نتایج در این جا نشان داده می شوند.
نتیجه ای مرتبط با جستجوی شما یافت نشد.
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین . خلاصه بحث در اینکه اقامه عشرة مانع از وجوب تمام در اولین سفر است سخن در این است که در رابطه...
آیت الله حسینی آملی (حفظه الله)
بسم الله الرحمن الرحیم
و به نستعین انه خیر ناصر و معین و صلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین من الآن الی لقاء یوم الدین .
خلاصه بحث در اینکه اقامه عشرة مانع از وجوب تمام در اولین سفر است
سخن در این است که در رابطه با عشرة ای که مانع حکم وجوب تمام نسبت به کثیر السفر است آیا این اقامۀ عشرة در بلد و غیر بلد مشروط است به اینکه باید عشرة منویّه باشد ، مع النیّه باشد ، یا اینکه مطلقاً چه نیّت کرده باشد اقامه عشرة یا نکرده باشد اگراقامۀ عشرة محقق شد وجوب التمام دیگر نخواهد بود و نسبت به اولین سفر پس از این اقامه باید نماز را قصراً بخواند .
چند بحث در اینجا انجام شد : یکی این که عرض کردیم که حکم وجوب تمام تخصیص می خورد نه اینکه موضوع کثیر السفر از بین رفته باشد خلافاً لجمعی از بزرگان که ملتزم شده بودند که موضوع از بین رفته است هذا اولاً .
و نکته دیگری که باز بحث شد این بود که نسبت به اولین سفر این تخصیص هست و این حکم وجوب التمام جاری نخواهد بود ولی نسبت به سفر دوم یا سوم دیگر این حکم نیست ، و اما آنهائی که گفته اند موضوع از بین می رود آنها قهراً آن بحثی که در ابتداء تحقق کثیر السفر مطرح بود باز جاری خواهد شد که باید ملتزم بشوند به اینکه سفر سوم یا چهارم یا آنهائی که قائل بودند به سفر دوم این است که بنابر آن باید حتماً سفر دوم یا بنابر مشهور سفر سوم یا چهارم بشود که این شخص که مجدّداً معنون به عنوان کثیر السفر بشود ولی ما عرض کردیم که بزرگان فرموده اند محققین عمدةً قائل اند به این که نه همان اولین سفری بعد از این اقامه انجام می دهد در آن سفر قصر است ولی بعد از آن سفر اول دیگر باید به طبق همان سابق که تمام می خواند الان هم نماز را تمام بخواند .
آیا اقامه منویه شرط است و آیا در بلد و غیر بلد در هر دو نیت لازم است
بحثی که فعلاً مطرح است این است که ما در اینکه اقامۀ عشرة موجب این می شود که حکم تخصیص بخورد تردید نداریم ولی آیا مطلق اقامۀ عشرة است یا عشرة ای که مع النیة باشد و اگر علی فرض نیت است چه در بلد و چه در غیر بلد ، در هر دو نیّت لازم است یا در خصوص غیر بلد نیّت لازم است اینها چیزهائی است که باید بحث بشود و عرض کردیم بیانات بزرگان در اینجا مختلف است .
فرمایش مرحوم نراقی ، مطلق اقامه عشره کفایت می کند برای قصر در اولین سفر
برخی از بزرگان مثل مرحوم نراقی(رض) قائل به این شده اند که ما به اطلاق اقامۀ عشرة که در متن صحیحه آمده است نظر می کنیم و طبق اطلاق می گوئیم عشرة اعم از اینکه منویّه باشد یا غیر منویّه موجب این می شود که شخص به تحقق اقامۀ عشرة مطلقاً اولین سفری که بعد الاقامه انجام می دهد نمازش را قصراً بخواند این بزرگوار به این جهت ملتزم شده است و بسیاری از قدماء و متأخیرین هم هستند کسانی که به همین اطلاق عمل کرده اند .
فرمایش مرحوم آقا : نیت لازم است چه در وطن و چه در غیر وطن
در مقابل بعضی قائل شده اند به لزوم نیّت از جمله آقای میلانی (رض) که فرموده اند نیّت لازم است چه در وطن و چه در غیر وطن ، اینکه در وطن نیّت نمی خواهد از باب اجماع است اگر ما اجما ع را قبول کردیم فهو ، و الا در وطن هم حتی ایشان می فرمایند نیّت داشته باشد واقامۀبلانیّت را مؤثر نمی دانند لذا اگر ده روز یا بیشتر بلا نیّت چه در وطن وچه در غیر وطن باشد می فرمایند نمازش را باید تمام بخواند در آنجا و در سفری هم که بعد از این اقامه دارد باز هم باید نماز را تمام بخواند این بیانی که ایشان می فرمایند.
فرمایش مرحوم حاج آقا رضا همدانی : تفصیل بین وطن و غیر وطن
بعضی از اکابر مثل مرحوم حاج آقا رضای همدانی(رض) و دیگر از محققین تفصیل داده اند ، مرحوم آقای خوئی هم نظرشان همین است بین وطن و غیر وطن که در وطن نیّت لازم نیست ولی در غیر وطن نیّت لازم است ؛ حالا این که در وطن نیّت لازم نیست بعضی که مشهور این چنین اند ،آنهائی که مشهور از کسانی که لازم نمی دانند می گویند بالاجماع است ولی برخی از محققین می فرمایند نه بالاجماع نیست، از متن صحیحه از باب تناسب بین حکم و موضوع قائل شده اند که نیّت لازم نیست ، توضیح اینها را ما در لابلای بحثهائی که داریم انجام می دهیم .
خلاصه و نتیجه بحث
فاذاً اقوال در مسئله شد به نحو اقوال رئیسه سه قول : عدم لزوم نیّت مطلقاً ، لزوم نیّت مطلقاً، تفصیل بین الوطن وغیر وطن مطلقاً که در وطن نیّت لازم نیست ، در غیر وطن نیّت لازم هست و لزوم نیّت در غیر وطن بنابر مبانی فرق دارد، مدعی بین بزرگان یکی است ولی مبنای اینها، دلیل بر اثبات آن مدعی فرق می کند لذا بیانی را مرحوم شیخ انصاری در این مقام دارند که این بیان مرحوم آقای میلانی و خیلی از بزرگان اشکال کرده اند ، حال ما باید وارد این بحثها بشویم وامروز هم بعید می دانم تمام بشود مطلب و تا جائی که می توانیم این مطالب را عرض بکنیم چون یک فرمایش دقیقی مرحوم حاج شیخ (رض) دارند در اصل اشتراط نیّت که یک محذور عقلی دارد ببینیم اگر آن بیان را بگوئیم چه باید کرد و آن محضور عقلی آیا قابل جواب هست یانه ؟ آن لازمه اش این است که ما اول فرمایش ایشان را عرض بکنیم و محذوری که ایشان بیان فرموده اند را توضیح بدهیم بعد ببینیم می شود تخلّص از آن محذور پیدا کرد یا نه ؟
فرمایش شیخ انصای و مشهور در مورد اینکه باید سفر قطع شود تا حکم به وجوب بشود
در رابطه با نیّت عرض کردیم شیخ انصاری و همچنین مشهور از جمله خود آقا میلانی(رض) این را قبول دارند که می فرمایند تا سفر منقطع نشود حکم به وجوب به قصر در بعد از این سفری که بعد از این اقامه است نمی شود ما حکم کنیم باید سفر منقطع بشود ، این را ابتداءً می پذیرند بعد یک مطلب دیگری بیان کرده اند که بین این فرمایش و آن بیان بعدی جمعش قابل قبول نیست ، حالا اگر مطالب تحفّظ بر او بشود بعد می شود قضاوت کرد و نتیجه گیری کرد .
بحث انقطاع سفر و انقطاع کثرت سفر
ایشان ابتداءً می فرمایند همانطوری که در بیانات بزرگان در مصباح الفقیه است، در فرمایش حاج شیخ هم آمده است، در مستند مرحوم نراقی هم همین را بیان کرده اند که می فرمایند ظاهر از روایت به ادعای بعضی از فقها مثل شیخ انصاری (رض) این است که می فرمایند سفر باید منقطع بشود ، چرا؟ چون کثیر السفر کثرت از عوارضی است که عارض بر سفر می شود لذا سفر تارةً کثیر است و اخری قلیل است ؛ شخص تارة کثیر السفر است یعنی شخص مسافر، مسافر است ولی مسافری است که کثیر السفر است و اخری مسافری است که کثیر السفر نیست ، پس کثرت سفر کثرت عرضی است که عارض می شود بر موضوعی که عبارت است از سفر یا مسافر، مسافری است که کثیر السفر است یا سفری است که سفر کثیر است ؛ چه موقعی این عرض از بین می رود ؟ موقعی که موضوعش از بین برود ، حالا تعبیر فرمودند این کیفیّت است یک مقداری این مسامحه است، کم است دیگر این کثرت و قلت اینها از کم است ، این دو عرض چه موقعی از بین می روند؟ موقعی که موضوعشان از بین برود موضوعشان سفر است ، پس تا سفر باشد دیگر کثرت از بین نمی رود ، وجود این عرض به وجود موضوعش است لذا تا سفر هست کثرت هم هست اگر کثیر السفر است ؛ اگر بخواهیم کثرت را از بین ببرید باید سفر هم از بین برود انقطاع کثرت به انقطاع سفر است .
لهذا در مورد ورود به وطن فرموده اند به مجرد ورود به وطن شخص مسافر وارد به وطن بشود این ورود به وطن موجب قطع سفر می شود و سفر را از بین می برد ، قاطع سفر نفس وطن است ، یک بیانی ایشان دارند می فرمایند بزرگان هم فرموده اند ولی به این بیان اشکال نمی فرمایند و جای این اشکال هست حالا عرض بکنم اول آن یکی فرموده اند : می فرمایند به ورود وطن سفر از بین می رود ولی کثرت از بین نمی رود ، کثرت به اقامۀ عشرة ایام از بین می رود ؛ اصلاً این کلام گفتنی است؟ شما الان قبل از این بیان فرمودید کثرت عرضی است که قوام این عرض به سفر است ، می شود سفر از بین برود و کثرت از بین نرود؟ که ما بگوئیم کثرت موقعی از بین می رود که اقامۀ عشرة ایام داشته باشد، وقتی سفری نیست دیگر کثرتی نیست چون بحث کثرت را همین الان بیان شد که موقعی کثرت است که سفر باشد ، به ورود به وطن سفر از بین رفت ، دیگر مسافر نیست وقتی که مسافر نیست چطور می شود مسافر نباشد اما کثرت باشد ، وقتی مسافر نیست نه کثرت است نه قلّت ؛ پس اینکه آمده اند بین وطن و غیر وطن تفکیک کرده اند که در غیر وطن شئ واحد به عنوان اقامۀ عشرة ایام هم مزیل سفر است و هم مزیل کثرت است ، هم قاطع سفر است و هم مزیل کثرت ؛ ولی در وطن قاطع سفر وطن است ورود به وطن ولی مزیل کثرت اقامۀ عشرة ایام است این کلام اصلاً گفتنی است؟ ما وقتی در چند لحظه قبل عرض کردیم که کثرت عرض است اگر عرض است می شود این عرض جدا از بین برود و موضوع جداگانه از بین برود بله با بقاء موضوع از بین رفتن عرض متصور است ولی با زوال موضوع عرض چطور بدون اینکه موضوع دیگری هم به جای او جایگزین او بشود؟ شما الان می فرمائید کثرت عرضی است که یعرض علی السفر ، السفر انقطع بواسطه ورود به وطن، بعد از قطع و انقطاع سفر به ورود به وطن چگونه متصور است که کثرت بماند که بعد ما بگوئیم اقامۀ عشرة ایام مزیل کثرت است ؛ حالا با قطع نظر از این اشکال کار نداریم این مطلب گفته شده است در اینجا ؛ لذا متن عبارت این است می فرمایند مجرد ورود ، دخول در وطن قاطع سفر است ، این را ما هم قبول داریم ، قاطع سفر و قاطع کثرت دو تائی را لازم داریم کثرت را می فرمایند اقامۀ عشرة از بین می برد این کلام را چطور می توانیم بپذیریم ؟ به مجرد اینکه شخص وارد وطن شد دیگر مسافر نیست اگر مسافر نیست چطور باید بگوئیم کثرتش هنوز مانده است سفر از بین رفت ، کثرت هم که عارض بر سفر می شود ، سفر از بین رفت کثرتی نمی ماند پس این کلام را از فرمایش ایشان ما نمی توانیم قبول کنیم ، لذا در وطن همان ورود به وطن اینکه حالا قید عشرة شده است لذا یک مقداری ما می توانیم به همان فرمایش مرحوم نراقی برویم جلو که بگوئیم اصلاً در اینجا لزومی ندارد که قطع سفر ، حکم تعبدی است ؛ اینکه در آخر بحث هم اشکال به شیخ انصاری می فرمایند که می گویند شما چه اصراری دارید بر اینکه بخواهید اینجا موضوع را از بین ببرید و موضوع کثیر السفر از بین برود تا حکم به قصر بشود در سفر بعد از او ، چه موجبی دارید که این طور مطلب را بفرمائید ما این فرمایش را قبول داریم اینجا خوب جلو آمده اند مطلب را ؛ اگر این است که همین هم هست این در صدد اینکه عنوان کثیر السفر هم از بین برود نباید باشیم ، اصلاً کثیر السفر هست و حتی ما بر فرض تنزّل بگوئیم قاطع سفر ورود در وطن است ، مزیل کثرت اقامۀ عشرة باشد ، ما بگوئیم کثرت بما هی کثرة که میزان نبود این آقا کثیر السفر است نه تنها از نظر عرف به اقامۀ عشرة این عنوان از بین نمی رود یک ماه هم بماند باز عنوان کثیر السفر از بین نمی رود چرا چون این مادامی که مهنه او سفر است و بر ا ساس اقتضای آن مهنه کثیر السفر شده است ، تا وقتی اعراض نکند از این رشته و از این حرفه عرفاً به او این موضوع صادق است در حق او لو اینکه نه ده روز یک ماه هم بماند ، لذا می توانیم همانطور که مرحوم نراقی فرموده اند اینجا تعبّداً این حکم ما در اینجا ، یعنی با تحفّظ بر موضوع ، با اینکه موضوع در اینجا هست مسافر است ، کثیر السفر هم هست و عنوان مسافری که کثیر السفر است بعد از ورد در وطن هم بر او صادق است چون مهنۀ اوست این عنوان بر او صادق است عنوان از بین نمی رود ، اینکه در اینجا بعد از اینکه وارد شد و ده روز ماند در سفر اول باید نماز را قصر بخواند تعبداً است نه به عنوان این که چون موضوع از بین رفته است حکم از بین رفته است این طوری ما باید بگوئیم تا اینجا البته ولی بیان آخری هست که با آن بیان نحوه دیگری وارد بحث می شویم.
فرمایش مرحوم آقا در مورد انقطاع سفر به دخول در وطن و انقطاع کثرت به اقامه عشرة و اشکال بر کلام ایشان و نظر نهایی خود مرحوم آقا
پس بنابر این این جهت را گر چه مرحوم آقای میلانی (رض) فرموده اند و اصرار بر این دارند که با مشهور می فرمایند ما مخالف نیستیم در اصل اینکه این عنوان از بین می رود ولی آنها قائل اند به مجرد ورود در وطن هر دو از بین می رود ایشان می فرمایند نه ، ورود در وطن عنوان مسافر بودن را از بین می برد، کثرتش به واسطه اقامۀ عشرة از بین می رود ، عرض کردیم نه کثرت اقامۀ عشرة، اولاً گفتیم به همان ورود به وطن هر دو از بین می رود هذا اولاً ، ثانیاً گفتیم اصلاً از بین نمی رود ، این عنوان و موضوع هست و حکم به وجوب قصر در اولین سفر حکمٌ تعبدّیٌ که مستفاد از روایت است چه اصراری داریم که ما حتی این طوری ، لذا خود مرحوم آقا هم بعد فرموده اند در مقام اشکال بر شیخ انصاری اگر آن بیانی که می گوید المکاری و الجمّال یتمّان عقلاً قابل تخصیص نباشد ، ما دنبال این باید بگردیم که موضوع را در این مورد از بین ببریم چون قابلیت تخصیص را ندارد ولی اگر قابلیت تخصیص را دارد که دارد چه اصراری داریم این طوری حرف بزنیم ، می گوئیم آقا در این مورد با اینکه موضوع محفوظ است مع ذلک حکم می شود به وجوب قصر ، کثیر السفر هم هست این اقامۀ عشرة موجب نشده است که موضوع از بین برود تخصیص این است معنایش ، مع ذلک یجب علیه القصر در اولین سفری که بعد از این اقامه دارد ، اگر این چنین می فرمایند چه اصراری است در اینجا که ما بگوئیم ما علاوه بر قاطع سفر مزیل کثرت می خواهیم اصلاً لزومی ندارد ، اساساً اصلاً لزومی ندارد ، جمع این اشکالی که بر شیخ شده است و آنچه که در اینجا در مقام اشکال بر مشهور بیان کرده اند که قاطع سفر و مزیل کثرت را دو تا دانسته اند نسبت به وطن و در غیر وطن نفس اقامۀ عشرة ایام دانسته اند جمع بین این دو تا نمی شود ، چون اگر این جمله ایشان را در نظر بگیریم ، نظر به این دارند که حتماً باید موضوع از بین برود نهایت در مورد ورود به وطن مزیل سفر ورود در وطن است ، قاطع سفر ورود در وطن است ، مزیل کثرت اقامۀ عشرة است که در هر دو اشکال شد که اولاً همان که قاطع سفر است مزیل کثرت است ، ثانیاً کثرت که اصلاً از بین نمی رود نه به اقامۀ عشرة نه به بیشتر از اقامۀ عشرة مادامی که آن مهنه برای او هست بر فرض هم که ما از این دو اشکال صرف نظر کنیم این کلام با اشکالی که بر شیخ انصاری آخر الامر بیان کردند قابل جمع نیست چون شما تخصیص قبول می کنید ، خوب اگر تخصیص را قبول می کنید چه لزومی دارد که موضوع از بین برود و لزومی هم ندارد اساساً که موضوع از بین برود .
فرمایش استاد در مورد کثیر السفر عرفی
این مطلب هم به عقیده بنده دردی را درمان نمی کند که ما بگوئیم هر کثیر السفر عرفی منظور نیست ، کثیر السفری که در اینجا وارد شده است ، قبول داریم ، کثیر السفر در همین جا هم به عنوان مکاری و جمّال با این خصوصیات این هم به اقامۀ عشرة از بین نمی رود و وجهی هم ندارد که به اقامۀ عشرة از بین برود و فرقی اساساً بین نه روز و یازده روز هم نیست پس در اینجا باید بگوئیم این روایت مخصص آن حکمی که به نحو عموم برای مکاری و جمّال و امثال ذلک که از عناوین که اتّخاذ می شود از این عنوان کثیر السفری ثابت است تخصیص می خورد به این مورد که اگر کسی در وطن اقامۀ عشرة داشت اگر تعبّداً شد و تخصیص خورد با اینکه موضوع باقی هست ما در اینجا حالا نوبت به بحث بعدی می رسد که نیّت لا زم است یا نه؟ چون اگر بحث این باشد که موضوع از بین برود خوب موضوع از بین رفته است اینجا باید این طوری باز باید بحث بکنیم آنکه رافع موضوع است آیا اقامه منویّه است یا اقامه مطلقاً ، اقامۀ عشرة منویّةً یا اقامۀ عشرة مطلقاً کدام یکی است ؟ این طوری طرح بحث می شود .
مؤیدی برای فرمایش شیخ انصاری که باید اقامه حتی در وطن هم مع النیة باشد
یک راه برای فرمایش مرحوم شیخ (رض) ذکر فرموده اند که شیخ انصاری اصرار دارند که باید نیّت باشد حتی در مورد وطن و اگر نیّت نباشد آن اقامۀ عشرة اثری ندارد ، در مورد وطن اگر گفتند نیّت لازم نیست به خاطر ا جماع است .
مؤیّدی ذکر می کنند مرحوم آقا ؛ مؤید ایشان این است که در روایت نسبت به ورود در وطن دارد که إن استقر فی منزله عشرة ایام ولی در غیر منزل دارد که ان کان له مقامٌ فی غیره عشرة ایام ، تعبیر دقیق است ، هر فعلی یک ماده ای دارد و یک هیئتی ما در اینجا به لحاظ ماده که دلالت بر اصل حدث است یا به لحاظ هیئت که دلالت بر نسبت حدث به فاعل یا من یقع علیه الفعل ملاحضه کنیم ، ابداً قصد اراده اخذ نشده است مثلاً اقام یقیم ، استقرّ یستقرّ ، استقر فی کذا یا أقام فی کذا ، اینجا به لحاظ نفس ماده قیام ، ماده قرار ، کجا در آن قصد و اراده و قصد شده است ، قصد و اراده ای نیست ؛ هیئت که دلالت بیشتر بر نسبت که معنای حرفی است بر چیزی زائد بر این دلالت ندارد ؛ پس فعل موجود در روایت نه به لحاظ مادده دلالت بر قصد و اراده دارد نه به لحاظ هیئت ، پس از این جهت وجهی ندارد که ما قصد یا اراده را در این اقامۀ عشرة دخیل بدانیم ، نهایت مؤیّد از اینجا است اینکه مرحوم شیخ نیّت را دخیل دانسته اند و فرموده اند اقامۀ عشرة باید با نیّت باشد از این باب است که گاهی از اوقات ما کلمه ای را به لحاظ مفردات وقتی ملاحضه می کنیم و معنای إفرادی او به لحاظ ماده یا هیئت مفرداً ملاحضه می کنیم قیدی و یا خصوصیتی در آن نیست ولی به لحاظ هیئت ترکبیه ممکن است این وضع جدیدی که پیدا کرده است یک معنائی از او فهمیده بشود و اینجا می فرمایند این چنین است ، می فرمایند اگر ما مادّه قیام را در نظر بگیریم قصد در آن نیست ، هیئت اقام فی بلدٍ یافی غیر بلده را در نظر بگیریم را در آن قصد وجود ندارد ، ولی این هیئت ترکیبه ای که إن کان له مقامٌ یا إن اقام این طور را در نظر بگیریم این می فرماید هیئت ترکیبه این از قصد فهمیده می شود بعد مثال هم مثلاً می زنند که این هیئت یا به لحاظ اقتضاء طبعی یا به لحاظ اقتضاء ارادی قصد در آن هست مثلاً در فاعلی که شعور به فعل ندارد مثل شمس ، اشرقت الشمس اقتضاء این معنی را دارد یعنی اقتضاء اشراق را داشته است، اکرم یعنی اراده اکرام کرده است ، این هیئت به لحاظ این وضع تألیفی که پیدا کرده حالا البته نمی خواهیم بگوئیم که این هیئت مجموعی یک وضع آخری دارد غیر از وضع مفردات این بر آن اساس نیست ، نه این هیئت تألیفی از آن این معنی استفاده می شود ، لذا می فرمایند فرق می گذارند بین آنجائی که مثلاً اقامۀ شخص شده باشد ده روز در یک روز مثلاً مثل اینکه گفته شود مضی علیه عشرة ایام یا مثلاً طال مکثه عشرة ایام ، این دو تا را با کان له مقامٌ فرق می گذارند ، چرا؟ چون تبیر کان له مقامٌ را موقعی می گویند که این آقا در صدد و قصد این معنی بوده است که آنجا اقامه بکند ده روز ولی اگر بلاقصد باشد می گوید مضی علیه عشرة ایام ؛ اینکه می رود در یک جائی نمی داند ماشینش خراب می شود چند روز می ماند، می گویند مضی علیه عشرة ایام ولی نه یکی می خواهد به قصد منبر برود در عشرة اول محرم تبلیغ دین کند اینجا می گویند قصد کرده است ده روز بماند ، می گویند قصد اقامه دارد و اقامۀ ده روز در این محل ،اقامۀ ده روز اینجا نمی گویند مضی علیه ، اینجا می گویند اقام در این مکان ده روز یعنی از اول این اراده را داشته است با اراده و قصد و تصمیم ماندن ده روز را داشته است پس از این جا بگوئیم چون در روایت این عنوان آمده است لذا است که مرحوم شیخ (رض) قصد را دخیل می داند .
نظر نهایی مرحوم آقا ؛ نماز در سفر اول بعد از اقامه تخصیصاً قصر است و دخالت نیت
در نهایت امر مرحوم آقا (رض) متمایل به همین می شوند البته بعد از آنکه موضوع را می فرمایند ما لازم نیست نفی بکنیم و ایناقامۀعشرة ایام را تخصیصاً می فرمایند موجب می شود که سفر بعد از آن نماز قصراً باشد نیّت را دخیل می دانند در هر دو هم وطن و هم غیر وطن این که ، به چه دلیل ؟ به این دلیل که هیئت ترکیبی این دو فقره در روایت دلالت دارد بر معنای قصد ، پس در مدعی نتیجةً با شیخ انصاری موافق می شوند ولی در دو جهت با ایشان مخالف اند ؛
دو جهت مخالفت مرحوم آقا با شیخ انصاری
یکی اینکه مرحوم شیخ اصرار دارند که موضوع از بین برود ا یشان بالمآل فرمودند لازم نیست موضوع از بین برود اینجا حکم تخصیص است تخصصاً نیست ، پس ما دنبال این بگردیم که عنوان کثیر السفری از بین برود و بعد مزیل کثرت چیست؟ مزیل اصل سفر چیست آیا در وطن و غیر وطن فرق می کند یا نمی کند ؟ این حرفها اساساً دیگر لازم نیست .
جهت دومی که مخالفت با شیخ (رض) دارند این است که مرحوم شیخ ظاهر عبارتشان این را می رساند که به لحاظ هیئت این معنای قصد که ماده اقام و اکرم و امثال ذلک را به اصطلاح قصد را در آن دخیل می دانند به حسب هیئت ولی می فرمایند نه مادّةً و نه هیئتةً دلالت نمی کند ولی این هیئت تألیفی نه به عنون هیئت أفعَلَ این معنی را برساند ، این هیئت تألیفی بعد از این وضعی که پیدا کرد از آن استشمام عنوان اراده و قصد می شود نه به حسب مدلول مطابقی ماده یا هیئت .
ادعای اجماع بر اینکه نیت در وطن لازم نیست
اجماع در اینجا ادعی شده است که وجود دارد بر اینکه در مورد وطن نیست مدعی اجماع یکی شهید ثانی در روض الجنان است ، مرحوم علامه و همچنین محدث مجلسی (رض) اینها قائل شده اند به اینکه اجماعی است که در وطن قصد نمی خواهد اعم از اینکه عشرة ایام با قصد باشد یا بی قصد.
لو لا الاجماع آیا راه دیگری برای عدم نیاز به نیت در وطن وجود دارد
و لکن لو لا الاجماع که بعضی ها این اجماع را قبول نکرده اند به طور مطلق فرموده اند که ما در وطن و غیر وطن در هر دو می گوئیم قصد لازم است ، در اینجا (هنوز مختار خودمان را عرض نمی کنیم مطابی را که در اینجا می شود گفت داریم عرض می کنیم بعد نتیجه گیری می کنیم ولی تا اینجا مرحوم آقای میلانی مطلب را تمام کرده اند دیگر فرمایش بعد از این ندارند دیگر وارد بحث بعدی می شوند) مطالبی هست که باید عرض بکنیم : یکی این است که آیا غیر از اجماع که در وطن نیّت لازم نیست راه دیگری وجود دارد که اگر ما اجماع را قبول نداشتیم باز در وطن بگوئیم مطلقاً اقامه موجب قطع سفر می شود یعنی اقامه موجب می شود که در سفر بعد از او نماز را شکسته بخواند؟ یا نه راه دیگری وجود ندارد ، از بیان مرحوم آقای میلانی استفاده می شود که راه اینکه ما در وطن ما نیّت را معتبر ندانیم منحصر است به اجماع ؛ ولی از بیانات بعضی از محققین در این مقام می شود استفاده کرد که ما راه دیگری داریم ، که ایشان می فرمانید والا به بیانی که می فرمایند که گفتیم در وطن هم نیّت لازم دارد یعنی و الا که اجماع را قبول نکردیم ، بنده می خواهم عرض بکنم خیر اگر ما اجماع را قبول نکردیم راه دیگری هم هست که باز در وطن نیّت لازم نباشد و آن از متن صحیحه است اشعار به این مطلب هم مرحوم حاج آقا رضا همدانی (رض) دارند ، در روایت (روایت صحیحه را منظور است) تعبیری که درمورد وطن آمده است با عبارتی که در غیر وطن به کار برده شده است ببینید فرق دارد ندارد؟ در مورد وطن چه عبارتی است : و ان استقر فی منزله عشرة ایام ، در مورد غیر وطن این است که ان کان له مقامٌ فی غیره عشرة ایام ؛ چه زمان گفته می شود له مقامٌ ؟ آن موقعی که قصد و اراده اقامه را داشته باشد پس در غیر وطن قصد لازم است به تناسب حکم و موضوع که عنوان له مقامٌ بکار برده له مقامٌ غیر از این است که مضی علیه عشرة ایام یا طال مکثه عشرة ایام ، انقضی علیه عشرة ایام ، اینها با هم فرق دارند نسبت به له مقامٌ ؛ پس در غیر وطن عنوان له مقامٌ آمده است اگر عنوان له مقامٌ است ما در اینجا می گوئیم قصد لازم است اما در مورد وطن ان استقر فی منزله ، استقرار فی منزله می سازد با قصد اگر بدون قصد ماند نمی گویند ان استقر فی منزله؟ با قصد هم بود می گویند ان استقر فی منزله پس در اینجا خود حکم نحوه عبارتی که در متن روایت آمده است در مورد وطن طوری است که با نیّت و بی نیّت با هر دو می سازد پس بنابر این اگر اجماع را قبول نداشتیم متعیّن نیست که حتماً بگوئیم که در وطن هم قصد لازم است و نیّت لازم است که آقا فرموده اند بلکه بازهم در وطننیت لازم نیست، اولاً نوبت به اجماع نمی رسد با این بیانی که از ناحیه صحیحه است یعنی بر فرض هم اجماع بگویند مدرکی است ، خود همین دلیل که صحیحه هست عمدةً در صحیحه نسبت به وطن عبارت استقر فی منزله است ، استقرار فی منزله اعم است از اینکه با نیّت باشد یا بلا نیّت باشد .
رجوع به اصول عملیه در این مورد
اگر دست ما از این کوتاه شد اینجا می توانیم با مرحوم آقای میلانی موافق بشویم ، گفتیم اگر اجماعی نبود یا ما این تناسب حکم موضوعی را که در مورد فقره اولی و ثانیه صحیحه عرض کردیم را قبول نکردیم اگر دست ما از ادله کوتاه بود نوبت به اصول عملیه می رسد ؛ بله بنابر این هم در مورد وطن ، هم در مورد غیر وطن ما عشرة را به طور مطلق نمی توانیم قبول کنیم چرا؟چون عموماتی که ما در اینجا داریم عبارت از این است که المکاری والجمال یتمّان و امثال و من کان فی حکمهما یتّمان این عام ، این عام ما تخصیص خورده است به اینکه اگر کسی اقامۀ عشرة در وطن یا در غیر وطن داشته باشد مخصص ما مجمل است امر او دائر است بین اقل و اکثر که نمی دانیم خصوص عشرة منویّه است یا اعم است از عشره منویه و غیر منویه ، در باب عام مخصص به مخصص مجمل شما باید اکتفاء به قدر متیقن بکنید ، قدر متیقّن ا زاین عشرة کدام عشرة است ؟عشره منویه اینجا در این صورت نسبت به عشرة غیر منویه می گوئیم چه در وطن باشد، چه در غیر وطن باشد اثری ندارد.
اگر دستمان از دلیل کوتاه شد
فعلی هذا اگر دستمان از ادله کوتاه شد باید این طور بگوئیم که در مورد عشره منویه فقط این شخص بعد از آن نماز را قصراً می خواند ، در عشره غیر منویه نماز را باید تمام بخواند و لکن احتیاط این است که در عشره منویه نماز را در سفر اول بعد از آن قطعاً قصراً بخواند اما در عشره غیر منویه چه در وطن و چه در غیر وطن اگر دستمان از دلیل کوتاه شد در هر دو احتیاط به جمع است در عشره غیر منویه چه در وطن باشد چه در جای دیگر باشد غیر وطن لذا در سفرغیر از آن ، در سفر اول جمع کند بین قصر و تمام در سفر اول و لیکن هنوز مطلب تمام نشده است تا اینجا ریشه های فرمایشات مرحوم آقا و چیزهائی که به عنوان ان قلت می شود عرض بکنیم گر چه بزرگند ولی کلمات بزرگان است و از فرمایشات بزرگان این نکات را که عرض می کنم هست این مطالب قابل گفتن هست ولی مطلب را تا اینجا ، ببینیم مرحوم حاج شیخ (رض) چه فرموده اند بیان ایشان را هم عرض بکنیم بعد نتیجه گیری بکنیم که چی می شود.
خلاصه نظرات
پس نظر مرحوم آقای میلانی : اگر اجماع قبول شد در مورد وطن مطلقاً اقامۀ عشرة موجب می شود که در سفر بعد نماز را قصر بخواند چه منویّه باشد و چه غیر منویه و در غیر وطن اقامۀ عشرة مع النیة ، مرحوم شیخ انصاری در وطن وغیر وطن هر دو می فرمایند منویّه ، مرحوم نراقی در وطن و غیر وطن می فرمایند در هر دو مطلقاً دقت کردید، مبانی شان هم تقریباً استفاده شده است چون مرحوم نراقی که راحت دیگر می فرمایند حکم تعبّدی است و اطلاق را هم قبول می کنند حالا آیا اطلاق از این جهت باشد یا نه کار نداریم ولی اطلاق اقامۀ عشرة ایام هر دو فرض را شامل می شود مع النیّة باشد یا بلا نیّة ، حالا ببینیم حاج شیخ راجع به اینکه نیّت درباره اقامه اصلاً این محذور عقلی دارد این چطوری ا ست ؟ انشاء الله فردا .
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین