِيدُ وَ الرَّاعِي وَ الْمَلَّاحُ لِأَنَّهُ عَمَلُهُمْ. »
روایت دوم : مرحوم کلینی از زراره :
« عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع أَرْبَعَةٌ قَدْ يَجِبُ عَلَيْهِمُ التَّمَامُ فِي سَفَرٍ كَانُوا أَوْ حَضَرٍ الْمُكَارِي وَ الْكَرِيُّ وَ الرَّاعِي وَ الْأَشْتَقَانُ لِأَنَّهُ عَمَلُهُمْ. »
طایفه دوم : تعبیر دأب دارد :
روایت اول : «عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ فِي الْمُكَارِي وَ الْمَلَّاحِ وَ هُوَ النُّوتِيُّ لَا يُقَصِّرُونَ لِأَنَّ ذَلِكَ دَأْبُهُمَا… »
نوتی کسی است که در آن طرف نیل قایق را کرایه می دهد به آن طرف و باز بالعکس .
طایفه سوم : تعبیر منازل یا بیوت آمده است
روایت اول : از حضرت صادق علیه السلام :
« عنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام، قَالَ: «الْأَعْرَابُ لَايُقَصِّرُونَ، وَ ذلِكَ أَنَ مَنَازِلَهُمْ مَعَهُمْ » .
اعراب یعنی بادیه نشینها زیرا اینها به اصطلاح فارسی خانه بدوش هستند یعنی جای ثابتی ندارند .
« عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمَلَّاحِينَ وَ الْأَعْرَابِ هَلْ عَلَيْهِمْ تَقْصِيرٌ قَالَ لَا بُيُوتُهُمْ مَعَهُم » .
بُيُوتُهُمْ مَعَهُم در مقام تعلیل است زیرا خانه هایشان همراه آنهاست .
طایفه چهارم : روایاتی که در آنها کلمه اختلاف وارد شده است .
عرض کردم که مبنای مرحوم حاج شیخ (رض) با بسیاری از تلامذه ایشان فرق دارد ، آن بزرگوار فرموده بودند که قید اختلاف قید احترازی نیست ولی مشهور و معروف قید اختلاف را احترازی می دانند و لذا تکرر را مستند به یختلف کردند ولی مرحوم حاج شیخ فرمودند که از ناحیه فهم عرف است که عرف در صدق عرفی تکرار لازم است .
روایت اول : صحیحه هشام بود
« عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: الْمُكَارِي وَ الْجَمَّالُ الَّذِي يَخْتَلِفُ وَ لَيْسَ لَهُ مُقَامٌ » .
روایت دوم : اسحاق بن عمار
«عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُكَارِينَ الَّذِينَ يُكْرُونَ الدَّوَابَّ وَ قُلْتُ يَخْتَلِفُونَ كُلَّ أَيَّامٍ كُلَّمَا جَاءَهُمْ شَيْءٌ اخْتَلَفُوا فَقَالَ عَلَيْهِمُ التَّقْصِيرُ إِذَا سَافَرُوا »
مرجع ضمیر لأنه عملهم چیست؟
این مطلب را قبلاً عرض کردیم ولی باز بیان می کنیم که حال که سفر غیر شغلی است با اینکه شغلش از بین نرفته و همان شغل را دارد و یک سفر هم بیشتر نیست چرا این شخص باید نمازش را قصراً بخواند؟ روی ضمیر لأنه عملهم بحث می کنند که مرجع این ضمیر چیست؟
در مرجع ضمیر مرحوم شیخ ضمیر را به سفر بر می گرداند یعنی لأن السفر عملهم ، جنبه سفری را دخیل در آن قرار می دهند .
واضح است که عناوینی که در اینجا بود هیچ کدام دخالت نداشت میزان این بود که سفر شغل شخص باشد ، حال تحت هر عنوان و هر اسمی باشد ، بخواهد راننده باشد ، خلبان باشد یا ملوان باشد و… پس این عناوین بما هو هیچ نقشی ندارد ، لذا بود و نبود این عناوین مهم نیست ، میزان عنوان سفری است که سفر شغل باشد .
یک احتمال هم هست که ضمیر لأنه برگردد به مبداء اشتقاق این مشتقات ، مثلاً اگر در مکاری و جمال آمده است لأنه یعنی لأن الإکراء عملهم ، چون مرجع ضمیر باید مسبوق باشد ، یا لفظاً یا معناً و یا حکماً ، عمل که تصریح نشده است ، معناً هست چون مکاری عملی است و مقتضای عمل شخص است ، ولی آنچه مسبوق ذکری است عنوان مکاری ذکر شده است ، لأنه یعنی لأن الإکراء ، که مستفاد از عنوان مکاری است و امثال ذلک از عناوین یعنی برگردد به مبداء اشتقاق این مشتقات ، این هم یک احتمال .
اگر این جهت آمد این فرق می کند ، چون بنابر این احتمال دوم خصوصیت عناوین دخیل می شود ، ولی بنابر احتمال اول خصوصیت عناوین دخالت ندارد ، گرچه خود مرحوم شیخ و کثیری از بزرگان ضمیر را به همان عمل برگردانده اند ولی بعضی ضمیر را به مبداء مشتقات برگردانده اند ، اگر این باشد نتیجه فرق می کند چون برای این القاب و عناوین دخالتی خواهد بود .
این مقدمه را داشته باشید تا ببینیم نتیجةً در اینجا با توجه به روایات وارده آیا در مورد این سفری که شخص نه به عنوان شغل به عنوان و غرض دیگری سفر می کند می توانیم از روایات استفاده کنیم یا خیر؟
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین