صلاة مسافر . خارج فقه . کتاب الصلاة .

جلسه 140 صلاة مسافر

بسم الله الرحمن الرحیم                          و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین . آیا در مقصد بعد از اولین سفر بعد از اقامه عشره نماز را چگونه باید بخواند ؟ بحث در این...

Cover

جلسه 140 صلاة مسافر

آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)

00:00 00:00

بسم الله الرحمن الرحیم                         

و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .

آیا در مقصد بعد از اولین سفر بعد از اقامه عشره نماز را چگونه باید بخواند ؟

بحث در این بود که اگر کسی در سفر اول مکاری یا جمال که باید نماز را قصراً بخواند بالاتفاق و مختار محققین و مرحوم آقای میلانی هم همین بود یا بنابر قول کسانی که می فرمودند موضوع مکاری یا جمال با اقامه عشره از بین می رود و باید مجدداً عنوان مکاری یا جمال در او پیدا شود که اینها متوقف می کردند به اینکه باید دو سفر قصراً بخواند در سفر سوم نماز را تمام یا برخی می فرمودند سه سفر باید قصراً بخواند و در سفر چهارم تمام ، کلام در اینست که با قطع نظر از آن اختلاف بعد از رسیدن به مقصد که بعد از مقصد در سفری که می رود باید نماز را تمام بخواند در آن مقصد نماز را چگونه بخواند ، پس ما سه مرحله از بحث داریم ، یک مرحله از بحث ما نماز این شخص است قبل از رسیدن به مقصد ، دوم نماز این شخص است بعد از مقصد ، سوم نماز شخص در خود مقصد ، پس مکاری و جمال آن سفر اول که بالاتفاق نماز او قصر بود ، بعد از اقامه عشره ایام در وطن یا در غیر وطن اعم از اینکه غیر وطن بلد باشد یا غیر بلد باشد فرق نمی کرد ، در آن ده روز نماز را باید تمام بخواند ، چون در وطن هر چه بماند نماز است ، در آن بلدی هم که ده روز می ماند قدر متیقین این بود که مع النیة باشد باز نماز را باید تمام بخواند ، در اولین سفری که بعد از اقامه عشره است باید نماز را قصر بخواند ، در سفر بعد از وصول الی المقصد یا سفر بعد از سفر دوم ، بنابر مبنای کسانی که موضوع را منتفی می بینند ، البته کسانی که موضوع را منتفی می دانستند عمدةً در بین مشهور بودند که در سفر دوم شیخ(رض) و من تبعشان و یا سفر چهارم ، در اینکه در آن سفر بعد از وصول به این مقصد نماز تمام است باز تردید نیست اما علی اختلاف المبانی ، انما الکلام در خود مقصد است .

 مرحوم آقا می فرمایند من ندیدم کسی این بحث را مطرح کرده باشد که در مقصد چه باید کرد ؟ بدواً ممکن است این چنین به نظر برسد که این شخص بعد از آنکه سفر او تمام شد و به مقصد رسید باید نماز را تمام بخواند ، زیرا دلیلی که به عنوان مخصص وارد شده است این دلیل دلالت دارد بر اینکه در اولین سفر و وقتی رسید به مقصد سفر تمام شده است ، این احتمال به نظر می رسد ، و لکن مرحوم آقا در اینجا مقدمه ای را ذکر کرده اند ، با توجه به این مقدمه نتیجه عکس آن چیزی است که به نظر می رسد و آن اینست که ایشان قاعده اصولی را مطرح می فرمایند و آن اینست که اگر یک حکمی مترتب بشود بر موضوعی که آن موضوع عام است ، بعد آن عام تخصیص بخورد ثانیاً ، در مرحله سوم نیز آن مخصص نیز تخصیص بخورد ثالثاً ، در اینجا آن مخصص دوم واضح است که حکم خاص را ندارد ، إنما الکلام در اینست که نداشتن آن مخصص دوم حکم خاص را آیا به لحاظ اینست که محکوم شده است به حکم عام؟ یعنی در دائره عام قرار می گیرد یا اینکه حکم عام در او اثری ندارد ، بلکه مقتضای خود این مخصص دوم این حکم است رأساً با قطع نظر از دخول او در عام ، مثالی را ذکر کرده اند که مولا فرموده است اکرم العلماء (عام)، بعد فرموده است الا النحویین( خاص) نحاة از دائره علماء خارج شده اند ، بعد این الا النحویین تخصیص خورد ، الا من کان فی المدرسه ، یا الا من کان یصلی صلاة اللیل ، نحوی که اهل نافله لیل باشد این را استثناء کند ، در اینکه در اینجا نحاة به حسب حکم اول خارج هستند تردید نیست ، ولی نحوی که صلاة نافله لیل را انجام می دهد از دائره الا النحویین خارج شد ، قهراً باید او را اکرام کند ، إنما الکلام در اینست که نحوی که یصلی نافلة اللیل این نحوی محکوم به حکم اکرم العلماء است ، یعنی به عنوان اینکه اکرم العلماء بعمومه شامل حال این می شود و تضییق کردیم دائره مخصص اول را از این باب است؟ یعنی النحوی المصلی نافلة اللیل یحب اکرامه لأنه عالم ، یا نه لأنه یقتضی نفس نحوی که مصلی که صلاة نافلة لیل است اقتضاء نفسی او اینست؟ نه اقتضاء عالم بودن ، این محل بحث است .

در اینجا ظاهراً در اصول می فرمایند مخصص که آمد ، عنوان مخصص بیان مانع است نسبت به دلیل عام ، مخصص در حقیقت بیان مانع است ، چون معنای تخصیص اینست که موضوع باقی است ولی خصوصیتی در مخصص است که جلو فعلیت حکم را می گیرد و الا مقتضی نسبت به او محقق است یعنی عالم است اما این مقتضی در مورد عالم نحوی به مانع برخورده است ، پس کونه نحویاً مانعٌ عن اقتضاء العالم لوجوب الاکرام ، پس مخصص اول بیان مانع است ، حال وقتی لا تکرم النحویین تخصیص خورد معنایش اینست که مانعیت ندارد ، اگر مانع مانعیتش رفع شد به حکم الا النحوی المصلی نافلة اللیل مثلاً ، اگر مانعیتش به واسطه این از بین رفت یعنی مخصص دوم می آید رفع مانعیت مخصص اول می کند نسبت به دائره این خصوص از نحوی ، اگر رفع مانعیت کرد اکرام به اقتضای همان اکرم العالم خواهد بود چون این بیان رفع مانع است فقط ، نه اثبات مقتضی بکند ، پس کونه مصلیاً نافلة اللیل مقتضی وجوب اکرام نیست ، بلکه همان عالم بودن مقتضی وجوب اکرام است .

اما در محل بحث ما همین طور است دلیل اولی بر اساس روایاتی که وارد شده است ، کل مسافرٍ یقصر، این تخصیص می خورد به اینکه الا أن یکون شغله السفر ، این باز تخصیص خورد به اینکه الا اذا کان مقیم عشرة ایام فی منزله أو فی بلدٍ آخر ، این مخصص دوم ، این مخصص الا أن یکون شغله السفر بیان مانع است نسبت به کل مسافرٍ یقصر ، دلیل آخری که آمده است می گوید الا أن یکون مقیم عشرة ایام فی منزله أو فی بلدٍ آخر ، این رفع مانعیت مانع می کند ، یعنی پس بنابر این در اینجا آن دلیل اولی کل مسافرٍ یقصر زنده می شود ، در اینجا چون وطن است داخل شد اگر تمام بخواند به اعتبار اینست که به وطن رسیده است ، وطن قاطعٌ آخر ، اگر در غیر وطن هم ده روز اقامه می کند در این ده روز نماز را تمام می خواند باز به اعتبار اینست که قاطعٌ آخر ، اقامه عشرة خودش قاطع دیگری است ، در ما عدای این که عبارت باشد از مقصد ، این مانعی که عبارت بود از اینکه من شغله السفر مانعیت او قطع شده بود در مورد کسی که اقامه عشره دارد ، مانع از مانعیتش قطع شد و رفع مانع شد ، اگر رفع مانع شد دوباره آن حکم اولی که کل مسافرٍ یقصر باشد زنده می شود ، مقصد است هنوز سفر از او واقع نشده است ، دلیل سوم رفع مانعیت دلیل دوم می کند ، اگر رفع مانعیت دلیل دوم کرد آن عام اولی نسبت به مورد بحث زنده می شود که کل مسافرٍ یقصر شامل حال او می شود .

به عبارت دیگر دلیل اول گفت کل مسافرٍ یقصر ، الا من کان شغله السفر ، این الا من کان شغله السفر از مقصد به بعد جزء کسانی است که شغله السفر است چون مهنه او که با توقف از بین نرفت ، من کان شغله السفر در سفر بعد از مقصد صدق می کند ، ولی وقتی در خود مقصد است در سفر نیست ، پس الا من کان شغله السفر در چند روزی که در مقصد می ماند ، در مقصد اول بعد از سفری که بعد از اقامه عشره است ، در این مقصد اول آیا موضوع الا من کان شغله السفر در حق او صادق است؟ درست است شغل او سفر است ولی الآن در سفر نیست ، چون در مقصد است ، قبل از اینکه که محکوم بود به حکم الا أن یکون مقیم مقام عشرة ایام که نماز را باید تمام بخواند چه در وطن و چه در خارج وطن ، ولی نه به عنوان اینکه چون کثیر السفر است و شغل او سفر است ، به عنوان اینکه اقامه در بلد یا منزل یا جایی که ده روز ماند ، ولی در این مقصد کدام یک از این ادله ثلاثه در حق او صادق است ، دلیل سوم که صدق نمی کند چون تخصیص از اوست ، دلیل سوم نیست چون نه اقامه در منزل دارد و نه در جایی ده روز دارد ، اقامه در مقصد دارد ، پس دلیل سوم در حق او صدق نمی کند ، دلیل دوم چرا در حق او صادق نباشد؟ چون در سفر نیست ، پس باقی نمی ماند الا دلیل اول ، دلیل اول هم که می فرماید کل مسافرٍ یقصر این هم باید قصر بخواند .

مثلاً راننده ای که اهل مشهد است مادامی که شغلش رانندگی و در اثناء هم در هر جا بماند نماز را تمام می خواند ، آمد به مشهد و ده روز ماند ، اگر کمتر بماند بعد از اینکه از مشهد رفت باید نماز را تمام بخواند ، ولی اگر ده روز ماند ، در اولین مقصد از مشهد بود تا تهران ، از مشهد تا تهران باید نماز را قصر بخواند طبق دلیل سوم ، در تهران چهار یا پنج روز خواست بماند ، از تهران بعد از پنج روز مسافر دارد برای شیراز ، از تهران به شیراز که سفر بعد از مقصد اول است در آنجا بلا تردید طبق مبنایی که اختیار شد باید نماز را تمام بخواند ، بحث ما در این چند روزی است که در تهران می ماند ، نماز را چگونه باید بخواند؟ اینجا دلیلی که می گفت اگر در وطن یا غیر وطن ده روز بماند شامل حال این شخص نمی شود ، زیرا در وطن نیست ، دلیل دوم که دارد که کل من کان شغله السفر هم نمازش را باید تمام بخواند شامل حال این نمی شود زیرا درست است که شغلش سفر است ، اما من کان شغله السفر اذا کان فی السفر ، این در سفر نیست ، این فرق دارد با آنجایی که در اثناء سفری که دارد امتداداً چند روز می ماند ، پس این شخص الآن در سفر نیست بعد از اینکه قطع شد مانعیت مانع ، مانعیت مانع به دلیل سوم قطع شد لذا این الآن در سفر نیست ، از این جهت باقی نمی ماند الا اینکه دلیل اول که کل مسافرٍ یقصر شامل حال او بشود ، این بیانی است که ایشان فرموده اند .

در اینکه مهنه این شخص سفر است که شک نداریم چون تا وقتی اعراض نکرده است راننده می گویند ، حرف در اینست که در سفری که قبل از این توقف چند روزه در تهران دارد به حکم اینکه در مشهد ده روز مانده بود باید در این سفر از مشهد تا تهران نمازش را قصر بخواند طبق دلیلی که می گفت ، بعد از این چند روزی که در تهران مانده است و می خواهد به جای دیگر برود طبق مبنایی که اختیار شده بود باید نماز را تمام بخواند ، این سه یا چهار روز باید نماز را چگونه بخواند؟ کدام یک از این ادله ثلاثه شامل حال او می شود ، اینکه قصد ده روز در تهران که ندارد ، که بگوئیم در اینجا نماز را تمام بخواند و بعد از این ده روز باید نماز را شکسته بخواند ، اگر مشهد ده روز ماند اولین سفر از مشهد تا تهران قصر ، تهران ده روز ماند باز سفر بعد از تهران قصر ، قبلاً فرعش را مطرح کردیم که هر سفری که می رود ده روز می ماند ، این شخص باید دائماً نمازش را قصر بخواند ، ولی اینجا کمتر از ده روز ماند ، وطنش هم نیست ، اینجا به چه دلیل باید نمازش قصر باشد ، آیا خصوصیتی دارد این اقامه کمتر از ده روز در تهران یعنی مثل همان نحوی که نافله لیل می خواند خودش اقتضاء دارد ، می گویند نه بلکه همان قاعده اولیه ای که راجع به کل مسافرٍ بیان شده است شامل حال این شخص می شود ، می گوئیم این که تخصیص خورد به من کان شغله السفر و این شخص هم که شغلش سفر است ، می گویند بله این شغله السفر به مانع برخورد کرد که این حکم را برداشت و این بعد از رفع مانع باید متلبس شود به سفر تا از آن مانع خارج شود ، حال این بیانی است که ایشان فرموده اند .

 کلام حضرت استاد در مورد این فرع مذکور

به ذهن حقیر این گونه می رسد که درست است که این مانع تا آنجا بود ، ولی مانحن فیه با مثل قاعده ای بیان کردید ، اصلاً ما نحن فیه داخل در آن قاعده هست یا نه؟ آیا در آن مقصد که می ماند از قبیل نحوی است که یصلی نافلة اللیل؟ یا اینکه ما در اینجا عام اولی داریم که کل مسافرٍ یقصر ، مانعی پیدا شد که عبارت بود از اقامه ده روز ، بعد از این اقامه ده روز نمازش را باید قصر بخواند به دلیل خاص ، یعنی این اقامه سابقه موجب شده است که این در سفر اول باید نماز را قصر بخواند ، موجب قصر صلاة در سفر اول اقامه عشره قبل از این سفر است ، اینکه تمام شد ، این دلیل که می گفت اقامه عشره بیان مانعیت کثیر السفر است ولی عدم مانعیت او محدود به این که ده روز بماند ، اقامه عشره مانعیت شغله السفر را نسبت به کل مسافرٍ یقصر بر می دارد ، بعد از آنکه سفر اول را انجام داد رافع مانعیت مانع تمام شد ، اینجا آیا مهنه او سفر است یا نه؟ مهنه او سفر است ، چه فرقی است بین این مقصد و سائر مقاصد دون العشره ، شما مگر نمی فرمودید که شخصی که شغلش سفر است کمتر از ده روز بماند باید نماز را تمام بخواند ، راننده ای که از اینجا می رود و در مقصد اول دو روز می ماند  ، در مقصد دوم سه روز می ماند ، در مقصد چهارم پنج روز می ماند ، در جمیع این مقاصد هر چه قدر کمتر از ده روز بماند نمازش تمام است ، بله اگر ده روز بماند اینجا بحث می شود که آیا سبب تمامیت اقامه ده روز است یا به واسطه اینکه شغل اوست ، ولی در این مقصدی که کمتر از ده روز می ماند در همه اینها می گفتیم نماز را باید تمام کند چون عنوان اینکه شغلش سفر است شامل حال او می شود .

لهذا در این مقصد این گونه که صریحاً و با ضرس قاطع که ایشان نظر داده اند که نماز را باید قصر بخواند ، جای تأمل است و لذا فکر می کنیم که به حسب همان مبنا بحث کنیم باید بگوئیم عنوان شغله السفر که بر او صادق بود و آن مقداری هم که به مقتضای شغله السفر بر او مترتب نمی شد که به واسطه اولین سفر ، اولین سفر بود ، سفر تمام می شود به وصول به مقصد ، شما هم فرمودید بعد از آنکه به مقصد رسید یک سفر است و لذا تعدد سفر را به تعدد مقصد دانستید ، بعد خود مقصد داخل در سفر نیست پس بنابر این مقصد محکوم می شود به حکمی که این شخص ، این شخص کسی که شغله السفر و کسی که شغله السفر است نماز را تمام می خواند ، لذا اختیاط در اینست که در این فرض جمع کند .

لذا باید تمام بخواند ولی اگر با توجه به فرمایش مرحوم آقای میلانی هم تردید بکنیم یا تردید کنیم در اینکه غایت داخل است یا نه؟ احتیاط کند به جمع ، و لیکن این گونه که ایشان فرموده اند باید قصراً بخواند ، تأملی بفرمائید تا فردا بحث را بیشتر بیان کنیم .

و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین